به گزارش حوزه احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، 28 مرداد سالروز واقعه ای تلخ برای ملت ایران است. شاید وقتی رادیو بی بی سی رمز یک عملیات را در ساعت صفر 28 مرداد اعلام کرد خیلی ها متوجه نشدند که چه هماهنگی میان صاحبان این بنگاه خبرپراکنی و برخی شنوندگان در تهران وجود دارد. عملیاتی که تنها مدتی بعد مشخص شد که یک کودتای آمریکایی انگلیسی بوده است. اما در این میان باید بررسی کرد که چرا محمد مصدق از افتخار حضور در نهضت ملی شدن نفت به برکناری توسط شعبان بی مخ ها رسید؟
اولین تصویر ویژه ای که از محمد مصدق در اذهان عمومی وجود دارد در مجلس و در هیاهوی ملی شدن صنعت نفت و اتحاد و همفکری با شخص آیت الله کاشانی است. نطق های آتشین علیه غارت منابع ملی از سوی این طیف از مجلس نشین هاست که جریان را داغ می کند. دکتر مصدق و آیت الله کاشانی دو راس این جریان اند و آشنایی و همراهی تاریخی آنان از همین نقطه آغاز می شود.
زمانی که مصدق از بهارستان کوچ کرد، از قدرت بیشتری برخوردار بود و به رویای ملی کردن صنعت نفت بیش از پیش نزدیک شد. اما این مسلط شدن بر امور شمشیر دو لبهای است که هم می تواند مصدق را برای همیشه قهرمان ملی کند و یا اینکه برای همیشه عبرتی تاریخی از مصدق بسازد. حمایت های آیت الله کاشانی از وی باعث یک وحدت رویه در میان قشر ملی و مذهبی شد که سرانجام صنعت نفت را ملی کرد.
در جریان مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت که آن زمان در چنگ بریتانیا بود، مصدق از شر انگلیسی ها به دامان آمریکایی ها پناه برد و حتی تا جایی پیش می رود که رئیس جمهور وقت آمریکا را حضرت ترومن خطاب می کند. تا اینجا قصه همه چیز بر وفق مراد آقای نخست وزیر پیش می رود، تا آن جایی که در دادگاه بین المللی هم پیروزی را نصیب ایران کرده و دست انگلیس را کوتاه می کند.
مصدق که با حمایت های آیت الله کاشانی توانسته بود عموم مردم را تا حدودی راضی و همراه خود کند، به دنبال این بود که در داخل نیز کارهایی انجام دهد، اما این موضوع یک اختیارات ویژه می خواست که از این جا به بعد شانس خیلی هم در خانه مصدق را نمی زند. این اولین جرقه هدر رفتن زحمات او در این سال ها بود. مصدق غیر مستقیم تمام فتوحات ملی و مذهبی را به نام خود ثبت و از آیت الله کاشانی دوری کرد. شواهد تاریخی حاکی از تذکرات جدی آیتالله کاشانی به مصدق است، اما ظاهرا گوش شنوایی در کار نیست.
در بحبوحه درگیری و جدایی مصدق و کاشانی یک خبر جناب نخست وزیر را شوکه کرد. او عزل می شود و قوام السلطنه به جای او می نشیند ، اما این بار هم این آیت الله کاشانی و طرفداران او هستند که قیام کرده و مصدق را بار دیگر به ساختمان نخست وزیری بر می گردانند، اما جواب این حمایت ها چگونه داده می شود؟
مصدق به هوای حمایت های مردمی سی تیر ماه قدرت های بیشتری را از شاه طلب می کند و تا حدودی هم به اهداف خود می رسد، اما مصدق به دنبال همراه بین المللی است. حال که انگلیس را با خفت و سرافکنده از ماجرای نفتی کشور خارج کرد، به سوی آمریکا چرخش کرده و حامیان ملی را فراموش می کند. مصدق تا آنجا پیش می رود که به دنبال مذاکره و ارتباطات گسترده با آمریکاست. اما در این جا چیزی سر جای خودش نیست، آن هم آنجایی که مصدق زیادی ملی گراست و این موضوع حتی از سوی حضرت ترومن هم قابل قبول نیست، چرا که احتمال دارد همان بلایی که بر سر انگلیس آورد را بر سر آمریکا هم بیاورد. پس او خیلی هم مورد تصدیق کدخدا نیست! و این یعنی کلید خوردن پروژه حذف سیاسی و فیزیکی مصدق، آن هم از طریق کودتا.
سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس با هماهنگی عوامل داخلی خود و شخص شاه برنامه ریزی عملیات آژاکس یا همان کودتای 28 مرداد را انجام می دهند، اما نکته مغفول این اتفاقات نامه آیت الله کاشانی در مورد این دسیسه به نخست وزیر و بی اعتنایی او و پاسخ آن است. یعنی آنجایی که محمد مصدق در گرم ترین حالت رابطه با آمریکایی ها است، شعبان جعفری ها و ژنرال زاهدی مامور به کودتا علیه او هستند و این یعنی سرابی که مصدق را از اوج افتخار ملی کردن صنعت نفت به زیر می کشاند! در این حین مصدق که سودای قهرمانی ملی را دارد، مجلس را منحل می کند تا به قول خود ساختار را اصلاح کند که همین امر با مخالفت آیت الله کاشانی رو به رو می شود، اما هیچ اعتنایی از سوی آقای نخست وزیر صورت نمی گیرد.
در پایان تمام درگیریهای سیاسی و اعتقادی مصدق و آیتالله کاشانی، مصدق دستگیر، بازداشت و محاکمه شد و وزیر امور خارجه او یعنی دکتر فاطمی هم اعدام شد. مصدق بعد از محاکمه تبعید شد و در کنج ازلت خود به زندگی ادامه داد. شاید او بارها و بارها نامه ای که دو روز قبل از کودتا از آیت الله کاشانی دریافت کرده بود را می خواند، اما دیگر برگشتی در کار نبود و مصدق به پایان راه رسیده بود.
مصدق نتیجه بی اعتنایی به حامیان داخلی و دل خوش کردن به آمریکا و جایگزینی انگلیس با آن را در 28 مرداد 32 با گوشت و پوست خود حس کرد. نکته حائز اهمیت این است تجربه اعتماد به کدخدا تجربه بسیار تلخی است، تجربه ای که شاید به پایان یک حکومت، شخص و یا کشور منجر شود.از محمد مصدق گرفته تا محمد مرسی، قذافی، بن علی، حسنی مبارک و علی عبدالله صالح، همه اینها کسانی بودند که توکل بر کدخدا را به توکل بر خدا ترجیح دادند و با دستان خود، خودشان را به برگ های تاریخ پیوند زده و از بین بردند.
مصدق و ماجرای سال 32 یک عبرت بزرگ در تاریخ معاصر ایران می ماند. جاده اعتماد به آمریکا قطعا بن بست است و انتهای سنگی دارد، محمد مصدق به خوبی این بن بست را تجربه و به آن برخورد کرد و مسیر او را در همان 28 مرداد 1332 به پایان رساند. 28 مرداد، تجربه ای تلخ از اعتماد به کدخدا و اشتباه در محاسبه و خوش بینی و شاید واقع بینی است که قطعا به دور از هر گونه ذکاوتی است.
انتهای پیام/
گزارش از محمد عزیزمحمدی
در هر صورت دكتر مصدق ي شخصيت ملي هست و اگه كسايي مثل ايشون نبود هنوز هم نفت و اجنبيا ميخوردن و ي اب هم روش
درسته شايد اشتباه هايي هم داشتن ولي ايا مسئولين فعلي اشتباه ندارن؟
همه چيز درست و مرتب داره پيش ميره
ايا كشور هاي ديكه هم با شخصيت هاي ملي اين جور رفتار كردن و ميكنن ؟
كي قرار به خودمون بيايم؟
پس كسي كه حتي سر سوزن براي كشور تلاش كرده باشه بايد به نيكي ازش ياد كرد