بویِ سيبِ حرم از سمتِ سحر میآيد
قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر میآيد
روز و شب كارِ شما گريه شده میدانم
باز از دامنتان بویِ جگر میآيد
كاشكی قدر بدانيم جوانیها را
زود بر شاخه در اين فصل ثمر میآيد
تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان
مادرت دست شكسته به كمر میآيد
روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است
هركه در سايهی اين بيرق اگر میآيد
میرسد جمعهای و پيشِ تو دَم میگيريم
عاقبت غُربتِ اين جمع به سر میآيد
تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنهی ما
مادرِ سينه زنان زود زِ در میآيد
كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود
رنگِ مشكی به كفن هم چقدر میآيد
علت اول دیوانگی ماست حسین
باز از مستیِ ديوانه خبر میآيد
انتهای پیام/