سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

مختصری درباره خانم شهربانو ثمنی که دو شهید دختر تقدیم کرد

مختصری درباره خانم شهربانو ثمنی، همسر شهید نوروزعلی یزدانخواه و مادر ۴ شهید که دو تن از آنها دختر بودند، در ادامه می‌خوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛  کانال ریحانه از کانال‌های منتسب به دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی است و عمده فعالیت آن به مسایل خانواده و بانوان اختصاص دارد در ادامه مطلبی که اخیرا در این کانال، درباره خانم شهربانو ثمنی منتشر شده را مشاهده می‌کنید.

خانم شهربانو ثمنی، مادر چهار شهید و همسر شهید نوروزعلی یزدانخواه، سوم مرداد همین امسال و پس از ۱۵ ماه بیماری سخت، رخت از دنیا بست. رهبر انقلاب، سه سال پیش در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا، چفیه‌ای را به یادگار به او می‌دهند؛ این چفیه، می‌شود همسفر آخرت خانم ثمنی که با او در قبر قرار می‌گیرد...
در ادامه مختصری درباره ایشان و خانواده‌ی شهیدپرور ایشان میخوانیم:

 شهربانوی ایران
مختصری درباره خانم شهربانو ثمنی که دو شهید دختر تقدیم کرد
خانم ثمنی، تنها فرزند خانواده بود. دو سه ماه بعد از تولد در سال ۱۳۱۹، مادرش به رحمت خدا می‌رود و پدرش رحیم آقا، به رحمت خدا امید می‌بندد؛ کفش می‌دوزد و دختر یکی‌یک‌دانه را تنهایی بزرگ می‌کند. و چه دختری! که می‌شود مادر شهید و همسر شهید...
دو شهید اول را قبل از پیروزی انقلاب، تقدیم می‌کند و سه شهید بعدی را در بحبوحه‌ی دفاع مقدس؛ اما چنان بلندطبع و بی‌چشمداشت، که در پاسخ به تمام رسانه‌ها و کسانی که می‌پرسیدند «حاج خانم! از مسئولان نظام چه انتظاری دارید؟»، می‌گفت «هیچ! فقط برای جوانان کار کنند!»
دخترانی که زود بال درآوردند
سال ۱۳۵۷ که رژیم پهلوی نفس‌های آخرش را می‌کشید، خدیجه هنوز سه سالش نشده بود؛ طوبی هم تقریباً یازده ساله بود. طوبی، بی‌خبر از مادر، خدیجه را به دوش می‌گیرد و راهی تظاهرات می‌شود. وقتی تانک‌ها به خیابان‌های فریدون‌کنار می‌آیند و درگیری آغاز می‌شود، مردم سراسیمه به خانه‌های اطراف پناه می‌برند و طوبی که بار سنگینی بر دوش دارد، از جمعیت عقب می‌ماند. آخرین نفری که وارد خانه‌ی آقای ساداتی می‌شود، طوبی است
آقای پرتقالی، فرمانده وقت پاسگاه، به آقای عنایتی دستور شلیک می‌دهد. عنایتی، از سلاح ژسه به سمت درِ خانه‌ی ساداتی شلیک می‌کند که گلوله‌ی آن، قسمت دو خواهر کوچک است. گلوله سینه طوبی را می‌درد، به سینه خدیجه می‌خزد و همان‌جا آرام می‌گیرد.
خدیجه در جا آسمانی می‌شود؛ طوبی هم نزدیکی‌های بیمارستان به خواهر می‌پیوندد. پیکر دو دختر را به خانه می‌آورند و مادر غرق در بی‌تابی مادرانه، دل‌نگران پاسخی است که باید به پدر بدهد...
پدر، خبر شهادت دخترها را باور نمی‌کند. اما وقتی به خانه می‌رسد، با دیدن پیکر دخترها، جایی برای شبهه باقی نمی‌ماند. اگرچه پدر هرگز، کلامی به شهربانو خانم گلایه نکرد و می‌گفت دخترانش را فدای انقلاب کرده است.
عصر همان روز، دخترها را با این شرط که «شعاری علیه رژیم شاهنشاهی داده نمی‌شود!» تشییع می‌کنند. ظهر فردا، پرتقالی اعلام می‌کند خواهرها گلوله نخورده‌اند و از ترس صدای گلوله، ایست قلبی کرده‌اند!
با همین ادعا، طوبی را نبش قبر می‌کنند و با سینه شکافته‌اش روبرو می‌شوند، در حالی که گلوله‌ای در کار نیست. گلوله ژسه را در سینه خدیجه پیدا کردند... وقاحت مأموران به اینجا ختم نمی‌شود؛ از پدر و مادر دخترها هزار تومان، پول تیر طلب می‌کنند!
همسر و پسرانی که پای ماندن نداشتند
همسر و دو پسر بزرگ شهربانو خانم همیشه در جبهه بودند. قربان‌علی، سه روز بعد از شهادت شهید رجایی، در سفری که با حاج حسین بصیر به فریدونکنار می‌آید تا نیرو ببرد، بین فریدونکنار و بابلسر تصادف می‌کند و به سوی معبود پر می‌کشد؛ اگرچه زمینی‌ها، «شهید» تلقی‌شان نکردند، اما مگر معیار شهادت، اعلام سازمانی و ابلاغ اداری است؟!
پسر بزرگ که هم‌نام پدر خانم ثمنی بود، به همراه پدر، در عملیات کربلای ۴، در منطقه ام‌الرصاص، به شهادت می‌رسد.
وقتی مشهد به فریدونکنار می‌آید
مسئولی در فریدونکنار نبود که به شهربانو خانم سری نزند و احوال‌پرسش نباشد. مراسم تشییع پیکرش، آن‌چنان شلوغ می‌شود که انگار همه ایران هم‌درد این خانواده‌اند در از دست دادن مادری که همه «ننه» صدایش می‌زنند.
بسیار بی‌توقع و به‌شدت صبور بود. بیش از یک سال، زمین‌گیر بود و زخم بستر شدید داشت، اما یک بار هم «آه» نکشید.
پسر بزرگش آقا کریم، می‌خواست او را به پابوس امام رضا (ع) ببرد، اما زخم و درد، مجال سفر به خانم ثمنی نمی‌داد. کاروان «زیر سایه خورشید» که به فریدونکنار رسید، سراغ خانه خانم ثمنی را گرفت و به عیادتش شتافت. پرچم گنبد طلایی خورشید هشتم را که باز کردند و بر سر شهربانو خانم کشیدند، پسر، امید از مادر کشید و فهمید مادر دیگر نه قصد ماندن دارد، نه توان ماندن...
یکی دو روز بعد، مادر که بعد از زیارت پرچم گنبد آقا امام رضا (ع) سبک شده، انتظارش به سر می‌رسد و به همسر و فرزندان شهیدش محلق می‌شود.

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.