این چند خط خلاصه اتفاقی است که ۳۹ سال قبل در تهران افتاد. گروهی از دانشجویان دانشگاههای مختلف در سالگرد تبعید امام خمینی (ره) از دیوارها و درهای آهنی نمایندگی دیپلماتیک آمریکا در تهران گذشتند و ظرف سه ساعت سفارت را به کنترل خود درآوردند و از نابودی بخشی از اسناد محرمانه بخشهای مختلف بهخصوص ایستگاه اطلاعاتی CIA (سیا) در تهران جلوگیری کردند. اسنادی که بعدها در قالب بیش از ۶۰ جلد کتاب تحت عنوان «اسناد لانه جاسوسی» منتشر شد.
بحران گروگانگیری در ادبیات و سینمای غرب
تسخیر سفارت در تهران برای آمریکاییها واقعهای گران بود. همین بحران و بعد عملیات «پنجه عقاب» در طبس بود که طومار ریاستجمهوری جیمی کارتر را پیچید و ریگان را جایگزینش کرد. آمریکاییها از واقعه ۱۳ آبان و از دست دادن سفارتشان در تهران با عنوان «بحران گروگانگیری ایران» یاد میکنند. همانطور که هر چیزی در هالیوود دستمایه ساخت فیلم میشود، ۱۳ آبان هم جای خود را در سینما و تلویزیون آمریکاییها باز کرد.
Escape From Iran: The Canadian caper به فاصله کمی از بحث کنترل سفارت به دست دانشجویان بهطور مشترک توسط دو تیم آمریکایی و کانادایی در سال ۱۹۸۱ تولید و از شبکههای تلویزیونی پخش شد.
اما نامآشناترین فیلم در این خصوص بهویژه ما ایرانیها آرگو (Argo) بود که در سال ۲۰۱۲ ساخته و اکران شد و من نمیدانم چرا اسکار گرفت. فیلمی که ریشه در یک کتاب داشت. کتاب «استاد تغییر چهره» که نویسنده آن «آنتونی جی. مندز» افسر عملیاتی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا و همان کسی بود که بنافلک نقشش را در «آرگو» بازی میکرد. البته فیلمی که بنافلک کارگردانی کرد و جورج کلونی یکی از تهیهکنندههایش بود، صدای کاناداییها را درآورد، چون آنها خودشان و کن تیلور را که از سال ۵۷ تا ۶۰ سفیر کانادا در ایران بود قهرمان اصلی این قصه میدانند و معتقد بودند که در فیلم «آرگو» نگاه آمریکایی (مانند اکثر قریب به اتفاق تولیدات هالیوود) حاکم است و این نگاه آمریکایی، نقش تیلور بهعنوان کسی که ۶ دیپلمات آمریکایی که از سفارت فرار کرده بودند را پناه داد، کمرنگ کرد.
برای همین یکسال بعد؛ یعنی در سال ۲۰۱۳ مستند Our Man in Tehran را یک تیم کانادایی به کارگردانی کن تیلور درباره گروگانگیری ساخت و آن را اکران کرد. کتابهای فراوانی هم در مورد آن ۴۴۴ روز بازداشت دیپلماتهای آمریکایی (افسران ایستگاه اطلاعاتی سیا، تفنگداران دریایی و کارکنان وزارت خارجه) نوشته شده است. فکر میکنم کتاب بحران یا «Crisis» نوشته هامیلتون جردن که سال ۱۹۸۲ منتشر شد، یکی از اولین نوشتههای سیاستمداران آمریکایی درخصوص این واقعه بود. هامیلتون جردن که سال ۲۰۰۸ در آتلانتا، ایالت جورجیا فوت کرد، یکی از مهرههای تاثیرگذار و از مشاوران مورد اعتماد جیمی کارتر در دوران مبارزات ریاستجمهوری وی بود که تا پایان دوره صدارت کارتر در آمریکا، رئیس کارکنان کاخ سفید (مسئول دفتر رئیسجمهور) بود که اتفاقا شخصیت وی در فیلم «آرگو» بازسازی شد.
