سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

حقایقی از بی‌رحمانه‌ترین جنایت گروهگ منافقین/ زن‌ها و بچه‌هایی که از ترس کومله در محل نگهداری دام‌ها می‌خوابیدند!

خواهر شهید عبدالله جانی‌پور از حقایق دردناک و جنایت‌های گروهگ تروریستی کومله که به هیچ کس رحم نمی‌کردند پرده برداشت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله را کلید زده‌اند.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.


بیشتر بخوانید:روایتی دردناک‌ مادر شهید از جنایت گروهک تروریستی منافقین/ کومله‌، نوجوان ۱۵ ساله‌ام را ترور کرد 


شهید عبدالله جانی‌پور یکی از قربانیانی است که توسط جنایات این گروهک تروریستی به شهادت رسید. وی ۵ فروردین ۱۳۴۰ در روستای گناباد سیرجان در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود.

او مقاطع دبستان و راهنمایی را در مدرسه گلستان در روستا گذراند و برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان عازم سیرجان شد.عبدالله دوم دبیرستان بود که جنگ داخلی در کردستان آغاز شد. او مدرسه را ترک کرد و داوطلبانه به خدمت سربازی رفت.

سرانجام عبدالله جانی‌پور در تاریخ ۵ آبان ۱۳۶۲ در درگیری با عوامل ضدانقلاب در مهاباد به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی بنیاد هابیلیان با خواهر شهید عبدالله جانی‌پور (مریم جانی‌پور):

«پدرم در خواب دید، در زمین کشاورزی مشغول به کار است که عبدالله سوار بر اسبی به همراه فردی دیگر به دیدن او آمد. وقتی عبدالله از اسب پایین آمد، پایش مجروح بود و به پدرم گفت: «برای خداحافظی آمده‌ام.»

عبدالله! بیا به خانه برویم.

سوار عجله دارد، باید بروم.

صبح روز بعد، یکی از فامیل‌هایی که در سپاه پاسداران خدمت می‌کرد، به خانه ما آمد و خبر شهادت عبدالله را به ما داد.

او در درگیری با کومله و دمکرات حین پاکسازی یکی از روستا‌های مهاباد در اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید. محاسن بلندی داشت. وقتی جنازه را آوردند، محاسنش آغشته به خون بود.بعد از یک هفته پیکر برادرم را با همان لباس سربازی در سوم ماه رمضان آوردند.

عبدالله دوم دبیرستان بود که جنگ داخلی در کردستان آغاز شد. او مدرسه را ترک کرد و داوطلبانه به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در سیستان گذراند، سپس راهی کردستان شد. هجده ماه در کردستان بود. با اینکه مرخصی داشت؛ اما به مرخصی نمی‌آمد. در نامه‌هایش برای ما نوشته بود که در کردستان شرایط به حدی نامناسب است که زن‌ها و بچه‌ها از ترس جنایتگران کومله و دمکرات، شب‌ها را در محل نگهداری دام‌هایشان می‌خوابند. حضور من اینجا لازم است. نوشته بود

عبدالله درک بالایی داشت. زمانی که بود، برای ما از امام‌خمینی (ره) صحبت می‌کرد. آرزوی دیدار امام را داشت. ما را تشویق به شرکت در راهپیمایی‌ها می‌کرد. سن کمی داشت؛ اما تا جایی که می‌توانست به فقرا کمک می‌کرد. اهل نماز و قرائت قرآن بود. سفارش به رعایت حجاب واحترام به پدر و مادر می‌کرد و همیشه در کار کشاورزی به پدر کمک می‌کرد.

مراسم تشییع پیکر برادرم در روز سوم ماه مبارک رمضان با استقبال مردم در سیرجان انجام شد. شهید در گلزار شهدای سیرجان به خاک سپرده شد.

منبع:میزان

انتهای پیام/

کومله به زن و بچه‌ها هم رحم نمی‌کرد و همه را می‌کشت

برچسب ها: شهدا ، تروریسم
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.