سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ماجرای رفتن حضرت موسى(ع) به کوه طور چه بود؟

آیه و ترجمه قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بیشتر آیات قرآن کریم هر شب تفسیر آیاتی از این معجزه الهی را برای شما آماده می‌کنیم.
اعراف، نام دیگرش «المص» هفتمین سوره قرآن است که مکی و دارای ۲۰۶ آیه است. در فضیلت این سوره مبارکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند خداوند بین او و ابلیس پرده‌ای بیفکند تا از شر ابلیس در امان بماند، او در زمره کسانی است که حضرت آدم علیه السلام در بهشت او را زیارت می‌کند و در بهشت به تعداد همه یهودیان و مسیحیان به او درجات داده خواهد شد.

امام صادق علیه السلام فرموده است: هر که این سوره را در هر ماه یک بار قرائت کند، در روز قیامت از جمله کسانی است که هیچ خوف و ترسی و هیچ حزن و اندوهی ندارد و هر کس در روز‌های جمعه این سوره را بخواند، در زمره کسانی است که خداوند از آن‌ها حسابرسی نمی‌کند، بدانید در آن آیات محکمی است؛ پس آن را فرو نگذارید، زیرا آن‌ها در روز قیامت به سود قاریان خود شهادت می‌دهند. در روایتی دیگر از ایشان رسیده است: «قرائت کننده سوره اعراف در روز قیامت از کسانی است که ایمن هستند»

وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿۱۴۲﴾
و با موسى سى شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تمام کردیم تا آنکه وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به کوه طور]به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشینم باش و [کار آنان را]اصلاح کن و راه فسادگران را پیروى مکن (۱۴۲)


تفسیر:

در این آیه اشاره به یکى دیگر از صحنه هاى زندگى بنى اسرائیل و درگیرى موسى با آن‌ها شده است و آن جریان رفتن موسى به میعادگاه پروردگار و گرفتن احکام تورات از طریق وحى و تکلم با خدا و آوردن جمعى از بزرگان بنى اسرائیل به میعادگاه براى مشاهده این جریان و اثبات اینکه هرگز خداوند را با چشم نمى توان دید مى باشد، که به دنبال آن داستان گوساله پرستى بنى اسرائیل و انحراف از مسیر توحید و آن غوغاى عجیب سامرى ذکر شده است.
نخست مى گوید: (ما به موسى (علیه السلام) سى شب (یک ماه تمام) مواعده کردیم، سپس با ده روز دیگر آن را کامل ساختیم، و وعده خدا با او در چهل شب پایان یافت) (و واعدنا موسى ثلثین لیلة و اتممنا‌ها بعشر فتم میقات ربه اربعین لیلة).

(میقات) از ماده وقت به معنى وقتى است که براى انجام کارى تعیین شده است، و معمولا بر زمان اطلاق مى شود، اما گاهى به مکانى که باید کارى در آن انجام پذیرد، گفته مى شود، مانند (میقات حج) یعنى مکانى که هیچکس بدون احرام نمى تواند از آنجا بگذرد.
سپس چنین نقل که (موسى به برادرش هارون گفت:: در میان قوم من جانشین من باش و در راه اصلاح آن‌ها بکوش و هیچگاه از طریق مفسدان پیروى مکن) (و قال موسى لاخیه هارون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین).

در اینجا به چند موضوع باید توجه داشت:
نخستین سؤ الى که در مورد آیه فوق پیش مى آید این است که چرا وعده چهل روز یکجا بیان نشده بلکه نخست مى فرماید سى روز، سپس ده روز به عنوان متمم بر آن مى افزاید در حالى که در آیه ۱۵۱ بقره این چهل روز به صورت واحد، ذکر شده است؟

مفسران درباره این تفکیک، تفسیرهاى گوناگونى ذکر کرده اند، ولى آنچه بیشتر به نظر میرسد و با روایات اهلبیت (علیهم الاسلام) نیز سازگار است این است که گرچه در متن واقع، بنا بر چهل روز بوده، اما خداوند براى آزمودن بنى اسرائیل نخست موسى (علیه السلام) را براى یک مواعده سى روزه دعوت نمود سپس آن را تمدید کرد، تا منافقان بنى اسرائیل صفوف خود را مشخص ‍ سازند.

