به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، امام خمینی(ره) به بهانه قضایای مربوط به قطعنامه ۵۹۸ که طی آن مجامع بینالمللی سعی در تحمیل قطعنامه صلح بر ایران در نبرد با جهان کفر را داشتند، از سیره امام مجتبی(ع) در قضیه صلح با معاویه بهره گرفتند.
از جمله وقایعی که در طول تاریخ اسلام همواره مورد بحث علما و اندیشمندان دینی قرار گرفته، ماجرای صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه است. پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) به طور طبیعی خیل عظیمی از مسلمانان قصد بیعت با امام حسن مجتبی(ع) را کردند. معاویه که از این اتفاق ناخرسند بود با به کارگیری جاسوسان و عوامل نفوذی خود سعی در نفوذ بین سپاهیان اسلام کرد. او در وهله اول دو نفر را برای جاسوسی و تحریک مردم علیه امام حسن(ع) به بصره و کوفه فرستاد. امام حسن دستور داد هر دو را دستگیر و کیفر کردند.
بیشتربخوانید :تاکتیکها و استراتژی توسعه فرهنگ قرآن و اهل بیت
فتنهانگیزیهای جسورانه معاویه و دشمنیهای این دشمن درجه یک اسلام همچنان ادامه داشت تا اینکه شرارتهای آنها از یکسو و نفاق و خیانت برخی از سران سپاه امام(ع) و ایجاد چنددستگی در میان مردم از سوی دیگر، حضرت را به سمت و سوی یک صلح اجباری سوق داد و ایشان نیز برای حفظ اصل اسلام تن به این صلح دادند. مسأله صلح امام با معاویه بیشتر از اینکه نمایش زیرکی معاویه باشد، گویای کیاست و درایت امام مجتبی در حفظ دین اسلام بود، همان دینی که سران کفر توسط افراد نفوذی و جاهلان از امت قصد نابودیاش را داشتند. ما اینگونه رفتار را قبلاً در برخورد امام علی(ع) با اصحاب سقیفه شاهد بودیم.
در هر صورت از هر قطعه از ماجرای صلح امام حسن(ع) میتوان درسهای مناسبی در راستای ارتقای تعاملات سیاسی و اجتماعی گرفت. جالب است که امام خمینی(ره) در فرآیند شکگیری انقلاب اسلامی تا پس از پیروزی آن همواره از سیره سیاسی و اجتماعی پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) بهره عملی میبردند. امام خمینی(ره) در جایگاه یک حاکم اسلامی به بهانه قضایای مربوط به قطعنامه 598 که طی آن مجامع بینالمللی سعی در تحمیل قطعنامه صلح بر ایران در نبرد با جهان کفر را داشتند و با بهرهگیری از ماجرای صلح امام حسن(ع) با معاویه فرمود: «قصه امام حسن و قضیه صلح، این هم صلح تحمیلی بود؛ برای اینکه امام حسن، دوستان خودش، یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد؛ صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که حالا به ما می خواهند بگویند، این است. بعد از اینکه صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم ... آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیر المؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیله گر درست شد، این ما را هدایت می کند به اینکه نه زیر بار. ما باید خودمان به حسب رأی خودمان، به حسب رأی ملتمان، آن طوری که الآن همه ملت دارند میگویند، ما باید این جنگ را ادامه بدهیم.» (صحیفه امام، ج20، ص: 118 و 119)
منظور امام خمینی(س) این بود از آنجا که رژیم بعثی صدام را متجاوز و آغازگر جنگ دانسته و موضع ایران را تدافعی میدانست و از دیگر سو هرگونه سازش با باطل را غیرممکن دانسته و معتقد به ادامه نبرد تا شکست دشمن، با تمام پیشنهادهای مطرح شده صلح تحمیلی مخالفت کرده و تنها صلحی را میپذیرفتند که تنبیه و شکست بعث در آن موجود باشد؛ لذا ایشان برای پذیرش صلح، شرایطی چون اعلام متجاوز بودن رژیم بعث، پرداخت خسارت (مادی و معنوی) به ایران و… را مطرح میکردند؛ این شرایط مورد قبول کشورهای رژیم صدام و مجامع بینالمللی مورد قبول واقع نشد؛ چون آنها پذیرفتن این شرایط را دال بر شکست خود دانسته، لذا زیر بار آنها نمیرفتند. در نهایت در نیمه دوم سال 66 به بعد ـ اتفاقاتی رخ داد که امام خمینی(س) و جمهوری اسلامی را به سوی پذیرش قطعنامه و اتمام جنگ سوق داد.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/