برخی روایتی رسمی و سیاسی از این قصه دارند؛ یعنی بحران گروگانگیری را بهعنوان بخشی از تاریخ رابطه خصمانه ایران و آمریکا مورد بررسی قرار دادهاند. روایتهای تاریخی هم مورد توجه قرار گرفتهاند. کتاب Our Man in Tehran که همنام همان مستند کانادایی است، سال ۲۰۱۰ توسط پیتر رایت استاد کانادایی رشته تاریخ نوشته شد. یا کتاب «Taken Hostages» که دیوید فاربر، پروفسور آمریکایی رشته تاریخ در سال ۲۰۰۵ در این خصوص به رشته تحریر درآورد.
روایتهای ژورنالیستی از ماجرای سفارت آمریکا هم بهخصوص در بازار نشر آمریکا مورد اقبال قرار گرفتهاند؛ همچون کتاب «uests of the Ayatollah» که مارک بودن، روزنامهنگار معروف آمریکایی در سال ۲۰۰۶ درباره این واقعه نوشت.
جستوجوهای من برای استخراج تولیدات ادبی و سینمایی درباره ۱۳ آبان و ۴۴۴ روز بعد از آن به یافتن یک کتاب داستانی منجر شد. کتاب «October۱۹۸۰» که یک رمان تاریخی درباره این بحران است و نویسنده آن سابقهای غیرادبی دارد. جورج دابلیو. کِیو، افسر بازنشسته سرویس اطلاعاتی آمریکا که تمام دوران خدمت خود را در نقاط مختلف آسیا سپری کرده بود، دست به قلم شد و یکسال بعد از اکران فیلم «آرگو» کتاب خود را منتشر کرد که داستانش در فضای سال ۵۸ ایران و بحران گروگانگیری میگذرد.
این کتابهایی که نامشان در این گزارش آمده، بخشی از کتب نوشته شده در اینباره هستند. به روایتی در طول چهار دهه گذشته بیش از ۴۰ عنوان کتاب در آمریکا به موضوع از دست رفتن سفارت آنها در تهران و مسائل بعد از آن اختصاص داشته است.
ما و سفارت آمریکا
بحث اصلی این گزارش، کارهایی است که ما باید در تبیین آن در میدان ادبیات انجام میدادیم و از انجام آن کوتاهی کردیم. در بخش اول گزارش به همت آمریکاییها در روایت تسخیر سفارت و روزهای بعد از آن پرداختم تا نشان دهم که در حوزه ادبیات داستانی کوتاهیهای زیادی کردهایم که البته هنوز هم میتوان در صدد جبران آنها برآمد. کتاب «ایران ۵۲ آمریکا صفر» نوشته هادی سجادیپور یکی از آثار داستانی درخصوص واقعه ۱۳ آبان است.
در حوزه مستندنگاری و خاطرات شفاهی، قدمهای خوبی در این سالها درخصوص واقعه ۱۳ آبان برداشته شده است. کتابهای مختلفی مثل «انقلاب دوم»، «دانشجویان و گروگانها»، ترجمه کتاب «بحران» هامیلتون جردن، ترجمه کتاب «گروگانگیری ایرانی» از راکی سیکمن یکی از دیپلماتهای بازداشت شده، «تسخیر لانه جاسوسی»، «تاریخ شفاهی جنبش دانشجویی مسلمان» و ترجمه کتاب «سیاست خارجی آمریکا و بحران گروگانگیری در ایران» اثر دیوید پاتریک هاوتون، استاد امور امنیت ملی در کالج نیروی دریایی آمریکا ازجمله کتبی هستند که تاکنون از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی عرضه شدهاند.
جای خالی ادبیات
چند قرائن از این وقایع منجر به سقوط سفارت آمریکا در تهران وجود دارد که هر کدام قابل بررسی هستند. اینها را که کنار بگذاریم، جای خالی داستاننویسی درخصوص واقعه ۱۳ آبان به خوبی حس میشود. بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا در تاریخ ما وجود دارد، ما آن را یک پیروزی میدانیم و آمریکاییها معترفند به اینکه در این قضیه مورد تحقیر واقع شدهاند. آمریکایی که هنوز در دوران جنگ سرد بود و بهطور رسمی بر یک نیمکره از جهان حکومت میکرد، مورد هجوم یک جمع دانشجویی قرار گرفت که خودشان را پیرو مکتب امام خمینی (ره) میدانستند و نام ایشان را بر خود گذاشتند. آنها از این شکست فیلمها ساختند و کتابها نوشتند، اما ما اگر چه هر وقت که ۱۳آبان میرسد تلویزیونمان سرشار از مرگ بر آمریکا و آهنگهای حامد زمانی میشود، قدمی در این راه بر نداشتیم که قابل دفاع باشد و به همین دلیل ۱۳آبان و روز ملی مبارزه با استکبار جهانی به همین یکروز در تقویم کشور خلاصه میشود.
