کاروان حسینی در ادامه مسیر خود به منزلگاهی به نام «زباله» رسید. در این منزل بود که خبر شهادت مسلم به او رسید. حضرت به عدّهاى که به دنبال او بودند خبر شهادت مسلم را داد. افرادى که به طمع دنیا بودند و یقینشان کامل نبود، پس از شنیدن خبر شهادت مسلم از گرد آن حضرت پراکنده شدند و فقط خانواده او و برگزیدگان از یاران، با امام(ع) باقى ماندند.
راوى گفت: چون خبر شهادت مسلم رسید صداى شیون و گریهفضاى بیابان را پر کرد و سیلاب اشکها جارى شد. سپس حسین به مقصدى که خدا دعوتش فرموده بود روانه شد.
فرزدق شاعر به خدمتش رسید سلام داد و عرض کرد: اى پسر پیغمبر چگونه بر اهل کوفه اعتماد میکنى؟ اینان هماناند که پسر عموى تو مسلم بن عقیل و یاران او را کشتند. اشک از دیدگان حسین جاری شد و فرمود:
خدا مسلم را رحمت کند، او به روح و ریحان و بهشت و رضوان خدا بازگشت. مسلم وظیفهاى که بر عهده داشت انجام داد و اکنون نوبت ماست که آنچه بر ماست انجام دهیم.
سپس اشعارى به این مضمون انشاء فرمود:
دنیا اگر بچشم لئیمان گرانبها است / پاداش حق گرانتر و برتر نزد ماست
گر بهر مرگ پیکر ما را سرشتهاند / در راه دوست کشته شدن افتخار ماست
چون سهم ما ز روزى دنیا مقدّر است/ زیباتر آن که حرص طلب در دلش بکاست
چون جمع مال عاقبتش ترک گفتن است / مالى چنین بخیل شدن بهر وى چراست
إنّ الحسین سار قاصداً لما دعاه الله إلیه ، فلقیه الفرزدق الشاعر فسلّم علیه وقال : یا ابن رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ! کیف ترکن إلى أهل الکوفة ، وهم الذین قتلوا ابن عمّک مسلم بن عقیل وشیعته ؟ قال : فاستعبر الحسین ( علیه السلام ) باکیاً ، ثمّ قال : رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلى رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَجَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ ، أما إِنَّهُ قَدْ قَضى ما عَلَیْهِ وَبَقی ما عَلَیْنا. ثمّ أنشأ یقول :
فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً * فَانّ [ فَدارُ ] ثَوابَ اللهِ أَعْلى وَأَنْبَلُ
وَإِنْ تَکُنِ الأْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ * فَقَتْلُ امْرِىءٍ بِالسَّیْفِ فیِ اللهِ أَفْضَلُ
وَإِنْ تَکُنِ الاْرْزاقُ قِسْماً مُقَدَّراً * فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فی الرِّزْقِ أَجْمَلُ
وَإِنْ تَکُنِ الأْمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُها * فَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُ
منبع:تسنیم
انتهای پیام/