از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده که فرمود: هنگامى که موسى (علیه السلام) به وعدهگاه الهى رفت با قوم خویش قرار گذاشته بود غیبت او سى روز بیشتر طول نکشد، اما هنگامى که خداوند ده روز بر آن افزود، بنى اسرائیل گفتند: موسى (علیه السلام) تخلف کرده است، و به دنبال آن دست به کارهائى که مى دانیم زدند وگوساله پرستى کردند.

در اینکه این چهل روز، موافق چه ایامى از ماه هاى اسلامى بوده، از بعضى روایات استفاده مى شود از آغاز ذیقعده شروع، و به دهم ذیحجه (عید قربان) ختم گردیده است، اگر مى بینیم تعبیر به چهل شب (اربعین لیله) در قرآن شده است نه چهل روز، ظاهرا به خاطر این است که مناجات موسى (علیه السلام) و گفتگویش با پروردگار بیشتر در شب انجام مى شده است.

سؤ ال دیگرى که در اینجا پیش مى آید این است که مگر هارون پیامبر نبود که موسى (علیه السلام) او را به جانشینى خود و رهبرى و امامت بنى اسرائیل منصوب کرد؟

پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن اینکه مقام نبوت چیزى است و مقام امامت چیز دیگر، هارون پیامبر بود ولى عهده دار مقام رهبرى همه جانبه بنى اسرائیل نبود، بلکه مقام امامت و رهبرى همه جانبه مخصوص موسى (علیه السلام) بود، اما به هنگامى که مى خواست براى مدتى از قوم خود جدا شود، برادرش را به عنوان امام و پیشوا انتخاب کرد؛ و از اینجا روشن مى شود که مقام امامت مقامى برتر از مقام نبوت است (شرح بیشتر درباره این موضوع را در سرگذشت ابراهیم ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره جلد اول صفحه ۳۱۱ بیان کردیم).

باز سؤ ال دیگرى که در اینجا مطرح مى شود این است که چگونه موسى (علیه السلام) به برادر خود گفت:: در اصلاح قوم بکوشد و از پیروى راه مفسدان خوددارى کند با اینکه هارون، پیامبر بود و معصوم و هرگز پیرو طریق مفسدان نبود.

در پاسخ مى گوئیم: این در حقیقت یکنوع تاکید براى توجه دادن برادر به اهمیت موقعیت خود در میان بنى اسرائیل مى باشد و شاید این موضوع را نیز مى خواست براى بنى اسرائیل روشن سازد، که در برابر اندرز‌ها و نصایح و رهبریهاى خردمندانه هارون، تسلیم باشند و امر و نهى و اندرز او را بر خود سنگین نشمرند، و دلیل بر کوچکى خود ندانند، همانطور که هارون با آن مقام برجستهاش در برابر نصیحت و اندرز موسى (علیه السلام) کاملا تسلیم بود.
یک میقات یا چند میقات

چهارمین سؤ الى که در اینجا پیش مى آید این است که آیا موسى (علیه السلام) تنها یک اربعین به میقات رفت و در همین اربعین بود که احکام تورات و شریعت آسمانى خود را از طریق وحى دریافت داشت و نیز در همین اربعین بود که جمعى از بزرگان بنى اسرائیل را به عنوان نماینده همه قوم با خود برد، تا شاهد نزول احکام تورات باشند و نیز به آن‌ها بفهماند که خداوند به هیچوجه با چشم مشاهده نمیشود؟ و یا اینکه اربعینهاى متعددى بوده؟ در یکى تنها براى گرفتن احکام و در دیگرى همراه بزرگان بنى اسرائیل و احتمالا اربعین دیگرى براى مقاصدى غیر از این‌ها با خداوند میعاد داشته است (چنانکه از سفر خروج تورات کنونى از باب ۱۹ تا ۲۴ نیز چنین استفاده مى شود).
باز در اینجا در میان مفسران گفتگو است، ولى آنچه با توجه به آیه مورد بحث و آیات قبل و بعد آن، بیشتر به ذهن مى رسد، این است که همه مربوط به یک واقعه است، زیرا گذشته از اینکه تعبیر آیه بعد و لما جاء موسى لمیقاتنا
(هنگامى که موسى به میقات آمد) کاملا متناسب با وحدت این دو جریان است، آیه ۱۴۵ همین سوره به خوبى نشان مى دهد که جریان الواح تورات و دریافت احکام این شریعت نیز در همین سفر بوده است.

