اینها را با خنده میگوید و دوباره نایلونها را در دستانش جاگیر میکند و راه میافتد. «محبوبه» در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمده و به رسم مادر و مادربزرگهایش خیلی زود در ١٤سالگی لباس سفید بخت بر تن کرده است. اهل چهارمحالوبختیاری است و ٣٥سالی میشود که ساکن تهران شده است: «عروس که شدم، آمدم تهران و از همان زمان ساکن این شهر شلوغام»، اما «میترا» با ٣٤سال سن تازه ازدواج کرده است: «شهریور ٣٥ساله میشوم و قرار است تا آخرسال مقدمات جشن ازدواجمان را مهیا کنیم.
منتظر تاکسی است و از گرمای هوا کلافه شده است. «به مرز ٣٠سالگی که رسیدم، پختگی رفتارها و صحبتهایم را احساس کردم. حوصله قهرکردن و غرزدن نداشتم، آنهم برای هر چیز بزرگ و کوچکی. زمان برایم ارزش پیدا کرده بود و کمتر به بطالت میگذراندم. میتوانم بگویم هدفمندتر شدم.» «میترا» در شرکت داروسازی کار میکند و توانسته جایگاه اجتماعی و اقتصادی خوبی برای خود دستوپا کند.
«باور آدمها زندگیشان را میسازد. میتوان از کوچکترین چیزها مثل بالارفتن سن بحران ساخت و درعین حال میتوان با باوری درست، مشکلات و بحرانهای واقعی زندگی را پشتسر گذاشت.» او با شنیدن در مورد موی سفید، اضافهوزن و... که به گفته عامه مردم نشانهای میانسالی است، خندهای عمیق سر میدهد.
«هرچیزی راهحل خودش را دارد. موی سفید به من اجازه میدهد رنگموهای متنوعی را امتحان کنم. کسی که ورزش نکند، چه در ٢٠سالگی و چه در ٣٠سالگی دچار اضافهوزن میشود. در واقع باید در سبک زندگیمان تجدیدنظر کنیم.» «میترا» از همکارش میگوید که سنوسال برایش اهمیت زیادی دارد. «همیشه تاکید دارد در مورد سنوسال صحبت نکنیم، حتی ما اجازه نداریم جشن تولدش را تبریک بگوییم.
انتظار «میترا» به سر میآید و بالاخره تاکسیای جلوی پایش میایستد. «نازنین» به همراه دوستانش با خنده و سروصدا وارد مترو میشود. ٢٥-٢٦سال دارند و برای مصاحبه کاری میروند. بحران ٣٠سالگی برایشان خندهدار است. «نسل جدید که به چنین چیزهایی اهمیت نمیدهد. طرز فکر نسل جدید فرق کرده و بحران ٣٠ یا ٤٠سالگی بیشتر در جوامع درحال توسعه دیده میشود.
باید تا فلان سن دیپلم بگیری، دانشگاهت تمام نشد؟ ازدواج برایت دارد دیر میشود، فلان قدر سن داری نمیخواهی بچهدار شوی؟ اینها کلیشهها و بایدهایی است که جامعه به ما القا میکند، درحالی که در کشورهای توسعهیافته امید به زندگی بالاست و سنوسال اهمیتی ندارد.
بیشتر بخوانید:بحران ۴۰ سالگی در بانوان / 40 حرکت برای 40 ساله ها
با این کارها بحران ٣٠ و ٤٠سالگی را پشتسر بگذارید
آرامشتان را حفظ کنید: با در نظر گرفتن میانگین عمر یک انسان عادی با شرایط خودتان، هنوز وقت زیادی دارید، پس آرامشتان را حفظ کنید و ثبات نسبی زندگیتان را از بین نبرید.
حواستان به روانتان باشد: فهرستی از کارهایی که خوشحالتان میکند، تهیه کنید؛ فیلم دیدن، خریدکردن، سفررفتن، آشپزیکردن و... یادتان نرود خطر افسردگی در کمین است.
