به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع از کیان یک ملت و مرزهای کشورمان، باوری را می خواست که در دل تک تک رزمندگان پیر و جوان کشورمان ریشه دوانده باشد تا از دفاع بر حق خود خسته نشوند و ثابت قدم بمانند. کدام باور و ایمان و سرلوحه بهتر از قیام عاشورا و حسین (ع) که برای احیای دین جدش و جلوگیری از انحرافات و از بین بردن باطل و ظلم با هفتاد و دوتن از عزیزترین یاران و اهل بیت خود در برابر لشکر عدو ایستادگی کرد و بقای دین اسلام را با خون خود تضمین کرد.
سربازان و فداییان خاک کشورمان هم هشت سال جنگیدند تا ذره ای از این خاک به دست نامردمان نیفتد؛ عده ای شهید شدند و عده ای اسیر و جانباز. اسرای کشورمان هم بدون اسلحه و با سلاح باور و اعتقاد حسینی شان به جنگ دشمن می رفتند؛ به تاسی از بانوی رنج کشیده کرب و بلا، کار زینبی کردند و در اردوگاه های اسارت یاد و خاطره سالار شهیدان را زنده نگه می داشتند و دشمن را اینگونه خوار می کردند. در همین باره با یکی از آزادگان کشورمان گفتگو کردیم؛ محمدابراهیم باباجانی از فرماندهان هوانیروز که مدت زمانی طولانی را اسیر صدام و زندانی در ابوغریب بود. او برای ما از نحوه و چگونگی برپایی تعزیت حضرت سیدالشهدا (ع) در دوران اسارت و غربت گفت.
گفتگوی ما با او را در ادامه بخوانید؛
حاج آقا باباجانی لطفا خودتان را معرفی کنید. بفرمایید چه زمانی به جبهه رفتید و چگونه اسیر شدید؟
محمد ابراهیم باباجانی سرهنگ آزاده از خلبانان هوانیروز هستم. در سال ۵۳ استخدام شدم. دوره پروازی را در مرکز آموزش هوانیروز اصفهان گذراندم و تا زمان شروع انقلاب در حال آموزش بودم. انقلاب که پیروز شد، توفیق شد تا در خدمت نظام جمهوری اسلامی قرار بگیریم و آنچه آموخته ایم را در راه اسلام خرج کنیم. شرایط در آن زمان به گونه ای بود که اسکتبار جهانی و منطقه ای همه می خواستند انقلاب ما را به ورطه نابودی ببرند. از همین رو مسائل بسیاری مثل حوادث ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان و بعد هم جنگ تحمیلی را برای ما به وجود آوردند. در تمام اینها هوانیروز به عنوان یک یگان ویژه و واکنش سریع عمل می کرد و در جبهه های نبرد حاضر می شد. من هم از این قاعده جدا نبودم. تا اینکه نهایتا در اول آبان ماه ۵۹ در یکی از عملیات ها که ضد هوایی دشمن بالگردهای ما را گلوله باران می کرد، خواست خدا بود زنده بمانم و به اسارت دشمن در آیم. آنها که رفتند کار حسینی کردند و ما که ماندیم باید کار زینبی می کردیم. من و امثال من ماندیم که اجر خون شهدای جنگ و انقلاب ضایع نشود.
تاثیر قیام عاشورا و نهضت حسینی بر انقلاب و جنگ تحمیلی را چطور ارزیابی می کنید؟
انقلاب ما تاثیر پذیرفته از حماسه حسینی و راه سیدالشهدا (ع) بود. اگر امام خمینی (ره) پرچم نهضت انقلاب را به دست گرفتند، پیش از آن این پرچم به دست امام حسین بود. اگر دشمن موافق ما نیست، اگر ما دیروز و امروز دشمنِ بسیار داریم همه به خاطر این است که در راه امام حسین (ع) قدم بر می داریم. اعتقاد ما این است که راه امام حسین سریع ترین راه برای به خدا رسیدن است. اگر همه ائمه اطهار سفینه نجات بشر هستند، به فرموده خودشان سفینه حسین (ع) سریع تر به مقصد الهی می رسد. از همین روست که نظام جمهوری اسلامی راه حسینی را پیش گرفت؛ راه حسین عجین با پوست و گوشت و خون این نظام است. اگر حضرت ولی عصر (عج) ظهور کنند، راهشان قطعا همین راه هست. همین پرچم انقلابی و نهضت حسینی را پیش می گیرند.