تنها چیزى که ممکن است دلیل بر تعدد میعادهاى موسى با بنى اسرائیل گرفته شود، آیه ۱۵۵ همین سوره است (و اختار موسى قومه سبعین رجلا لمیقاتنا ...) که به خواست خدا بزودى ضمن بیان تفسیر آن، عدم منافاتش را روشن خواهیم ساخت.

حدیث منزله
بسیارى از مفسران اهل تسنن و شیعه در ذیل آیه مورد بحث اشاره به حدیث معروف منزله کرده اند، با این تفاوت که مفسران شیعه آن را به عنوان یکى از اسناد زنده خلافت بلا فصل على (علیه السلام) گرفته، ولى بعضى از مفسران اهل تسنن ضمن عدم قبول آن، تاخت و تاز بیرحمانه و تعصب آمیزى به شیعه دارند.

براى روشن شدن این بحث، نخست لازم است اسناد و متن این حدیث را بطور فشرده بیاوریم، و سپس درباره دلالت آن، و بعد در مورد حملاتى که آن دسته از مفسران به ما دارند بحث و بررسى کنیم:

اسناد حدیث منزله
عده زیادى از صحابه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) درباره جریان جنگ تبوک چنین نقل کرده اند: ان رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) خرج الى تبوک و استخلف علیا فقال ا. تخلفنى فى الصبیان و النساء قال ا. لا ترضى ان تکون منى بمنزلة هارون من موسى

الا انه لیس نبى بعدى: پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به سوى تبوک حرکت کرد و على (علیه السلام) را به جاى خود قرار داد، على (علیه السلام) عرض کرد آیا مرا در میان کودکان و زنان میگذارى (و اجازه نمى دهى با تو به میدان جهاد بیایم) پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: آیا راضى نیستى که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى (علیه السلام) باشى جز اینکه پیامبرى بعد از من نخواهد بود عبارت بالا در معتبرترین کتب حدیث اهل تسنن یعنى صحیح بخارى نیز از سعد بن ابى وقاص نقل شده است.
در صحیح مسلم که آن هم از کتب درجه اول آنان محسوب مى شود در باب فضائل الصحابه همین حدیث از سعد نقل شده که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به على (علیه السلام) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى: تو نسبت به من، به منزله هارون از موسى هستى جز اینکه بعد از من پیامبرى نیست در این حدیث که صحیح مسلم نقل کرده مطلب به صورت کلى اعلام شده و اشاره به جنگ تبوک دیده نمیشود؛ و نیز در همان کتاب کمى پس از ذکر حدیث به گونه کلى گفتار پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را در جنگ تبوک، همانند صحیح بخارى جداگانه آورده است.

در سنن ابن ماجه نیز عین این مطلب آمده است.

