از سوی دیگر نیز شواهد و مدارک در حالی از قتل یکی دیگر از شوهران این زن و پدر شوهر یکی دیگر از همسران وی حکایت دارد که متهم مدعی است آنان زنده هستند! در پی ادعای این زن و با صدور دستوری از سوی قاضی علی اکبر احمدی نژاد تصویر «حمید. ف» (آخرین شوهر این زن) و همچنین تصویر «م» پیرمردی که پدر یکی دیگر از همسران متهم است درج شد تا چنان چه شهروندان اطلاعاتی درباره این افراد دارند با تلفن های 21825289 و 21825200-051 تماس بگیرند یا به شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد واقع در خیابان کوهسنگی مراجعه کنند.
در حالی که تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با نظارت مستقیم سرهنگ بیات مختاری (رئیس پلیس آگاهی) ادامه دارد و تاکنون یکی از دوستان خاتون نیز در این پرونده دستگیر شده است، دو تن دیگر از همسران سابق وی به سوالات تخصصی کارآگاهان پاسخ دادند. آن چه می خوانید گفت و گو با دو تن از شوهران سابق زن معروف به خاتون است.
مرد 50 ساله ای که در دهه 80 با این زن ازدواج کرده است و مدعی است از چنگ او به شهر دیگری گریخته و نمی خواهد کسی از جا و مکان او اطلاعی داشته باشد درباره ماجرای آشنایی و ازدواج با خاتون گفت: او شماره تلفنی را به صورت اتفاقی گرفته بود که آن شماره مربوط به من بود. آن روز من به این تماس تلفنی پاسخ دادم و این گونه روابط من و «ش» که بعدها نام خاتون را برگزید، آغاز شد. او در همین تماس های تلفنی با من درد دل می کرد که از شوهرش طلاق گرفته و اکنون از سوی همسر سابقش مورد مزاحمت و اذیت قرار می گیرد. در واقع او به دنبال یک حامی می گشت که من هم فریب چرب زبانی هایش را خوردم و خودم را به راحتی در دام او انداختم. «خاتون» از وضعیت شغلی من مطلع شده بود که می توانم از او در برابر شوهر سابقش که ادعا می کرد فردی معتاد است حمایت کنم. البته همین طور هم شد. من به مغازه کبابی خاتون رفتم و از آن به بعد ارتباطات ما شدت گرفت.
این مرد 50 ساله در ادامه ماجرای خود با خاتون گفت: مدتی بود که با همسرم اختلاف داشتم. چرا که در ازدواج اولم پدر و مادرم به این ازدواج راضی نبودند آن ها وقتی با همسرم و خانواده اش روبه رو شدند گفتند که ما از هیچ نظر با یکدیگر تناسبی نداریم! ولی من که عاشق شده بودم به حرف ها و نصیحت های خانواده ام گوش ندادم و با آن دختر ازدواج کردم! در نهایت نیز حرف پدر و مادرم درست از آب درآمد و زندگی ما به اختلاف کشید ما با هم هیچ گونه تفاهم اخلاقی نداشتیم به همین دلیل وقتی با خاتون آشنا شدم خواستم با یک تیر دو نشان بزنم! اول این که همسرم را به نوعی تنبیه کنم تا قدر زندگی خودش را بداند و از سوی دیگر هم خاتون و فرزندانش را زیر چتر خودم بگیرم. این گونه بود که تصمیم گرفتم خاتون را عقد کنم.
با وجود این خاتون زنی زیرک بود که هنوز هم فکر نمی کنم کسی بتواند رمز و رموز زندگی او را بفهمد. وقتی از طلاق همسر اولم نزد خاتون سخن می گفتم او مرا نصیحت می کرد که نه! این کار را نکن! من خودم درد طلاق را کشیده ام! بچه هایت آسیب می بینند و مشکلات حادتر می شود! ولی از سوی دیگر نیز با همسرم تماس می گرفت و او را تحریک می کرد تا مقابلم بایستد و به اختلافات خانوادگی ما خیلی زیرکانه دامن می زد! او برای من یک خودرو پژو خرید فکر می کردم خیلی آدم خوبی است تا این که از زندانی شدن برادرش سخن راند و گفت: برادرم که با خودرو مسافرکشی می کند مسافری را از میدان پارک به سمت قوچان سوار کرده که در بین راه، ماموران ستاد مبارزه با مواد مخدر، ساک حاوی مواد را از داخل خودرو کشف کردند ولی آن مسافر تکذیب کرده که ساک حاوی مواد متعلق به وی است و بدین ترتیب برادر من به تحمل زندان طولانی مدت محکوم شده است.
شوهر سابق خاتون ادامه داد: ولی من بعد از پیگیری موضوع فهمیدم که خاتون دروغ می گوید و ماجرا این گونه نبوده است! تا این که خاتون خودش به انتقال مواد توسط برادرش اعتراف کرد.
این مرد میانسال با بیان این که همان خودرو پژویی را که برایم خریده بود به آتش کشیدند،اضافه کرد: سه ماه بعد از خرید خودرو شبی در خانه خاتون بودم که صبح فهمیدم خودرو آتش گرفته و کاملا سوخته است! «خاتون» خیلی راحت مدعی شد کار همسر اولش است! او هر اتفاقی را به گردن همسر اولش می انداخت البته من همسر سابق او را یک بار دیده بودم! حتی یک بار نیز که شیشه منزل را با سنگ شکستند او باز هم همسر سابقش را مقصر جلوه داد و می گفت: او قصد انتقام از مرا دارد! وقتی خاتون مرا شیر کرده بود که در برابر شوهر سابقش از او حمایت کنم ، من هم یک بار با پلیس 110 تماس گرفتم و زمانی که او به قصد مزاحمت و تخریب وارد منزل شده بود، توسط نیروهای انتظامی دستگیر و به تحمل 2 یا 3 ماه زندان محکوم شد .
