سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بهترین اشعار برگزیده شب تاسوعا

اشعار مداحی و مراثی ویژه شهادت حضرت قمربنی هاشم (ع) در این گزارش گردآوری شده است.

به گزارش خبرنگار حوزه تکیه حسینی گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شاعران آیینی کشورمان هر کدام به یاد عزای سالار شهیدان (ع) و یاران وفادارشان ابیاتی را سروده‌اند که شما می توانید در این گزارش اشعار ویژه شهادت حضرت قمربنی هاشم (ع) را  بخوانید.

 

 

 
با منِ تشنه لب اِی مشک وفاداری کن
دلِ اهل حرم این جاست تو دلداری کن

همره آبِ درونت به زمین می‌ریزد
آبرویم به بر یار خریداری کن

خواهم آبی ببرم بهر گلویی کوچک
آه اِی مشک زمین خورده مرا یاری کن

یاد لب‌های حسین آب نخوردم هرگز
یاد مظلومی او باش تو غمخواری کن

دستم از بازوی من قطع شد و با دندان
سوی خیمه بَرَمَت یاریِ بیماری کن

من علمدار سپاهم به زمین افتادم
بهر یاری تنم خیز علمداری کن

آبرویم به بر فاطمه رفت از خجلت
با منِ تشنه لب‌ای مشک وفاداری کن

«محمد مبشری»



رفته امیر لشکرش را پس بگیرد
از کوفیان آب آورش را پس بگیرد

رفته بگوید تشنگی‌ها برطرف شد
تا حرف‌های دخترش را پس بگیرد

یک دستش اکبر بود که کشتند او را
باید که دست دیگرش را پس بگیرد

از مشک باید آبروی رفته اش را
از تیر‌ها چشم ترش را پس بگیرد

زینب پریشان است، بی دستان عباس
حالا چگونه معجرش را پس بگیرد؟

«حمیدرضا محسنات»



چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد
تو زمین خوردی دورِ حرمم غوغا شد

مشک تو پاره شد و آبرویت ریخت زمین
سیلِ آن خورد به خیمه همه جا دریا شد

مشک تو پاره شد و خاک، به سر کرد رباب
ذکر او “وای علی” جای “گُلم لالا” شد

عَلَمت خورد زمین و حرمم رفت به باد
دشمنم بعد تو با جرات و بی پروا شد

روسری بود، که در دست حرامی‌ها بود
خیمه‌ی سوخته معجر به سر زن‌ها شد

تیرباران شدی و تیرَک خیمه افتاد
زینب آواره شد و دخترکم تنها شد

دست تو شد قلم و خون تنت هم جوهر
حکم قتل من و غارت شدنم امضا شد

آن طرف خود و زره از تن تو غارت شد
این طرف بر سر خلخال حرم دعوا شد

بوی یاس آمده از علقمه یعنی اینکه
زائر جسم زمین خورده‌ی تو زهرا شد

غیرت اللهِ منی روضه‌ی تو ناموسی ست
رفتی و روی همه بر روی زینب وا شد


«رضا قاسمی»



امیر لشگر من دست من به دامن تو
رباب مانده و امید آب بردن تو

به اهل خیمه سپردم که آب گردن من
بلند گر نشوی خون من به گردن تو

عبای من که نصیب علی شده ماندم
چگونه جمع کنم پاره پاره تن تو

دو تیر با دو کمان و سپاه مژگان کو؟
چه امده سرچشمان مرد افکن تو

بدون چشم تو تکلیف خیمه روشن نیست
حصار امن خیامم نگاه روشن تو

بلند شو که نشیند هر آنکه استاده
برای کسب غنیمت نشسته دشمن تو

بلند شو گره از کار خیمه‌ها وا کن
که چشم بسته حرامی به چشم بستن تو

«موسی علیمرادی»



چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است
واکن دو چشم‌تر را وقت گره گشایی است

پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن
مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است

یک عمر مهر برلب، چون غنچه‌ی خموشی
گل بانگ‌ای برادر فریاد از این جدایی است

هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون
هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است

دست بریده ات را بردیده ام کشیدم
برچشم بی فروغم این دست توتیایی است

هر روزن زره را این تیر‌ها شمردند
بر قامت بلندت از نیزه‌ها قبایی است

چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی
از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است.

برخیز با نگاهت آرام کن حرم را
کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است

از دخترم مگیری روزی شانه ات را
بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است

بر شیر خواره ام نه کن بر رباب رحمی
این خنده‌های دشمن سرشارِ بی حیای است

«موسی علیمرادی»



برسر نعش گل ام بنین غوغا شد
همه گفتند:حسین بن علی تنها شد

تاکه حیرت زده دردشت دودستت دیدم
گفتم ازیوسف من یک اثری پیدا شد

صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله‌ها
این چه شوریست که درلشگریان برپاشد

تا که دیدم بدنت را کمرم درد گرفت
خیزازجا و ببین پشت حسینت تا شد

از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست
این همه تیر کجای بدن تو جا شد

با چه بغضی زده این ضربه خدا می‌داند
که ز فرق سر تو تا به ابرو واشد

صورت تو اثر از چادر خاکی دارد
گوئیا سجده تو بر قدم زهرا شد

گوئیا لشگری از پیکر تو رد شده اند
زیر پا خطبه ترویه تو امضا شد

بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم
صحنه قتلگهت علقمه نه دریا شد

«قاسم نعمتی»



داغِ خواهر سخت شد
داغِ خواهر سخت شد داغِ بـرادر سخت شد
 
سخت شد کـار حُسین
کـار بر زیـنب، ولی چنـدین برابـر سخت شد

دلخوشی از خیمه رفت
وضع، بیش از پیـش بر آل پیمـبر سخت شد
 
در حـرم غوغا شد و…
ماندن شش ماهه در آغوش مادر سخت شد
 
بعـد سـقّـا زود رفت
زندگی در قحط آب از بس به اصغر سخت شد
 
در کـنار آب مانـد
بسـکه باز آوردنش از بین لشـگر سخت شد
 
ضـربه طوری بود که…
بسـتن زخمش شـــبیه فرق حـیدر سخت شد
 
بـازوانــش را که دید
آه! درد بــازویِ زهرایِ اَطـهر سـخت شد
 
غارت از سر‌ها نگشت
گرچه بعدِ او به شدّت حفظ معجر سخت شد

«محمدقاسمی»



عمود خوردی و سرو صنوبرم پاشید
صدا زدی که بیا کاسه‌ی سرم پاشید
 
همینکه تا برسم قطعه قطعه ات کردند
قد بلند امیر دلاورم پاشید
 
کنار علقمه تا لشگر کمانداران
تورا به نخل که بستند لشگرم پاشید
 
چهار هزار کماندار پیش چشمانم
چقدر تیر به جسم برادرم پاشید
 
دم وداع که رفتی ز. خیمه پشت سرت
دو کاسه گریه‌ی افسوس دخترم پاشید
 
همینکه دست تو بر روی خاک‌ها افتاد
به دست حرمله حلقوم اصغرم پاشید
 
رقیه فاتحه‌ی گوشواره اش را خواند
خبر رسید که افتاده‌ای حرم پاشید
 
علی اکبر من… قاسم ام… ابالفضلم….
برای حفط النگوی خواهرم پا شید
 
پس از تو امنیت یک قبیله در خطر است
کفیل زینب کبری، “عقیله” در خطر است

«رضا قربانی»

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.