متن کامل مانیفست نواصولگرایی در ادامه به شرح زیر است:
«انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم، طلیعه مهمی برای تحلیل دلایل شکست و پیروزی جریانهای سیاسی بود؛ در این میان گفتگوهای بسیاری در اردوگاه اصولگرایان شکل گرفت از اشتباهات در سیاستورزی تا تغییر در مواجهه با مقولات فرهنگی را شامل میشد؛ اما یک اتفاق نظر قطعی در اینباره وجود داشت که همانا ضرورت تحول و پوستاندازی درونی جریان اصولگرا بود و در این میان، کلیدواژهٔ «نواصولگرایی» توانست اقبال بیشتری پیدا کند.
تاکنون دیدگاههای مختلفی در باب «نواصولگرایی» مطرح و این مفهوم به یکی از مباحث جاری و مورد توجه در بدنه جوان و انقلابی جامعه مبدل شده است. بر همین اساس، جمعیت «پیشرفت و عدالت» نیز به عنوان یک تشکیلات سیاسی با اعتقاد به ضرورت تغییر و نو شدن جریان انقلابی، قرائت و دیدگاه خود را از ملاحظات، مبانی و ویژگیهای اصلی نواصولگرایی به شرح زیر ارائه میکند:
۱) ما بر این باوریم نواصولگرایی امری نیست که از پیش توسط یک نفر یا یک تشکیلات قابل تعریف باشد، چرا که ماهیت «تغییر اساسی» این جریان کلان وابسته به این است که در یک تفاهم بینالاذهانی میان طیفهای مختلف نیروهای انقلابی شکل گیرد و این مسئله نیز نتیجه گفتگو و مباحثه و کنش و واکنشها است. به همین دلیل آنچه در این مانیفست ارائه میشود نگاه جمعیت «پیشرفت و عدالت» به نواصولگرایی است که ضرورت دارد مورد بحث و نقد قرار گیرد.
در همین راستا بر این باوریم هر یک از دغدغهمندان انقلابی که به اصلاح اساسی در اصولگرایی معتقد هستند، باید در نقد اشکالات موجود و ویژگیهای مطلوب جریان انقلابی به عرصه تولید ادبیات در قالبهایی مانند مانیفست، ارائه دیدگاه، مقاله و امثال آن وارد شوند تا جریان اصولگرایی در فرایندی تعاملی به سمت وضعیت مطلوب حرکت کند.
۲) در نگاه جمعیت، نواصولگرایی ایجاد «بنا» یی نو و جدید بر «مبنای» اصولگرایی (که همان مبانی مکتب امام (ره) است) تعریف میشود که در آن «تغییر اساسی» در گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد، ویژگی اصلی این بنا محسوب میشوند که ذیل آن شاخصهای نواصولگرایی تعریف میشوند که سه شاخص اصلی آن «مردمباوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی» است.
۳) نواصولگرایی همانطور که از نام آن برمیآید، جریان سوم نیست. جمعیت بر این باور است با نگاهی کوتاه به تجربههای تاریخی و وجود فضای دوقطبی، امکان شکلگیری جریان سوم در سپهر سیاسی کشور ما وجود ندارد و هر اقدامی در این زمینه محتوم به شکست است. از سوی دیگر جمعیت بر این باور است که حرکت به سمت ایجاد جریان سوم، در حالی که رقیب گفتمانی جریان انقلابی (با وجود اختلافات جدی و گاه تضادهای فکری) جبههای واحد تشکیل داده است، به معنی خطکشی کردن میان نیروهای انقلاب و افت توان و نادیده گرفتن همافزاییها است.
۴) امروز بسیاری از نیروهای انقلابی، اصولگرایی را تمام شده فرض میکنند به گونهای که حتی استفاده از واژه اصولگرایی را عامل اختلال در نیل به اهداف نواصولگرایی میدانند. جمعیت «پیشرفت و عدالت» نیز ضمن باور به نقدها و اشکالات اساسی موجود، راهبرد مواجهه با این مسائل را عبور از اصولگرایی نمیداند بلکه راهحل را در «تغییر اساسی» در جریان اصولگرایی میبیند؛ چرا که اولاً عبور از اصولگرایی به مفهوم تشکیل جریان سوم (با تبعاتی که ذکر شد) است و ثانیاً بر این باوریم که «مبنای» اصیل اصولگرایی همان مبانی انقلاب اسلامی بوده و همچنان قابل اتکاست؛ لذا ایجاد بنایی نو بر این مبنا بهترین و کوتاهترین راه بازگشت به مبانی انقلاب اسلامی برای جریان انقلابی محسوب میشود.