با آن که خاتون از یک چشم نابینا بود اما خیلی زود فهمیدم که او نقشه های شومی دارد حتی یک بار می خواست همه ملک و املاکش را به نام من سند بزند تا از فرزندانش نگهداری کنم تا او با شوهر سابقش به گونه دیگری رفتار کند اما او را نصیحت می کردم که از رفتارهای خشن دست بردارد!
با وجود این پی به ماجراهایی بردم که دیگر می ترسیدم به زندگی با او ادامه بدهم به همین دلیل آرام آرام رفت و آمدم به منزل خاتون را کم کردم او که متوجه موضوع شده بود به سیم آخر زد به طوری که یک بار در منزلم را شکست و آبروریزی به راه انداخت و بار دیگر در محل کارم صحنه های هولناکی را رقم زد او دست نوشته ای در دست داشت که روی آن نوشته بود «قانون را کجا باید محاکمه کرد؟» این بود که دیگر می ترسیدم در این شهر (مشهد) بمانم!
آخرین باری که با یکدیگر قرار گذاشتیم در اطراف خیابان طبرسی بود تا با هم صحبت کنیم آن روز مرا تهدید کرد همان طور که می خواهی مرا طلاق بدهی و فرزندانم را بی پدر کنی! من هم تو را بی پدر می کنم تا مزه این کار را بچشی!
بعد از آن هم من مخفیانه انتقالی گرفتم و به شهری رفتم که هزار کیلومتر از مشهد فاصله داشت. می ترسیدم با او روبه رو شوم تا این که برادرم با من تماس گرفت و ماجرای گم شدن پدر پیرم را اطلاع داد! از آن سال تاکنون نیز هیچ اثری از پدرم نیافته ایم و ...
در عین حال می خواهم به کسانی که در شرایط زندگی من قرار می گیرند، بگویم، پا در مسیری نگذارند که انتهای آن بیراهه است، من زمانی به خودم آمدم که از چاله به چاه افتاده بودم! اگر در زندگی سردرد دارید همان را درمان کنید چرا که ممکن است به بیماری صعبالعلاج دچار شوید و دیگر راه گریزی نباشد!
یکی دیگر از شوهران سابق خاتون درباره ماجرای ازدواجش با وی گفت: در دهه 80 همسرم را طلاق داده بودم و یک فرزند داشتم. با همسر اولم اختلافات زیادی داشتیم به همین دلیل هم نتوانستم به زندگی با او ادامه بدهم و به ناچار از یکدیگر جدا شدیم چرا که خانواده ام این ازدواج را قبول نداشتند و حتی حاضر نشدند به مراسم بیایند. همان زمان یکی از دوستانم در مشهد فروشگاه لباس داشت. او به من پیشنهاد کرد که به مشهد بیایم و در کنار یکدیگر به صورت درصدی کار کنیم.من هم بلافاصله پیشنهاد او را پذیرفتم و از تهران راهی مشهد شدم. آن زمان مغازه کباب فروشی خاتون در نزدیکی فروشگاه دوستم بود به همین دلیل هم خاتون گاهی به آن فروشگاه می آمد و گفت وگو میان ما گرم می شد در اثنای همین حرف ها بود که من هم ماجرای طلاق همسرم را برایش بازگو کردم و از آن روز به بعد خرج کردن های خاتون شروع شد! او پول های زیادی برایم خرج می کرد! تا این که تصمیم به ازدواج با او گرفتم.
این مرد 52 ساله در حالی که مدعی است هنوز هم از ترس «خاتون»واهمه دارم از کنار مشهد عبورکنم، ادامه داد: من حدود 10 سال با او زندگی کردم ولی جز وحشت چیزی ندیدم دو بار به خاطر او و فرزندانش چاقو خوردم با وجود این به او سوءظن داشتم. او با ارثی که از پدرش دریافت کرد به مال و منال رسید وگرنه قبلا در حاشیه شهر زندگی می کرد! یک بار وقتی او را تعقیب می کردم در میدان پارک موتورسیکلتم را سرقت کردند در عین حال من در طول این سال ها چندین واحد مسکونی و آپارتمانی برایش ساختم! ولی در اثنای این زندگی فهمیدم که با چنین روحیه خشنی که او دارد هرگز نمی توانم زندگی کنم. این بود که تصمیم به فرار گرفتم و به یکی از شهرهای شمالی کشور رفتم. ولی او ول کن ماجرا نبود و چند روز به دنبالم می گشت تا این که به طور مخفیانه به تهران گریختم اکنون نیز او پرونده ای در دادسرا برایم تشکیل داده است ولی وکیلم موضوع را پیگیری می کند و من هنوز می ترسم به مشهد بیایم و ...
«خاتون» نام مستعار زنی است که حدود دو ماه قبل به اتهام قتل دو نفر در مشهد بازداشت شد ولی سرنخ ها به پرونده مرگ مشکوک همسر اول او نیز کشیده شده است. یکی از دوستان خاتون به نام «ف» که در این ماجرا به دستور قاضی احمدی نژاد بازداشت شده است در اعترافات خود گفت: خاتون در مشهد رستوران دارد و یک بار مدعی شد که همسرش حمید (فرد گمشده) را قطعه قطعه کرده و داخل چرخ گوشت خواهم انداخت! شایان ذکر است، تصاویر درج شده مربوط به دو مرد گمشده است که اسناد و مدارک مستند جدید احتمال قتل آن ها را قوت بخشیده است!
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/