در سنن ترمذى مطلبى بر این اضافه دارد که معاویه روزى به سعد گفت: چرا ناسزا به ابو تراب (یعنى على (علیه السلام) نمیگوئى؟! گفت:: من سه مطلب را به خاطر دارم که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) درباره على (علیه السلام) فرمود، هنگامى که به یاد این سه مطلب میافتم نمیتوانم به او ناسزا بگویم، سپس یکى از این سه مطلب را جریان جنگ تبوک و جملهاى را که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در حق على (علیه السلام) فرمود، ذکر مى کند. در کتاب مسند احمد در حدود ده مورد اشاره به این حدیث شده است که گاهى در آن از جنگ تبوک سخن به میان آمده و گاهى بدون ذکر جنگ تبوک این جمله بطور کلى بیان گردیده است.
در یکى از این موارد نقل مى کند که ابن عباس نشسته بود جمعى نزد او آمدند و به او گفتند یا به همراه ما بیا و یا این عده اى که در مجلس نشسته اند از مجلس بروند (ما با تو سخنى داریم) ابن عباس گفت:: من با شما مى آیم، تا آنجا که میگوید: ابن عباس داستان جنگ تبوک و گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نقل کرد و در آخر آن اضافه نمود: انه لا ینبغى ان اذهب الا و انت خلیفتى: شایسته نیست که من بروم مگر اینکه تو جانشین من باشى.

در کتاب خصائص نسائى نیز عین این حدیث آمده است و همچنین در کتاب مستدرک حاکم و تاریخ الخلفاء سیوطى و صواعق المحرقه ابن حجر و سیره ابن هشام و سیره حلبى و کتب بسیار دیگر؛ و میدانیم این کتب از کتابهاى معروف و درجه اول اهل تسنن است.
قابل توجه اینکه حدیث فوق را تنها سعد بن ابى وقاص از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نقل نکرده است بلکه عده اى از صحابه که تعداد آن‌ها بیش از بیست نفر است آنرا نقل کرده اند: از جمله جابر بن عبد الله و ابو سعید خدرى و اسماء بنت عمیس و ابن عباس ‍ و ام سلمه و عبد الله بن مسعود و انس بن مالک و زید بن ارقم و ابو ایوب و جالبتر اینکه معاویه و عمر بن خطاب نیز این حدیث را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نقل کرده اند.
محب الدین طبرى در ذخائر العقبى نقل مى کند که مردى نزد معاویه آمد و سؤ الى از او کرد، معاویه در پاسخ گفت:: این مساله را از على (علیه السلام) بپرس او بهتر میداند، مرد گفت: اى امیر مؤ منان! (منظورش معاویه بود) جواب تو در این باره از جواب على (علیه السلام) نزد من خوشتر است، معاویه گفت:: سخن بدى گفتى و سپس گفت: پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در حق على (علیه السلام) این جمله را فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى، سپس افزود هنگامى که عمر مطلبى برایش ‍ مشکل میشد از على (علیه السلام) مى پرسید.

ابو بکر بغدادى در تاریخ بغداد از عمر بن خطاب چنین نقل مى کند: مردى را دید که به على ناسزا میگوید، عمر گفت:: من گمان میکنم مرد منافقى باشى!، براى اینکه از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) شنیدم میفرمود: انما على منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى.

حدیث منزله در هفت مورد

نکته دیگر اینکه بر خلاف آنچه بعضى تصور میکنند پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) این سخن را تنها در جنگ تبوک نفرموده، بلکه در چندین مورد دیگر نیز این جمله از او شنیده شده است، از جمله اینکه:در یوم المؤ اخاة اول یعنى در نخستین مرتبه که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در مکه میان یارانش پیمان برادرى بست، على (علیه السلام) را براى این پیمان براى خودش انتخاب نمود و فرمود: انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى.

در یوم المؤ اخاة ثانیه یعنى روز دیگرى که در مدینه میان مهاجر و انصار پیمان برادرى برقرار ساخت باز در اینجا على (علیه السلام) را به عنوان برادرى خود انتخاب نمود و این جمله را به او فرمود: و انت منى بمنزلة هارون من موسى غیر انه لا نبى بعدى و انت اخى و وارثى.

ام سلیم که از زنان با شخصیت و از دعوت کنندگان به سوى اسلام بود و پدر و برادرش در میدان جهاد در خدمت پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) شربت شهادت نوشیدند، و به خاطر اینکه شوهرش، دعوت اسلام را نپذیرفت از او جدا شد، گهگاه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى دیدنش به خانه او مى آمد (و او را تسلى میداد) روزى به او فرمود: اى ام سلیم ان علیا لحمه من لحمى و دمه من دمى و هى منى بمنزلة هارون من موسى على گوشتش از گوشت من و خونش از خون من و او نسبت به من همانند هارون است نسبت به موسى.