همچنین یادآور میشود که یکی گرفتن مبنای اصولگرایی با مبانی انقلاب اسلامی (تحت عنوان مقولهای واحد) به معنای عدم اختلاف در مبانی فکری همه طیفهای درون جریان اصولگرایی با شاخصهای مکتب امام (ره) نیست؛ بلکه منظور برآیند مبانی فکری جریان اصولگرایی است.
۵) از منظر جمعیت، همگرایی بین جریان نیروهای معتقد به انقلاب اسلامی در عین به رسمیت شناختن اختلاف سلیقهها و تحمل یکدیگر، از مهمترین ویژگیهای نواصولگرایی به شمار میرود. جمعیت معتقد است اشتراکات میان طیفهای مختلف جریان انقلابی به قدری هست که میتوان با همگرایی در جهت رسیدن به اهداف مشترک، زمینه ایجاد همافزایی را فراهم آورد. در عین حال باید توجه داشت در صورت عدم پذیرش و به رسمیت نشناختن اختلاف سلیقهها، همانند گذشته صرفاً شعار وحدت سر داده میشود و شکافهای موجود در بزنگاه-ها لطمهای غیرقابل جبران به جریان انقلابی وارد خواهد کرد.
در حالی که پذیرش اختلاف سلیقهها موجب تحمل یکدیگر و تقویت همگرایی و وحدت رویه در بزنگاهها میشود. همچنین اگر وجود اختلاف سلیقهها با نام وحدت به رسمیت شناخته نشود، تفاوت نگاه طیفهای مختلف جریان انقلابی، مشخص نمیشود و در نهایت اقدامات یک طیف به پای همه جریان نوشته میشود؛ بنابراین ضرورت دارد برای افراد جامعه مشخص شود که درون جریان نیروهای انقلابی طیفهای مختلفی وجود دارند که در برخی موضوعات مختلف اختلاف نظر دارند و اگر روزی هم بر سر مسئلهای متحد شدند، به معنای یکسان دیدن همه آنها محسوب نشود؛ لذا ضروری است اختلافات درونی جریان اصولگرایی برای جامعه شفاف شود؛ اما ایجاد این تصویر روشن از واقعیتهای موجود باید از یکسو با تحمل یکدیگر باشد و از سوی دیگر مانع همگرایی نشود.
۶) خودانتقادی یکی دیگر از ویژگیهای مهم نواصولگرایی محسوب میشود. از نظر جمعیت، انتقاد از خود، چهرهها و جریانهای متعلق به اردوگاه اصولگرایی مفید و حتی گاه ضروری است. البته تا حدی که باعث تخریب طیفهای داخلی و تضعیف جریان اصولگرایی نشود و از سوی دیگر موجبات اصلاح و سازندگی را فراهم آورد.
۷) جمعیت «پیشرفت و عدالت» نواصولگرایی را بازگشت اصولگرایی به شاخصهای اصلی مکتب امام خمینی (ره) میداند و بر این باور است که در مکتب امام خمینی (ره)، جمهوری اسلامی ایران بر دو رکن اساسی اسلام و مردم پایهگذاری شده است؛ لذا مردمباوری را به عنوان یکی از شاخصهای اصلی مکتب امام خمینی (ره) و مهمترین شاخص نواصولگرایی میداند که بسیاری دیگر از ابعاد «تغییر» در سطوح گفتمانی، رویکردی، ساختاری و عملکردی ذیل آن تعریف میشود؛ چرا که بر این باور است مهمترین اشکال جریان اصولگرایی فاصله گرفتن از این رکن در تمام سطوح فوق الذکر و در تمامی عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. باید این واقعیت را پذیرفت که باور اصولگرایی به مردم چه آن زمانی که در قدرت بوده است و چه خارج از آن در طول این سالها روزبهروز کمتر شده است.
