باز، همان نسیم آشنا
که میبرد دل مرا
به کربلای تو
باز، تو را صدا زدم حسین...
به سویت آمدم حسین...
به خیمه های تو
صحنت، سرای من
خاکت، شفای من
نامت، چه خاطراتی، چه معجزاتی
برای من
سرگردان در، هوای تو
این سو آن سو، دویده ام
میسوزم تا، ز حنجرت
«هَل مِن ناصِر» شنیده ام
آه، سراغی از دلم بگیر
که تا ابد شود اسیر
دلم به بند تو
کاش، نفس نفس جوانی ام
تمام زندگانی ام
شود پسند تو
با یک، نگاه تو
آیم، به راه تو
شاید، که ره بیابم، به خیمه های
سپاه تو
با تو بودن، سعادت است
عهد دل با، ولایت است
پاداش من، در این مسیر
ان شاء الله، شهادت است
باز، اگر به هیأت آمدیم
به شوق بیعت آمدیم
به یاری امام
ما، دگر نمی دهیم امان
به ظالمان و مفسدان
جهاد و والسلام!
راهی چهل ساله
دشتی پر از لاله
گشته، گواه صبر و، بصیرت ما
در این قیام
خط سازش، شکسته است
بند تسلیم، گسسته است
جنگ و تحریم، اثر نکرد
ما پیروزیم، در این نبرد
مولا، أبا صالح
کهفِ، امان ما
بازآ، که انتظارت، گرفته طاقت
ز جان ما
انتهای پیام/