ابن عباس میگوید: روزى عمر بن خطاب گفت:: نام على را به بدى نبرید زیرا من از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) سه جمله درباره او شنیدم که اگر یکى از آن‌ها را میداشتم از آنچه آفتاب بر آن میتابد نزد من محبوبتر بود، من و ابوبکر و ابو عبیده و جمعى از اصحاب پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نزد او بودیم و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) تکیه بر على کرده بود، دست بر شانه او زد سپس فرمود: انت یا على اول المؤ منین ایمانا و اولهم اسلاما ثم قال انت منى بمنزلة هارون من موسى: اى على تو نخستین مردى هستى که به خدا ایمان آوردى و نخستین کسى هستى که اسلام را پذیرفتى، تو نسبت به من همانند هارون به موسى هستى.

نسائى در کتاب خصائص نقل مى کند که على (علیه السلام) و جعفر و زید درباره سرپرستى فرزند حمزه با هم گفتگو داشتند و هر کدام میخواست، این خدمت به او سپرده شود، در این موقع پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به على (علیه السلام) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى

در آن روز که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دستور داد درهاى خانه هائى که به مسجد (منظور مسجد پیامبر است) گشوده می‌شد، بسته شود و تنها در خانه على (علیه السلام) را باز گذارد، جابر بن عبد الله نقل مى کند که به على (علیه السلام) فرمود: انه یحل لک من المسجد ما یحل لى و انک منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى
بعدى: آنچه از مسجد براى من مجاز است براى تو نیز مجاز است زیرا تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى.

موارد ششگانه بالا که غیر از جریان غزوه تبوک است، همه را از کتب معروف اهل تسنن آوردیم و گرنه در روایاتى که از طرق شیعه وارد شده، موارد دیگرى نیز از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نقل شده که این جمله را فرمود.

از مجموع این‌ها به خوبى استفاده مى شود که حدیث منزله، موضوعى نبوده است که اختصاص به داستان تبوک داشته باشد بلکه یک فرمان عمومى درباره على (علیه السلام) براى همیشه بوده است؛ و از اینجا روشن مى شود اینکه بعضى از دانشمندان اهل سنت مانند آمدى تصور کرده اند که این حدیث متضمن حکم خاصى در مورد جانشینى على (علیه السلام) در غزوه تبوک بوده است و ربطى به سایر موارد ندارد، به کلى بى اساس است، زیرا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به مناسبتهاى مختلف و در جریانهاى گوناگون این جمله را تکرار فرموده و این نشان مى دهد که یک حکم عمومى است.

محتواى حدیث منزله
اگر با بینظرى حدیث فوق را بررسى کنیم و از پیشداوریهاى تعصب آمیز و بهانه جوئیها، خود را برکنار داریم، از این حدیث استفاده میکنیم که على (علیه السلام) تمام مناصبى را که هارون نسبت به موسى (علیه السلام) و در میان بنى اسرائیل داشت - به جز نبوت - داشته است، زیرا لفظ حدیث عام است و استثناء جمله الا انه لا نبى بعدى نیز این عمومیت را تاکید مى کند، و هیچگونه قید و شرطى درحدیث وجود ندارد، که آن را تخصیص بزند، بنابراین امور زیر را از حدیث میتوان استفاده کرد:

على (علیه السلام) بالاترین و افضل امت بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بود، همانگونه که هارون چنین مقامى را داشت.

على (علیه السلام) وزیر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و معاون خاص و پشتیبان او و شریک در برنامه رهبرى او بود، زیرا قرآن همه این مناصب را براى هارون ثابت کرده است آنجا که از زبان موسى میگوید:
و اجعل لى وزیرا من اهلى هارون اخى، اشدد به ازرى و اشرکه فى امرى (سوره طه آیه ۲۹ تا ۳۲): وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، هارون برادرم را، نیروى مرا به او افزایش ده، و او را در برنامه من شریک ساز.