این فاصله را میتوان در نگاه جریان انقلاب اسلامی به ارزشگرایی سلیقهای به جای کارآمدی نظام، سیاستورزی رانتی با ساختاری از بالا به پایین، اقتصاد نهادمحور به جای اقتصاد مردمی، پیمانکاری فرهنگی به جای مردمی کردن فرهنگ، اولویت دادن به دغدغههای جریانی به جای تمرکز بر مطالبات اصلی مردم، عدم باور طیفی از جریان انقلاب به جایگاه رفیع مردم در مبانی معرفتی نظام اسلامی و مکتب امام (ره)، داشتن نگاه مرکزگرا به جای توجه به نیازهای مردم در مناطق مختلف، فاصله گرفتن مسئولان از زیست مردمی دید. بر این اساس، جمعیت معتقد است که مهمترین محور شاخص تغییر در بنای نواصولگرایی «مردمباوری» است.
۸) مردمباوری یعنی محوریت قرار دادن اقتصاد مردمی به جای اقتصاد دولتی. مردمباوری یعنی تمرکززدایی از ساختار اداری و مشارکت دادن مردم در اداره کردن امور خود در سطح شهر و محل زندگی خودشان. مردمباوری یعنی مردمی کردن فرهنگ به جای پیمانکاری کردن فرهنگ. مردمباوری یعنی سیاستورزی مردمی و مبتنی بر رویکرد و سازوکاری از پایین به بالا و نه سیاستورزی رانتی با رویکرد و سازوکاری از بالا به پایین. مردمباوری یعنی باور به انتخاب مردم، نه خود را حق پنداشتن و آنان را فریب خورده دانستن.
مردمباوری یعنی مردمی اداره کردن کشور، نه دولتی اداره کردن آن. مردمباوری یعنی دغدغه مردم داشتن، نه نگران قبیله، جریان، نهاد و سازمان وابسته به خود بودن. مردمباوری یعنی اعتقاد داشتن به فهم درست مردم، نه عوام دانستن آنان. مردمباوری یعنی منافع ملی (به عنوان منافع مردم) را ترجیح دادن بر مصالح فردی، گروهی و جریانی.
مردمباوری یعنی کنار گذاشتن تعارفها و مطالبه کردن حرفهای به حق مردم از نهادها، حاکمان و منتسبین حکومتی. مردمباوری یعنی اعاده حقوق و پاسخگویی به نیازهای اولیه مردم با سبک زندگیهای مختلف حتی افراد فاصله گرفته از دین. مردمباوری یعنی در اولویت قرار دادن کارآمدی و پاسخگویی به مردم در مقایسه با ارزشگرایی سلیقهای. مردمباوری یعنی باور به «مردم پایه» بودن مولفههای قدرت در جمهوری اسلامی ایران.
مردمباوری یعنی تمرکززدایی و واگذاری امور به مردم. مردمباوری یعنی همانندی سطح و سبک زندگی مسئولان با مردم و برداشتن مرزها و حریمهای دورکننده خادمان از، ولی نعمتان. مردمباوری یعنی حضور مسئولان میان مردم و درک و لمس مشکلات واقعی آنان. مردمباوری یعنی مطالبه هوشمندانه و مؤثر خواستهها و نیازهای اصلی مردم و خلاصه مردمباوری یعنی بازگشت و رجوع به نگاه حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) به مردم.
۹) اسلام سیاسی با قرائت اسلام نابی که امام خمینی (ره) ارائه کرد و توسط رهبر انقلاب ادامه یافت رکن دیگر گفتمان انقلاب اسلامی است و در نتیجه شاخص اصلی دوم گفتمان نواصولگرایی است که مرزهای خود را با جریانهایی که به مردم نگاه ابزاری دارند شفاف میکند. اسلام نابی که تأکید بر تکیه نکردن بر کافران و مبارزه با استکبار خارجی با راهبرد چالش عقلایی و همچنین مرزبندی با معاندین و برخورد قاطع با عناصر برانداز را بر پایه «اشداء علی الکفار» دارد. اسلام نابی که بر اساس «رحماء بینهم» معتقد به رنگینکمانی دیدن مردم است و نه سیاه و سفید و خاکستری دیدن آنان.
اسلام نابی که به راهبرد مبنایی جذب حداکثری باور دارد. اسلام نابی که همه مردم را با هر باور و هر سبک زندگی جزو عیال حکومت اسلامی میداند و پاسخگویی ایجابی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی متناسب با ذائقهها را جزوی از وظایف حکومت اسلامی میداند. اسلام نابی که بر رعایت حدودی که خالق انسانها برای سعادت انسان تعیین کرده است تأکید دارد، اما این حدود را به گونهای در نظر گرفته است که مانع پاسخگویی به نیازهای افراد جامعه نمیشود. اسلام نابی که بر پاسداری از ارزشها و دیدهبانیِ حرکت کلی نظام به سمت هدفهای آرمانی و عالی تعیین شده در اسلام اصرار دارد.
