سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نقشه شوم مادر شوهر برای عروس/ نابودی زندگی پسر به دست مادر

مادر شوهر برای طلاق عروسش متوصل به نقشه ای شد که زندگی پسرش را نابود کرد.

به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ وقتی «رضا» دو ساله بود، خواهرم، «مریم» را به دنیا آورد و از همان زمان من با خواهرم قرار گذاشتم که وقتی بچه های ما بزرگ شدند، با هم ازدواج کنند. کم کم این موضوع در همه فامیل پیچید و همه منتظر بودند تا این دختر و پسر زودتر بزرگ شوند و عروسی آن ها را ببینند اما قضیه آن طور که من می خواستم پیش نرفت چون رضا در دانشگاه به یکی از همکلاسی هایش علاقه مند شد و یک روز آمد و گفت: من همسر دلخواهم را پیدا کردم و می خواهم با او ازدواج کنم.

من که از این حرف پسرم شوکه شده بودم، گفتم: تو باید با دخترخاله ات ازدواج کنی! من و خاله ات تمام حرف ها و قرار و مدارها را گذاشته ایم و اگر تو این کار را نکنی، آبروی ما بین فامیل می رود. رضا حرفم را قطع کرد و گفت: من هیچ علاقه ای به مریم ندارم و نمی توانم با او زندگی کنم. شما هم نباید از جانب خودتان برای ما تصمیم می گرفتید. خلاصه هر چه اصرار کردم فایده ای نداشت و رضا با دختر مورد علاقه اش ازدواج کرد.
 
من که از این موضوع خیلی ناراحت بودم و نمی توانستم یک غریبه را به عنوان عروسم قبول کنم، تا می توانستم به او بی اعتنایی می کردم و با گوشه وکنایه آزارش می دادم. هر کاری که از دستم بر می آمد می کردم تا او را از خودم برنجانم و کاری کنم تا از زندگی پسرم بیرون برود، اما هر چقدر من به او بد می کردم، عروسم بیشتر به من محبت و سعی می کرد تا دل مرا به دست آورد، ولی افسوس که کینه و نفرت چشمانم را کور و گوش هایم را کر کرده بود.
 
هنوز شش ماه از عروسی پسرم نگذشته بود که نقشه ای به ذهنم آمد تا بتوانم او را نسبت به همسرش بدبین کنم به همین دلیل سراغ پسری که در همسایگی منزل عروسم بود رفتم و با دادن مبلغی از او خواستم تا برای عروسم مزاحمت ایجاد کند و به پسرم بگوید که قبلاً با همسرش ارتباط داشته است.
 
بالاخره نقشه شیطانی من جواب داد و کار پسر و عروسم به دعوا و دادگاه کشید و سرانجام از یکدیگر جدا شدند. بعد از طلاق پسرم از همسرش، آرام آرام او را متقاعد کردم که هیچ کس به اندازه فامیل به درد آدم نمی خورد و بعد همراه با او، به خواستگاری دختر خواهرم رفتم و مقدمات عروسی او را با پسرم فراهم کردم.
 
زن آه بلندی کشید و گفت: افسوس که پسرم از زندگی با دخترخاله اش خیری ندید، چون آن ها صاحب دو فرزند معلول شدند و مریم که تحمل این شرایط را نداشت، از او جدا شد و به دنبال زندگی خودش رفت و پسرم هم از آن روز به بعد دچار افسردگی و ناراحتی روحی شدید شد.
 
من که خودم را مقصر اصلی این ماجرا و عامل از هم پاشیده شدن زندگی تنها پسرم می دانستم و از این بابت احساس گناه می کردم، به این فکر افتادم تا همسر اول پسرم را پیدا کنم و از او به خاطر بدی هایی که در حقش کردم، حلالیت بطلبم ولی هر چه گشتم نتوانستم نشانی از او به دست بیاورم.
 
به مشهد رفتم تا در حرم برای گناهی که بابت پسرم و عروسم مرتکب شده بودم توبه کنم. بعد از زیارت با غصه ای در دل راهی مسافرخانه شدم، اما هنگامی که می خواستم از خیابان عبور کنم، تصادف کردم و مرا به بیمارستانی در مشهد منتقل کردند، بعد از چند روز که در کما بودم، به هوش آمدم و با تعجب دیدم پرستاری که کارهای مرا انجام می دهد، همسر اول پسرم است.
 