تسخیر سفارت آمریکا مملو از سوژههای ناب برای نوشتن و پروراندن داستانهایی است که لزوما نباید بهطور مستقیم به آن واقعه اختصاص داشته باشد. مثلا زوج دانشجویی را تصور کنید که در آن سال راهشان از هم جدا میشود، چون یکی از آنها به جمع دانشجویان پیرو خط امام (ره) میپیوندد و پا روی قلبش میگذارد. دیدید؟ از دل یک داستان سراسر سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی میشود یک قصه رمانتیک بیرون آورد. یا حتی یک داستان پلیسی از دیپلماتی که در این هیاهو از سفارت آمریکا در تهران فرار میکند و تیمی از دانشجویان که او را تعقیب میکنند و یک داستان تعقیب و گریز را رقم میزنند.
قصه بازسازی اسناد و روشن شدن هویت جاسوسهای آمریکایی میتواند سوژهای برای کسانی باشد که رمانهای جاسوسی (ژانری که در ایران تقریبا نایاب است) دوست دارند و این دوست داشتن میتواند برای خواننده یا نویسندهها باشد. مثلا فرض کنید دانشجویان مشغول ترمیم اسناد رشته شده هستند و کسانی در دل دولت موقت یا هر جای دیگری میدانند که با کشف رمز تلکسهای محرمانه و اسناد سفارت هویتشان فاش میشود و تلاش میکنند با نفوذ در جمع دانشجویان به اسناد مربوط به خودشان دسترسی داشته و آنها را نابود کنند.
در مورد داستان صحبت میکنیم و قرار نیست هر چیزی در آن واقعی باشد. میشود حول محور یک سوژه حقیقی داستانپردازی کرد و عناصر اصلی را دست نخورده نگه داشت. نیویورک بهعنوان یکی از نمادهای اصلی آمریکا، بارها در فیلمهای هالیوودی نابود شده است، اما آیا در دنیای حقیقی نیز چنین است؟ نیویورک در داستانها همان شهر آسمانخراشهاست، اما با عناصری درگیر میشود که از جنبه حقیقی آن فاصله دارند، ولی به آن وابسته هستند.
این سه سوژهای که اشاره کردم وقتی به ذهنم رسید که در حال نوشتن پاراگرافهای آخر این گزارش بودم؛ یعنی شاید فکر کردن به آنها بیش از ۱۰دقیقه زمان نگرفت. شما هم که دست به قلم هستید، بنشینید و روی سوژههایی که میشود درباره این واقعه به دست آورد و درباره آنها داستان نوشت فکر کنید. البته فاصله بین پیدا کردن سوژه تا پرورش دادن آن زیاد است.
گابریل گارسیامارکز، نویسنده شهیر کلمبیایی جایی گفته است حدود ۱۷سال طول کشید تا کتاب خزان پیشوا (یا پاییز پدرسالار) را نوشتم و جالب است که او رمان «۱۰۰ سال تنهایی» را در همین وقفه ۱۷ ساله به رشته تحریر درآورد. یعنی فاصلهای ۱۷ ساله میان یافتن سوژه تا انتهای نوشتن رمان مذکور وجود داشته است.
ایمان پیدا کردن به این امر مهم که ما باید درخصوص وقایع تاریخی و حساس کشورمان دست پری در ادبیات داشته باشیم ما را به این سمت سوق میدهد که دست به قلم بگیریم و نگذاریم فرصتها بیش از این از دستمان برود. نباید به نسلهای بعدی که این وقایع به مرور زمان برایشان کمرنگ میشود، بدهکار باشیم.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/