اسلام نابی که مردمسالاری را صرفاً نه به عنوان یک تاکتیک حکومتداری بلکه آن را یک باور اعتقادی میداند. اسلام نابی که در نظام محاسباتیاش به سنتهای الهی در کنار عقلانیت و تدبیر باور جدی دارد. اسلام نابی که کارگزارانش را با تراز سیره علوی میسنجد و رویکرد جهادی را لازمه مدیریت و فعالیت خود تعریف میکند. اسلام نابی که امر به معروف و نهی از منکر را در تمامی ابعاد اعم از مردم به مردم، مردم به حکومت و حکومت به مردم، در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، کارکردی و... یکی از ارکان اصلاحگری و هدایت جامعه به سمت سعادت و عدالت به عنوان هدف اصلی میداند.
اسلام نابی که آزادی را به عنوان یک حق فطری در حوزههای آزادی اجتماعی و آزادی معنوی میداند و تنها محدودیتی که برای آن قائل است زمانی است که به منافع مادی و سعادت دیگران لطمه بزند. اسلام نابی که فعالیت اجتماعی زنان را همانند مردان نه تنها مباح بلکه در صورتی که در راستای اهداف متعالی باشد، وظیفهای دینی میداند مشروط به آنکه به وظایف اولویتدار آنان لطمه نزند. اسلام نابی که حل مسائل معیشتی و اقتصادی مردم را وظیفه ابتدایی حکومت و زمینهساز دیگر اهداف خود میداند، اسلام نابی که خود را اسلام پابرهنگان و کوخنشینان و نه فرصتطلبان و کاخنشینان میداند، اسلام نابی که پیادهسازی عدالت در همه وجوه را فلسفه بعثت انبیاء و در نتیجه بزرگترین آرمان اجتماعی خود تعریف میکند و بر این اساس امکان ایجاد فرصتهای برابر برای رشد اقتصادی، اجتماعی و فکری را مهمترین رسالت نظام اسلامی میداند. اسلام نابی که بر شادی و نشاط تأکید دارد و گذراندن اوقاتی تحت عنوان اوقات فراغت را ضرورتی برای رسیدن به دیگر اهداف دنیوی و اخروی میداند.
اسلام نابی که تکلیف گرایی را بیتوجهی به نتیجه نمیداند بلکه رسیدن به نتیجه را بخشی از تشخیص تکلیف میداند و البته بعد از تشخیص درست، هدف خود را انجام آن تکلیف میداند و نه رسیدن به نتیجه. اسلام نابی که آرمانخواه است، اما نه آرمانخواهی غیرواقع بینانه که به تندروی و توهم میانجامد بلکه اهداف اصلی حرکت خود را آرمانهای تعیین شده و ایدئولوژیک قرآن و اسلام میداند، اما در راه رسیدن به این آرمانها واقعبینی و عقلانیت را ضروری میداند.
۱۰) بر اساس تبیین رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، نواصولگرایی بر این باور است که مکتب امام خمینی (ره) شامل سه بعد مکمل عدالت، معنویت و عقلانیت است که تمرکز و توجه یکسان بر تمامی این ابعاد ضروری است. تکیه بر روی یکی از این ابعاد و بیتوجهی به ابعاد دیگر منجر به انحراف جامعه میشود آسیبی که متاسفانه جریان اصولگرایی به آن دچار است؛ لذا نواصولگرایی در «تغییر اساسی» خود باید به این سه بعد یکسان توجه کند.