على (علیه السلام) علاوه بر برادرى عمومى اسلامى مقام خاص اخوت و برادرى اختصاصى و معنوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را دارا بود.

على جانشین و خلیفه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بود و با وجود او هیچکس دیگر چنین شایستگى را نداشت.

پرسش‌ها پیرامون حدیث منزله
جمعى از متعصبان ایرادهائى به حدیث فوق دارند که قسمتى از آن به قدرى سست است که به راستى شایسته طرح نیست تنها با شنیدن بعضى از اینگونه ایرادات باید اظهار تاسف کرد که چرا پیشداوریهاى حساب نشده به عده اى اجازه نمیدهد حقایق روشن را بپذیرند، ولى قسمتى از آن‌ها که قابل طرح و گفتگو است ذیلا از نظر میگذرانیم:
ایراد اول - این حدیث تنها یک حکم محدود و خصوصى را بیان میکند، زیرا در غزوه تبوک وارد شده آنهم به هنگامى که على (علیه السلام) از ماندن در مدینه در میان زنان و کودکان ناراحت بود و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى دلدارى او این جمله را بیان کرد، بنابراین منظور این بوده که تنها تو بر این گروه زنان و کودکان حکومت و رهبرى دارى؟!

پاسخ این ایراد از بحثهاى گذشته به خوبى روشن شد که بر خلاف تصور این ایراد کنندگان حدیث مزبور، در یک واقعه و تنها در واقعه تبوک صادر نشده بلکه در موارد متعددى، به عنوان یک قانون کلى ذکر شده است که ما هفت مورد آنرا با ذکر اسنادش از کتب دانشمندان اهل تسنن در بحثهاى گذشته آوردیم.
از این گذشته ماندن على (علیه السلام) در مدینه یک کار ساده به منظور نگهدارى زنان و کودکان نبود، بلکه اگر هدف این بود از بسیارى از افراد دیگر این کار ساخته بود و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بزرگترین قهرمان شجاع سپاهش را براى هدف کوچکى آن هم در زمانى که به مبارزه یک امپراطورى بزرگ (امپراطورى روم شرقى) میرفت نمیگذاشت، پیدا است هدف این بوده که در غیبت طولانى او دشمنان فراوانى که در اطراف مدینه بودند و منافقانى که در خود مدینه وجود داشتند از فرصت براى درهم کوبیدن مدینه، کانون اسلام، استفاده نکنند، تنها کسى که میتوانست این مرکز حساس را حفظ و نگهدارى کند، على (علیه السلام) بود.

ایراد دوم - میدانیم - و در تواریخ مشهور آمده است - که هارون در زمان خود موسى (علیه السلام) از دنیا رفت، بنابراین تشبیه به هارون، اثبات نمیکند که على (علیه السلام) بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) جانشین او باشد.