دشمن هم انگار به خوبی این را شناخته و از آن آگاه است.
بله؛ هر روز و هر لحظه ای که ما اعلام کنیم با امام حسین (ع) کاری نداریم، همه دنیا با ما دوست می شوند! اگر امروز دشمن داریم به این خاطر است که راه و نهضت امام حسین را پیش گرفتیم و آنها احساس خطر می کنند. راه امام حسین (ع) یعنی مرگ اسکتبار. روزی که حسین (ع) فرمود هرگز مثل منی با مثل یزیدی بیعت نمی کند، یعنی این راه ادامه دار است. یزید که بود؟ نماد استکبار آن روز، نماد بی بند و باری. پس الان هم اگر ما راه حسین را می رویم، نباید با یزیدیان کاری داشته باشیم. این همه شهید، اسیر و جانباز دادیم برای چه؟! دشمن هم برای همین به خاک ما حمله کرد که این نهضت حسینی نباشد. اگر مثل امام حسین هستیم، باید راه امام حسین را هم برویم. در جنگ و اسارت هم همین بود. در اسارت ظاهراً جنگ و اسلحه نبود، اما در اصل ما باز هم در حال دفاع از آرمان های خود بودیم. حضرت زینب هم در دوران اسارت مثل امام حسین (ع) عمل کرد. وظیفه ما هم در دوران اسارت این بود که مثل امام حسین عمل کنیم.
در ایام و دوران اسارت چطور عزای حسینی را برپا می کردید؟ آن هم در زندان ابوغریب!
ایام محرم، ایام اوج شور و دلدادگی به امام حسین (ع) است. همه جای دنیا اینطور است. من حتی خاطره ای خواندم از زن و مردی که در مکزیک تنها افراد شیعه در محل زندگی خود بودند؛ آنها حسین و راه حسین را شناختند و مسلمان شیعه شدند. در خاطراتشان نوشتند که روضه حسین را خانم برای آقا و آقا برای همسرش می خواند و در یکی از روستاهای مکزیک دو نفری عزای حسین برپا می کردند! پس با این توضیحات، ما در دوره اسارت در ایام محرم حال خاصی داشتیم. ما که به عشق حسین قدم در راه جنگ با باطل گذاشته بودیم، در آن دوران دست از حسین و عزای او نمی کشیدیم.
صدام در ابتدای جنگ فکر می کرد با حمایت سی کشور مطرح جهان می تواند شش روزه تهران را بگیرد و سه روزه خوزستان را. در اجلاس بعثی ها هم نقشه ایران را پاره کرد و پرچم را زیر پایش لگد مال کرد. فکر می کرد که از ایران امتیاز می گیرد. برای همین عده ای از سربازان و افسران نیروی هوایی را که در ماه های اول جنگ اسیر کرد، زندانی و به اردوگاه اسرا نفرستاد. ما حدود ۵۸ نفر بودیم که چنین وضعی داشتیم. ما ۵۸ نفر در زندان مخوف ابوغریب اسیر بودیم؛ جایی که زندانی سیاسی عراقی را نگه می داشتند. به شدت بر ما سخت می گرفتند و در حالی که ما اسیر بودیم، شکنجه های سخت زندانی سیاسی را به ما می دادند. لذا برخورد آنها در زندان ابوغریب با ما به عنوان یک اسیر نبود. هیچ امکاناتی نداشتیم و نزدیک سه سال آنجا بودیم. ما حدود یک سال نور خورشید را ندیدیم و هواخوری نداشتیم و ... . آب نبود و فضا برای خواب همه فراهم نبود و گاهی بعضی بیدار و بعضی خواب بودند. حالا در این شرایط همه شیعه، امام حسینی و ... . محرم که می شد همه شور می گرفتیم. الان هم همین طور است؛ خلافکارها هم محرم که می شود به احترام امام حسین کمی راه راست رو می شوند.