تکرار نکنید: افراد معمولا اشتباهات دوره نوجوانی و جوانیشان را ناشی از کمی سن و تجربه میدانند و معمولا بههمین دلیل با این تصور که حالا بزرگ و باتجربه شدهاند، مجددا سراغ اشتباههایشان میروند. با خودمان روراست باشیم، آیا ١٠سال بعد از اینکه چندین سال از زندگیمان را صرف تکرار اشتباهاتمان کردهایم، خوشحال خواهیم بود؟ بهتر نیست از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم؟
فکرهای منفی، پر: «چندسال دیگه به این کارات میخندی!» حقیقت این است که در ابتدای ٣٠سالگی شاید به کارهای گذشتهتان نخندید، اما حتما به بیهودهبودن بعضی از آنها یا اضافهبودن میزان انرژی که برایشان صرف کردهاید، پی میبرید. برای هرچیزی به اندازه خودش غصه بخورید تا بعدها به نظرتان بیهوده نباشد. در شادی کردن ولخرجی کنید و در غصهخوردن خسیس باشید.
دوستان جدی داشته باشید: دوره آزمون و خطای افراد مختلف برای انتخاب دوست، تمام شده است. بهتر است به جای اینکه امروز در مورد دوستی با این شخص و فردا با شخص دیگری فکر کنید، وقتتان را برای انتخاب دوستان جدی و پایدار بگذارید.
تغییر ناگهانی ممنوع: تا ابتدای جوانی بهدلیل درگیربودن با بحران هویت، این اجازه را داشتید که هرچند وقت یکبار دست به تغییری اساسی بزنید. نوع پوششتان را عوض کنید و...، اما بعد از این تغییرات ناگهانی ممنوع، چون بعد از این به دلیل حضور پررنگتر در اجتماع، تصویر خودتان را در ذهن مردم مخدوش خواهید کرد و آنان از شما تصویر فردی دمدمی را به ذهن خواهند سپرد.
وقت علاقههاست: شاید تا به حال به دلیل مشغولبودن به دغدغههای روزمره زندگی دست از علاقههایتان کشیده باشید، اما حالا وقت مناسبی است که دوباره به سمتشان بروید. این تصور که «دیگه برای من دیره!» را از خودتان دور کنید.
پیشگیری بهتر از درمان: بحرانهای زندگی مثل یک زنجیر به یکدیگر متصلند، یعنی اینطور نیست که پیش خودتان بگویید این یکی را رها میکنم تا خودش بگذرد و تمام شود، چون در این صورت این مهره از زنجیره معیوب شده و مهره بعدی زنجیرهتان را هم معیوب خواهد کرد. پس اگر هنوز شروع نکردهاید، سریعتر دستبهکار شوید و فکری برای عبور از پل ٣٠سالگیتان کنید.
بحران چلچلی مردان
سهماهی میشود ١٤سالگی را پشتسر گذاشته است. کارتونیست است و برای خودش اسمورسمی پیدا کرده و «باران» نتیجه زندگی مشترکش است. «٠٢، ٠٣ یا ٠٤ سالگی اعدادی بیش نیستند. کسی که هدفمند زندگی کند و برای روزها و ماههایش برنامهریزی داشته باشد، فرقی ندارد در چه سنی قرار دارد.
برای هر برهه از زندگیام برنامه داشتم و با تلاش به آنها دست یافتهام، البته بعضی موارد هم جبر بوده و محقق نشده است، اما عمرم که به پایان نرسیده و میتوانم دوباره در زمینههایی که دوست دارم، تلاش کنم.» «هادی» جزو معدود مردانی است که دچار بحران ٠٤سالگی نشده است، اما در اطراف خود مردانی را دیده که این بحران را تجربه کردند؛ مردانی که بهانهگیر و زودرنج شدهاند.