شاید این مهمترین ایرادى است که به این حدیث شده است، ولى جمله الا انه لا نبى بعدى پاسخ این ایراد را به خوبى مى دهد، زیرا اگر گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) که میگوید تو به منزله هارون نسبت به من هستى، مخصوص به زمان حیات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بود، جمله الا انه لا نبى بعدى هیچ لزومى نداشت، زیرا وقتى سخن مخصوص به زمان حیات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باشد، درباره بعد از او سخن گفتن کاملا نامناسب است (و به اصطلاح این استثناء جنبه منقطع پیدا مى کند که بر خلاف ظاهر کلام میباشد)
بنابراین وجود این استثناء به خوبى نشان مى دهد که گفتار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ناظر به زمان بعد از مرگ او نیز بوده است منتها براى اینکه اشتباه نشود و کسانى على (علیه السلام) را به نبوت بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بر نگزینند، میفرماید: تو همه این مقام‌ها را دارى ولى بعد از من پیامبر نخواهى بود، بنابراین مفهوم کلام پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) این مى شود که تو تمام مقامات هارون را دارى، نه تنها در حیات من، بعد از وفات من هم این مقامات ادامه خواهد یافت (جز مقام نبوت)؛ و به این ترتیب روشن مى شود که تشبیه على (علیه السلام) به هارون از نظر مقامات است نه از نظر مدت ادامه این مقامات، هارون نیز اگر زنده میماند مسلما هم مقام جانشینى موسى را داشت و هم مقام نبوت را؛ و با توجه به اینکه هارون طبق صریح قرآن هم مقام وزارت و معاونت موسى (علیه السلام) را داشت و هم شریک در رهبرى (تحت نظر موسى بود، و هم پیامبر بود، تمام این مقامات بجز نبوت براى على (علیه السلام) ثابت میگردد، حتى بعد از وفات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به گواهى جمله الا انه لا نبى بعدى.
ایراد سوم - ایراد دیگرى که در این زمینه شده است این است که لازمه استدلال به این حدیث آن است که على حتى در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) منصب ولایت و رهبرى امت را داشته است، در حالى که دو امام و دو رهبر در عصر واحد ممکن نیست؟

ولى با توجه به یک نکته پاسخ این ایراد نیز معلوم مى شود و آن اینکه بدون شک هارون نیز در عصر موسى (علیه السلام) مقام رهبرى بنى اسرائیل را داشت، ولى نه یک رهبر مستقل بلکه رهبرى که زیر نظر موسى (علیه السلام) انجام وظیفه میکرد، على (علیه السلام) نیز در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) معاون او در مساله رهبرى امت اسلام بود و بنابراین بعد از وفات او رهبر مستقل محسوب خواهد گشت.
در هر حال حدیث منزله که از نظر اسناد از محکمترین روایات اسلامى است که در کتب تمام گروههاى مسلمین بدون استثنا آمده است از نظر دلالت نیز براى اهل انصاف در زمینه افضلیت على (علیه السلام) نسبت به تمام امت و همچنین جانشینى بلا فصل او نسبت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) روشن است، ولى عجیب این است که بعضى نه تنها دلالت حدیث را بر خلافت نپذیرفتند، بلکه گفته اند کمترین فضیلتى را نیز براى على (علیه السلام) ثابت نمى نماید و این براستى حیرت آور است؟

انتهای پیام/


تفسیر آیه ۱۴۲ سوره اعراف

برچسب ها: تفسیر ، قرآن
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
نیستانک
۱۲:۰۶ ۲۷ آذر ۱۴۰۰
سلام تفسیر قرآن باید بگونه ایی باشد که اگر احتیاج به حدیث گردید از احادیث مستند استفاده کرد.و این بسیار دشوار است. یعنی تفسیر دیگر مختص جامعه شیعه میگردد. مگر تفاسیر پیامبر اکرم ذکر گردد که تمام مسلمانان آنرا تایید کرده باشند و در آنزمان بهتر است دیگر احادیث ائمه را در کنار آن اگر بسیار لازم بود بیآورید.اینکه ما قرآن را اینگونه تفسیر میکنیم میشود تفسیر شیعه؟ و تفسیر شیعه فقط بنده را قانع میکند.و زمانیکه احادیث پیامبر برای شرح کافی باشد اگر ما کمتر از احادیث بزرگان خودمان استفاده کنیم هم باعث وحدت بهتری میشود و هم تفسیر دارای مراجعه کننده ّبیشتری میگردد.
ناشناس
۰۳:۳۲ ۰۳ خرداد ۱۳۹۹
منبع؟
م.شعاری
۲۳:۲۲ ۱۸ آبان ۱۳۹۸
چرا منبع ذکر نشده ..؟؟؟
محمد صانعی
۲۲:۰۱ ۲۹ تير ۱۴۰۰
دوستان که منبع خواسته اند در متن چند بار کتب صحیح بخاری و صحیح مسلم از کتب معتبر برادران اهل سنت قید شده ا که بعنوان منبع این احادیث آمده است