با این اوصاف در ایام محرم چه می کردید؟
در آن شرایط اسارت، محرم می رسید و دل ما پر می کشید. سال اول اسارت در زندان ابوغریب ما فقط یک پارچه سیاه پیدا کردیم و روی آن یا حسین نوشتیم و به دیوار نصب کردیم. برخی هم که صدای خوش داشتند و ابیاتی را در رثای سالار شهیدان بلد بودند، می خواندند و ما هم سینه می زدیم.
تا اینکه طبقه بالای زندان ابوغریب هم اسرایی را آوردند و ما به مرور با حروف مورس با هم ارتباط برقرار کردیم. خب این از الطاف خفیه الهی بود. این زبان مورس را ما در زندان انفرادی یاد گرفته بودیم؛ دشمن ما را در سلول های انفرادی اسیر کرده بود با این هدف که ما از هم بی خبر باشیم، اما ما با همین نوع ارتباط ها از حال و روز هم با خبر می شدیم و امید در دل های ما زنده می ماند.
در ده سالی که در زندان های عراق اسیر بودیم، به تدریج یاد گرفته و از توانمندی خود استفاده کردیم تا بتوانیم عزاداری برای سالار شهیدان را در آن شرایط زنده نگه داریم. با کمک همان اسرایی که در طبقه بالای زندان ابوغریب آورده بودند و با استفاده از زبان مورس با هم ارتباط برقرار کردیم. کم کم روضه امام حسین و قیام عاشورا را به شکلی نوشتیم و روضه خوانی را شروع کردیم. در سالهای بعد اسارت، توانستیم رادیویی را از عراقی ها غنیمت برداریم و پنهانش کنیم. برنامه ها و اشعار و نواهایی که از رادیو پخش می شد را می نوشتیم، حفظ می کردیم و در ایام محرم دسته جمعی عزاداری می کردیم. این جمع شدن ها و برپا داشتن مراسم ملی و مذهبی باعث می شد هم دشمن کلافه شود و هم خود ما روحیه مان را حفظ کنیم. کار به جایی رسید که ما بعد از نماز جماعت، سرود خمینی ای امام را می خواندیم. آنها با باتوم و ... ما را می زدند اما ما باز دست نمی کشیدیم. آخر سر که دیدند با هر نوع آزار و شکنجه ما کوتاه نمی آییم، گفتند باشد پس با صدای آهسته تر بخوانید!
یعنی این همه استقامت می کردید؛ آن هم در آن شرایط شکنجه و خطر؟
بله؛ ما کوتاه نمی آمدیم چون آنها مدام به مقامات ما و امام خمینی توهین می کردند. همین ما را مصمم تر می کرد. تا جایی رسید که آنها گفتند ما چه کنیم که شما دست از این عزاداری ها و سرودخواندن و ... بر دارید. ما هم شرط گذاشتیم که دیگر به مقامات ما توهین نکنند. آنها هم پذیرفتند.
جالب است؛ آنها کوتاه آمدند و تسلیم شدند.
بله؛ ما اسیر دشمن بودیم، آن هم در زندان مخوف ابوغریب. در دست دشمنی که می توانست هر بلایی سر ما بیاورد، آب و هوا و ... را برای ما جیره بندی کرده بود. دشمنی که دو سال هوا و نور را از ما دریغ کرده بود، حالا ما برایش تعیین تکلیف می کردیم و تن به خواسته ما داده بود.