از این که او را پیدا کرده بودم، خیلی خوشحال شدم، او هم با روی باز از من مراقبت می کرد. او گفت که بعد از جدایی از پسرم، ادامه تحصیل داده و در رشته پرستاری قبول شده است و بعد هم با یک پزشک  ازدواج کرده و در این بیمارستان مشغول به کار شده و اکنون هم مادر یک دختر هشت ساله است.
 
در دلم به خودم نفرین می کردم و می گفتم ببین چطور عروسم بعد از جدایی از پسرم خوشبخت شده و فقط رضا بود که به خاطر لجبازی بی مورد من زندگی اش از هم پاشید. نمی دانستم چطور باید ماجرا را برایش تعریف کنم، خلاصه بعد از کلی کنجار رفتن با خودم، حرفم را زدم و گفتم من باعث و بانی از هم پاشیده شدن زندگی او و پسرم شدم. او وقتی حرف های مرا شنید، قطرات اشک از گونه هایش جاری شد و از اتاق بیرون رفت، اما یک ساعت بعد برگشت و گفت: عزیز خانم شما را بخشیدم، می بینی که من زندگی خوبی دارم، ولی شما با این کار زندگی پسرت را نابود کردی.
انتهای پیام/
منبع: رکنا
 
برچسب ها: اخبار جنایی ، حوادث
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۰
الاهه
۰۰:۲۱ ۳۰ فروردين ۱۴۰۳
کاش یه سنگ هم بخوره تو سر مادرشوهر من
لعنت بهش
ahmadi
۰۰:۵۳ ۳۰ خرداد ۱۴۰۰
مادرشوهر من عمه منه ولی با این همه انقد اذیتم میکنه باخاهرشوهرم ولی احترامشو نگه میدارم خدا جوابشون میده انشالا
ناشناس
۰۸:۵۳ ۲۳ مرداد ۱۳۹۷
مادر شوهر منم یکبار همین بلا رو سرمن آورد البته فرقش این بود تا با همسرم دعواش میشد منو بی خودی نفرین میکرد و میگفت زنت یادت داده درحالی که قرانی من حتی از دعواهاشون خبردار نمیشدم. یکبار در حدی بود که الکی به همسرمگفت خبر نداری پشت زنت خیلی دارن حرف میزنن فقط کارش اینه پشت این و اون بگه.خداروشکر همسرم مرد عاقلیه و مادرش و میشناسه.تابحال تو بهش نگفتم.فقط و فقط احترامش و در حد مادر نگه داشتم و بسالبته واگذارش کردم بخدا..درکل خیلی اذیت میکنه با اونکه ازش دورم ولی اذیتاش و داره. خدایا صبری بده
ناشناس
۲۲:۴۷ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
باه ..
خدا جای حق نشسته ..
اول خودت را بنگر. بعد دیگری را نابود کن.
ناشناس
۱۵:۲۳ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
مادر هندی بود یا ترکیه ای؟! کلید اسراره؟؟؟
ناشناس
۱۵:۱۱ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
می دانید حداقل در ایران 50/ طلاقها را مادران دامادها باعث می شوند خداوند هم این خانم و امثال او را هدایت کند
علی
۱۴:۳۹ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
چرا اخه یه ذره نمیخوان به نظر ديگران اهميت بدن؟
اميدوارم حال پسره خوب بشه و البته اون هم بتونه مادرشو ببخشه
محسن
۱۲:۵۴ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
این سرگذشت واقعی باید فیلمنامه شود
ناشناس
۱۲:۱۷ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
عجب درس بزرگی شبیه یک معجزه می ماند که باید درس بزرگی از این گرفت
ناشناس
۱۲:۱۷ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
عجب درس بزرگی شبیه یک معجزه می ماند که باید درس بزرگی از این گرفت
سارا
۱۲:۱۶ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
چرا از اون مرد مدرک محکمی برای ثابت کردن حرفش نخواست مثلا پرینت موبایل یا حتی چندتا اس ام اس.اون حتی میتونست اگر اون پسر نتونست ثابت کنه به جرم تهمت صداشو پر کنه و ازش شکایت کنه تا براش بشه درس عبرت اما متاسفانه بی دلیل و مدرک باور کرد و زنشو طلاق داد.هر حرفی رو بی مدرک باور نکنید شاید پشت اون حرف حقه و دشمنی باشه.
سراب
۱۲:۰۰ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
از نویسندگان غیلم وتلویزیون خواهشم اینه این زندگی عبرت اموز حتما بع صورت فیلم در بیارن چقدر دراماتیک بود...چوب خدا واقعا صدا نداره
ناشناس
۱۱:۳۹ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
لعنت خدا بر همچین مادری که از شیطان هم بدتره تا ابد منفوری ای مادری بی وجدان و جایت در جهنمه