رعایت عدالت یعنی ایجاد فرصتهای برابر برای رشد اقتصادی، اجتماعی، فکری و سیاسی. رعایت عدالت یعنی توجه به قشر مستضعف. رعایت عدالت یعنی توجه به مطالبات مردمی که صدای بلند ندارند. رعایت عدالت یعنی مبارزه با خوی اشرافیگری طبقهای خاص مخصوصاً کارگزاران نظام. رعایت عدالت یعنی اعطای پست و مسئولیت بر اساس شایستگیها نه وابستگیها. رعایت عدالت یعنی تأمین نیازهای اولیه اقتصادی و اجتماعی همه آحاد جامعه. رعایت عدالت یعنی شفافسازی، بستن راهها و مبادی فساد و ایجاد ساختارهایی جامع برای بازدارندگی وقوع فسادهای اقتصادی. رعایت عدالت یعنی برخورد محکم، بیاغماض، سریع و شدید با فرصتطلبان سودجو و مفسدان اقتصادی دانه درشت؛ و عقلانیت یعنی تدبیر، برنامهریزی و همهجانبهنگری. عقلانیت یعنی داشتن رویکرد آرمانخواهی واقعبینانه که با هدف قرار دادن آرمانها در راه رسیدن به آن واقعیات را مدنظر قرار میدهد. عقلانیت یعنی تعامل عاقلانه و عزتمدارانه با کشورهای دنیا در کنار اعتقاد راسخ به تقابل با نظام سلطه. عقلانیت یعنی توجه ویژه به کارآمدی و به کارگیری مدیران کارآمد در حل مسائل. عقلانیت یعنی ایجاد رفاه اجتماعی برای همه اقشار با هر نوع سلیقه، تفکر و سبک زندگی تا کارآمدی نظام اسلامی اثبات شود و دولت اسلامی به عنوان الگویی برای نظامهای آرمانی در قرن بیست و یکم و ایجاد تمدن نوین اسلامی قابل ارائه باشد؛ و معنویت یعنی باور به سنتهای الهی در نظام محاسباتی اجتماعی. معنویت یعنی تأکید بر خودسازی معنوی مسئولان به عنوان لازمه موفقیت در انجام مسئولیتها. معنویت یعنی فراگیر و نهادینه کردن «آخرتباوری» به جای دنیاگرایی در جامعه (از کارگزاران نظام گرفته تا آحاد مردم). معنویت یعنی توجه به تربیت افراد جامعه در جهت نزدیک شدن به الگوهای انسان کامل.
۱۱) مردمسالاری دینی با ترکیب دو رکن مردمباوری و اسلام ناب به دنبال هدف نهایی پیشرفت و تمدن سازی اسلامی است و در طی رسیدن به این مهم باید بتواند گام بلند «دولت سازی» را با موفقیت بردارد که متاسفانه در رسیدن به این مهم دچار عقبماندگیهای جدی هستیم. بر این اساس جمعیت پیشرفت و عدالت بر این باور است «کارآمدسازی نظام اسلامی» با رویکرد «پیشرفت عادلانه» ضرورتی اولویتدار است و نواصول-گرایی باید این هدف را در همه فعالیتهای خود مدنظر قرار دهد. به گونهای که حرکت در جهت شعارهای انقلاب بدون توجه به کارآمدی نتیجهای جز دور شدن از آرمان ایجاد دولت اسلامی و فاصله گرفتن توده مردم از آرمانهای ارزشمند انقلاب، به دنبال نخواهد داشت. همچنین معتقدان به نواصولگرایی باید آماده باشند در جهت رسیدن به این هدف، هزینههای اصلاح ساختارهای موجود در نظام جمهوری اسلامی را بپردازند.
۱۲) علاوه بر شاخصهای اصلی مردمباوری و اسلام ناب که دو محور اصلی ایجابی گفتمان نواصولگرایی است، با تاکید بر ضرورت بازگشت و رجوع اصولگرایی به این دو شاخص، جمعیت معتقد است «نوگرایی» به عنوان شاخص اصلی سوم، باید محوری دیگر از تغییر اساسی در اصولگرایی باشد و این جریان در ابعادی دیگر نیز باید تغییر کند و «نو» شود.
اصولگرایی نیاز به ساختار تصمیمگیری نوینی دارد که مبتنی بر خرد جمعی با نگاهی از پایین به بالا و با تکیه بر دخیل کردن بدنه اجتماعی انبوه جوانان انقلابی ایجاد شود نه اینکه شاهد این باشد که عدهای محدود در اتاقهای دربسته و بیتوجه به شاخصهای شایستهسالاری تصمیمگیری کنند و نیروهای انقلابی را در برابر عمل انجام شده قرار داده و مجبور به تبعیت کنند. اصولگرایی باید در رویکردها، شیوهها و عملکردها روزآمد شود و داشتن گفتمان ایجابی را جایگزین افتادن در دام گفتمانسازی رقیب کند، اصولگرایی برای ادامه حیات باید تصویر جدیدی از خود به جامعه ارائه کند و برای این تصویر جدید نیاز به جایگزینی چهرههای جدید در پیشانی خود و استفاده از چهرههای قدیم به عنوان پشتوانههای فکری و تجربی دارد و همچنین لازم است تا اجازه ندهد طیفی خاص، سردمدار و نماد جریان اصولگرایی محسوب شوند تا رفتارهای نادرست عدهای اندک به پای کل جریان نوشته شود.