دلیل استقامت شما و تسلیم دشمن را در چه می بینید؟
همه اینها به خاطر پایبندی به شور حسینی، روح حسینی و شعور حسینی بود. اگر این روح نبود، نه ما که اسیر بودیم و نه رزمندگان ما در جبهه نبرد توان مقاومت نداشتند. امروز هم ما می توانیم با همین ابزار دشمن را شکست بدهیم. دشمن با توپ و تانک نابود نمیشود؛ مگر امام خمینی با تانک و ... دشمن را شکست داد؟! نه همین روح انقلابی، استکبار و ظلم ستیزی باعث شد که دشمن شکست بخورد. همین حضور مردم و در صحنه بودن آنها و اعتقاد به شور و قیام حق علیه باطل که الگویش قیام عاشوراست، باعث شد. حق که بیاید، باطل می رود. خداوند جبهه حق را رها نمی کند و یاری می کند. نکند ترس از تحریم و گرسنگی و معاش زندگی ما را از راه انقلاب و پایبندی به آرمان ها و اهداف نظام و انقلاب دور کند.
کسی که مثل حسین (ع) است با عزت زندگی می کند نه با ذلت. امام حسین (ع) زیر بار زندگی با ذلت نرفت. اگر یا حسین گفتی، باید دنبال عزت باشی. اینکه بعضی دنبال ذلت و بیعت با غیرخدا و غیر حسینی ها هستند، اینها راه حسین را نشناختند؛ نام حسین (ع) را فقط به زبان می آورند. او که شیعه حسینی است اهل هر کجا باشد، فرقی ندارد. ایرانی، عراقی، مصری، اروپایی و ... . او که راه حسین (ع) را آموخته به هیچ وجه تن به ذلت نمی دهد.
کمی هم از شیعیان عراق در دوران جنگ بگویید، آنهایی که با ایرانی ها نجنگیدند.
در همان زمان جنگ تحمیلی، ما شیعیان عراقی را دیدیم که وقتی صدام بر کوس جنگ کوبید،به جبهه و میدان جنگ نرفتند. فرار کردند و صدام خانواده آنها را در زندان مخابرات ساواک عراق زندانی کرد. ما فهمیدیم ماجرا چیست و آنها را در اردوگاه خود دیدیم. یکی از آن مادران اسیر وقتی فهمید ما ایرانی هستیم، بلند با اشک شوق فریاد زد خمینی، خمینی و با دست علامت پیروزی را نشان داد. صدام این بدرفتاری ها را با شیعیان عراق به حدی رساند که مردان فراری از جنگ را جلوی در خانه شان دار می زد و به خانواده شان اجازه نمی داد تا سه روز جنازه را دفن کنند! مردم شیعه واقعی اینطور دفاع کردند و جنگیدند. شیعه واقعی و آگاه در عراق این طور بود. البته برخی هم جاهل بودند. در کشور خودمان هم اینگونه افراد هستند. حرکاتی که برخی امروز انجام می دهند، از روی جهالت مفرط است. اگر عنادی هست، از روی جهالت است؛ ما معاند آگاه در کشورمان کم داریم. معاند آگاه یعنی کسی که آگاهانه علیه دین، خدا، اسلام و نظام عمل می کند. دشمن خیلی دوست داشت بتواند بین شیعیان ایران و عراق فاصله بیندازد، اما نتوانست.
در پایان؛ از نقش پیاده روی اربعین در ایجاد اتحاد برای مبارزه با استکبار جهانی بفرمایید.
امروز اربعین که می شود، میلیون ها ایرانی می روند عراق؛ نه ایرانی ها که همه شیعیان جهان. دشمن از این جمع میلیونی می ترسد؛ چون می داند اگر این نهضت ادامه پیدا کند، جهانی می شود و فراگیر. البته نهایتاً جهانی هم می شود، امام زمان (عج) که بیاید این نهضت عدالت و حق جهانی می شود. آینده جهان نه سیاه نمایی که آینده روشن است. مقام معظم رهبری هم در سخنانشان بارها فرمودند که ما به سوی حق می رویم و این راه روشن است. خب این راه را چه کسانی خواهند رفت؟ مثل یزیدی ها که باطلند و نابود می شوند، مثل حسینیها این راه حق را خواهند رفت.
گفتگو از علی بشیری
تنظیم از مریم محمدی
انتهای پیام/
این محبتها در قالب یک فیلم ارائه شود