«دچار بحران نشدم. منتظر بحران بودم، اما برایم اتفاق نیفتاد.» او بر این باور است که تنها تفاوت ٠٤سالگی با سایر دهههای زندگی در سرعت گذر عمر است و بس. «شاید هم این سرعت گذر عمر به این مسأله برگردد که آدم در این سنوسال بیشتر قدر لحظاتش را میداند. «حسین»، اما در بحران به سر میبرد. «اول تیرماه شمع تولد ٩٣سالگیام را فوت کردم و وارد ٠٤سالگی شدم. هم حس خوبی است، هم بد.
افسردگی تعبیری است که او از بحران ٠٤سالگی دارد. «حس عجیبی است، هم ناامیدی، هم کورسویی از امید داری. هم حس از دستدادن و به نیمهرسیدن داری، هم حس پختگی.» «حسین» هم مثل بسیاری از مردان فکر میکند کارهای نکرده زیادی دارد؛ رویاهای برباد رفته. «جوانی نکردم. چه زود دیر شد.
او که مدیر بازرگانی شرکت بزرگی است، از درآمد و زندگی شخصیاش رضایت کامل دارد یا سعی دارد خود را راضی نشان بدهد. او ازدواج نکرده و بحران ٠٤سالگی را به تنهایی پشتسر میگذارد. «همین که چنین حسهایی به سراغم آمد، شروع کردم به مطالعه و متوجه شدم اکثر مردان به این بحران دچار میشوند، برای همین مشاوره رفتن را بهترین راهحل دیدم.» او هنوز نتوانسته بحران را به خوبی پشتسر بگذارد، اما همه چیز را تمامشده نمیبیند.
نگرشهای اجتماعی تعیینکننده است
بحران ٤٠سالگی برای مردان و ٣٠سالگی برای زنان امری است طبیعی که اتفاق میافتد و از آنجایی که زنان و مردان اکثرا اطلاع کافیای در مورد مراحل رشد ندارند، از تغییرات این سن بهعنوان بحران یاد میکنند. سارا گلستانی، روانشناس در مورد بحران ٤٠سالگی و ٣٠سالگی برای «شهروند» میگوید.
بحرانهای رشدی مختص یک سن نیست. سنین مختلفی است که چه مردان، چه زنان از کودکی تا بزرگسالیشان بحرانهایی را تجربه میکنند. این هم یکی از بحرانهای رشدی است. در مورد مردان باید گفت، این بحران را در ٤٠سالگی تجربه میکنند، زنان حوالی ٣٥سالگی. البته نمیشود این سنین را بهطور قطعی تعیین کرد. در واقع بین ٣٥-٤٠ این بحران برای هر دو جنس اتفاق میافتد.
افراد در این سنین دچار چه اختلالاتی میشوند که از آن بهعنوان بحران نام میبریم؟
این بحران هم چیزی است مانند تغییر و تحولات دوران نوجوانی. در دوران نوجوانی هم تغییر و تحولات برای فرد عجیب است و تغییراتی را میبیند که نمیداند باید با آنها چه کند. آن دوره زمانیای که همه تغییرات اتفاق بیفتد و آنها را درک کند و بپذیرد، دورانی است که کمی بحرانی میشود. بحران بزرگتر رشدی همان دوران نوجوانی است ولی بعد از نوجوانی دوران ٣٥ تا٤٠سالگی است.
به این دلیل که تغییراتی در مغز، نوع نگرش و... به وجود میآید که به موجب آن، نیازهایشان تغییر میکند و چیزی که ١٠سال گذشته یعنی از حوالی ٢٥سالگی تا آن سن ثابت شده بوده، شروع به تغییر میکند. این تغییر کمی جدید است اگر در مورد آن نداند. البته اگر افراد کمی اطلاع از مراحل رشد داشته باشند، این تغییرات برایشان خیلی بحرانی نمیشود.
در مورد مردان ترس از دستدادن یا کمشدن توانایی جنسی وجود دارد. در زنان هم ترس تغییر در قیافه و هیکل و... است؛ اگرچه از دستدادن گذشته و کارهای انجامنشده بیشتر برایشان برجسته میشود. اگرچه این اضطرابها و استرسها بیمورد است و اگر فردی تا ٨٠سالگی هم عمر کند، در هر دهه از زندگیاش دچار بحرانهایی میشود.