در چهره نوینی که جریان اصولگرایی باید از خود بسازد باید جریانی درون نظام باشد و نه خود نظام و به گونهای باشد که مدافع اشتباهات مسئولان منتسب به نظام تلقی نشود. اصولگرایی نیز مانند هر جریان معتقد به نظام، افتخار و هدف خود را حمایت و دفاع از نظام میداند، اما قرار نیست اصولگرایی نقش مدافع نهادهای حکومتی و منتسبین به نظام را بازی کند؛ بنابراین اصولگرایی باید ضمن حفظ ساختار کلی حاکمیت، صادقانه، منصفانه و البته شجاعانه نقد نهادهای حکومتی و منتسبین به حاکمیت را در دستور کار خود قرار دهد. اصولگرایی باید در مواجهه با گفتمان مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) مسئولیت مدارانه و فعالانه عمل کند.
گرچه بر اساس دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب، ولایت مداری در نظام ولایتفقیه تبعیت از دستورات حکومتی، ولی فقیه است، اما برجستگی، دانایی، توانایی، جامعیت و تجربه مصداق فعلی، ولی فقیه یعنی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدظلهالعالی) چنان است که بیتردید رهنمودها و گفتمان رهبری چراغ راه حرکت نیروهای انقلابی است؛ بنابراین اصولگرایی باید بدون گزینش سلیقهای و در نگاهی منظومهای به جای تکرار ملالآور رهنمودها؛ در تبیین، تکمیل، تقویت و فراگیر کردن این رهنمودها عمل کند.
۱۳) توجه به آزادیهای اجتماعی در چارچوب مبانی دینی امری مهم برای بخشی از جامعه محسوب میشود که متاسفانه برخی رفتارهای افراطی در مواجهه با مسائل مرتبط با این موضوع باعث تصویر نادرست مردم مخصوصاً جوانان از انقلاب و حتی گاه اسلام شده است و این رفتارهای افراطی در کنار برخی وادادگیها و داشتن نگاه حداقلی به مقوله فرهنگ، مانند دو لبه یک قیچی، هرچه بیشتر به ترویج سبک زندگی غربی کمک کردهاند؛ لذا از محورهای مهم نوگرایی تعیین و اجرایی کردن راهبردهایی مبتنی بر آرمانخواهی واقعبینانه با تمرکز بر ارائه پاسخی روزآمد و ایجابی است بگونهای که هم به ولنگاری فرهنگی دچار نشویم و هم نیاز مشروع و منطقی را برآورده کنیم.
۱۴) جمعیت پیشرفت و عدالت معتقد است در میان محورها و مولفههای شاخص نوگرایی، مهمترین محور که تضمینکننده و زمینهساز سایر نو شدنها هم محسوب میشود، جوانگرایی است؛ بنابراین جمعیت، جوانگرایی در انتخاب مدیران، جوانگرایی در انتخاب نمایندگان مردم، جوانگرایی در چهرهسازی، جوانگرایی در ساختارهای سیاسی، جوانگرایی در تصمیمسازیها و خلاصه جوانگرایی در همه ابعاد را یکی از شاخصهای اصلی نواصولگرایی میداند.
در پایان تصریح میکنیم که نواصولگرایی فرایندی «در حال شدن» است و واضح است که این تغییر اساسی مسیری است که چه اصولگرایان بخواهند و چه نخواهند، رقم زده خواهد شد؛ بنابراین تأکید میشود برای تغییر از «وضع موجود» به «وضع مطلوب» باید جوانان انقلابی، دلسوزانه، فعالانه و امیدوارانه وارد میدان عمل شود تا از رسیدن به «وضع نامعلوم» جلوگیری شده و تجربه هزینههای غیرقابل جبران گذشته و حال، تکرار نشود.»
انتهای پیام/