بیشتر تغییرات این سنین دیدگاهی و نگرشی است، در حالی که افراد تنها تغییرات ظاهری را مدنظر قرار میدهند و مضطرب میشوند.
بله. در این سنین ما تغییرات ظاهری و فیزیولوژیک را داریم، اما کموبیش است. واقعیت امر این است که موضوع اصلی اینکه ادراک این تغییرات یکدفعه اتفاق میافتد. شاید به دلیل ذهنیت افراد به این عدد سنی باشد، ولی موضوع این است که از اوایل دهه ٣٠ جسم به سمت جاافتادگی میرود، اما، چون این تغییرات تدریجی است، افراد متوجه نمیشوند، اما زمانی که عدد را روی شمع تولدشان میبینند، متوجه همه آن تغییرات تدریجی میشوند.
این بحران با توجه به جوامع تفاوتهایی دارد یا نه؟ در میان جوامع توسعهیافته و جوامع درحال توسعه.مراحل رشد در همه جای دنیا یکی است، ولی تفاوت در این است که با توجه به فرهنگ هر جامعهای نگرش به ویژگیهای هر گروه سنی متفاوت است. آدمها زمانی که از ٤٥سال سنشان میگذرد، تصورشان این است که همه چیز را باید جمعوجور کنند و منتظر پایان زندگی باشند، ولی در جوامع دیگر شاهدیم که افرادی بالای ٨٠سال با کولهپشتیای به سفر میروند یا درواقع از ٥٠سال به بالا سفرهایشان را شروع میکنند.
بنابراین نگرش اجتماعی اهمیت بالایی دارد در اینکه افراد تا چه حد این بحرانها را سنگین احساس کنند. هرقدر جامعهای مسأله مراحل رشد را تفهیم و در این زمینه آگاهسازی کند، طبیعتا این سنین از شکل بحرانیبودن خارج میشوند.
بحران نیست، تنها تغییر رشدی است
سعید ایمانی- روانشناس| بحران ٤٠سالگی! به نظر میرسد نباید تغییرات این سن را بهعنوان بحران در نظر بگیریم، چون زنان و مردان در هر دوره تغییراتی را تجربه میکنند و به واسطه آن تجربیاتی کسب میکنند. این تجارب کمک میکند با پختگی رفتار و در کنترل احساساتشان موفقتر عمل کنند. بعضی از موانع و مشکلاتی هم وجود دارند که میتوان از آنها بهعنوان این وضعیت نام برد، مثل عدم دسترسی به آمال و آرزوهایی که افراد به دنبال آنها بودند و وضعیت اجتماعی و اقتصادی که به نوبه خود تاثیرشان را میگذارند، چون افراد برای خود موارد مختلفی را در نظر میگیرند؛ در سن فارغالتحصیلی از دانشگاه، در فرآیندی اتمام دوران سربازی و در نهایت به دست آوردن کسبوکار و ازدواج و تشکیل خانواده.
در هریک از این مراحل هم میتوانند موفقیتها یا ناکامیهایی را تجربه کنند. همه اینها تاثیراتی را در دورههای سنی مختلف بهجا میگذارند.
البته افکار عامه هم در این مراحل تاثیر خود را میگذارند، مثل تفکر عامهای که میگفت: مرد باید تا ٤٠سالگی به هر آنچه میخواهد دست یافته باشد، در حالی که اینگونه نیست، چون مردان در این سن دچار پختگی میشوند، تعقل بهتری دارند، به موفقیتهای نسبیای دست یافتهاند و از این به بعد هم میتوانند به دنبال فرآیندهایی بروند که موفقیتهایشان را تکمیل کند. در مورد زنان هم این مسأله صدق میکند. با به کار بردن واژه بحران شکل منفیای این موضوع مییابد که اصلا درست نیست.
منبع:شهروند
انتهای پیام/