25 سال دم و دستگاه عریض و طویل دشمنانش تنها عکس محوی از او داشتند با یک اطلاعات مختصر از ظاهرش که از بس او را نمی یافتند این گمانه زنی ها مطرح شد که مغنیه صورتش را جراحی پلاستیک کرده و قابل شناسایی نیست. اما این ها فقط توجیهات و حدس هایی بود برای نیافتنش.
شایعات متعددی از جمله تغییر چهره «عماد مغنیه» با جراحی پلاستیک باعث می شد که ژورنالیست های غربی به راحتی هر چه را که در تخیلات خود می بافتند به او نسبت دهند و به این ترتیب افکار عمومی وحشت زده و سینمادوست آمریکایی را به مطالب خود جذب کنند. حتی کار به جایی رسید که عکسی که مربوط به یک مورد هواپیماربایی در خطوط هوایی اردن بود به عنوان «عکس عماد مغنیه» در سراسر جهان منتشر شد و حدود دو دهه هیچ کس بر حقیقت آن شبهه ای وارد نکرد.
وقتی هم که کسی از عدم شباهت عکس مزبور به عکس دیگری که توسط سیا منتشر شده بود سوال می کرد، این مسئله به راحتی با طرح موضوع جراحی پلاستیک توجیه می شد. تنها پس از شهادت او و انتشار معروف ترین تصاویرش بود که همه دانستند آن عکس کذایی در پای هواپیمای ربوده شده هیچ شباهتی به «عماد مغنیه» ندارد. در این میان کسانی هم بودند که از انبوه ابهامات و تناقضات موجود در پرونده «مغنیه» به تنگ می آمدند و از اساس وجود خارجی چنین کاراکتری را انکار می نمودند و او را شخصیتی خیالی و مخلوق بنیادگرایان شیعی دانستند که برای پوشش دادن به تحرکات ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی و انحراف سازمان های امنیتی ایجاد شده است.
مقاله نوشته شده توسط «نیکلاس بلانفورد» نمونه بارزی از این گونه توهمات آمریکایی ست که مطابق معمول فاقد هر گونه مستندات عقل پسند است. وی دو روز پس از شهادت «حاج رضوان» طی مقاله ای تحت عنوان «حزبالله برای قهرمان شبح وار خود سوگواری کرد» در هفته نامه تایم نوشت: «قتل عماد مغنیه در نهایت به جهان این فرصت را داد تا به یک نگاه اجمالی درباره این امر برسد که این مبارزان اسلامی گریزپا و بیباک عملاً شبیه چه هستند. مغنیه تمام دوران بلوغ عمر خود را در سایه خشونت خاورمیانه سپری کرد. گفته میشود که مغنیه چهره خود را از طریق جراحی پلاستیک تغییر داد و با یک گذرنامه دیپلماتیک ایرانی و از طریق پروازهای غیر برنامهریزی شده، مسافرت میکرد و هرگز مصاحبهای انجام نداد و یا بیانیهای از طریق نوار تصویری صادر نکرد. تنها تصاویر مغنیه 45 ساله که در دسترس عموم بود تصاویر اندکی به صورت سیاه و سفید است که به دهه 1980 باز میگردد و نشان دهنده جوان جدی و رنگپریدهای است که محاسن سیاه رنگی بر صورت دارد.
ساعاتی بعد از اعلام مرگ وی در انفجار خودوری بمبگذاری شده در حومه دمشق، شبکه المنار وابسته به سازمان شیعه حزبالله تصاویر تازهتری از مغنیه منتشر کرد که نشان از مردی میانسال چاقی داشت که لباس رزم به تن کرده و کلاهی سبز رنگ به سر کرده و محاسن وی به سفیدی گراییده است. عینک دارای فریم سیمی وی به او چهرهای مهربان و شبیه اساتید دانشگاه داده بود. چهرهای که این واقعیت را در پس خود پنهان میکرد که مغنیه با اتهام کشتار شمار زیادی از آمریکاییها متهم است که هیچ یک از شبهنظامیان تا پیش از حملات 11 سپتامبر 2001 نتوانسته بودند، به قتل برسانند. در حقیقت پیش از اسامه بن لادن، عماد مغنیه وجود داشت. مرگ وی ضربهای جدی به حزبالله بود.
این سازمان شیعه به ندرت در مجامع عمومی حرفی از مغنیه و اقدامات قهرمانانه وی در دهه 1980 به میان میآورد. شیخ "صبحی طفیلی" Sobhi Tufayli بنیانگذار حزبالله که این سازمان را در سالهای 1989 و 1991 رهبری میکرد، زمانی به من گفت که مغنیه در اتهاماتی که آمریکا به وی نسبت میدهد، بیگناه است. این روحانی درشت اندام گفت: "مغنیه ربطی به این مسایل ندارد." وی افزود: "گذشته از این شما گمان میکنید اگر وی این کارها را کرده بود من به شما میگفتم؟"
بیشتر بخوانید:از جزئیات عملیات «وعده صادق» تا چگونگی اسارت نظامیان صهیونیست توسط حزب الله
شیخ حسن نصرالله رهبر کنونی حزبالله در مصاحبهای که در ژوئیه 2003 با من داشت گفت که اتهامات آمریکا علیه مغنیه "اتهاماتی بیش نیست". نصرالله سپس این سوال را پرسید که "آیا آنها [آمریکاییها] میتوانند در متهم کردن مغنیه شواهد و مدارکی ارایه کنند؟" وی ادامه داد: "حاج عماد در زمره بهترین مبارزان آزادی در سرزمین لبنان است. وی نقش بسیار مهمی در طول مدت اشغال [جنوب لبنان توسط اسرائیل] داشته است. اما درباره رابطه وی با حزبالله ما طبق رسوم خود درباره نامها حرفی نمیزنیم." این درست است که دوره طولانی تعقیب بینالمللی مغنیه موجب شد که اتهامات فراوانی درباره اقدامات نادرست وی در دهه 1980 مطرح شود اما مدارک و شواهد چندانی در حمایت از این موارد اتهامی مطرح نگشت.
اگر چه وی متهم است که طراح اصلی و مغز متفکر اقدامات متحورانه بمبگذاری انتحاری علیه اهداف آمریکا در لبنان در اواسط دهه 1980 بوده و شبکه آدمرباییای را در بیروت اداره میکرده که دهها گروگان خارجی را ربودند اما تنها جرمی که مغنیه به خاطرات توسط آمریکا محکوم شد، هواپیماربایی در خطوط هوایی "تیدابلیوای" TWA در سال 1985 بود که در آن یک قواص نیروی دریایی آمریکا کشته شد.
در حقیقت، چنین امری بخاطر وضعیت افسانهای و اسطورهای مغنیه بود بطوری که همواره این اطمینان وجود نداشت که آیا وی واقعاً وجود خارجی دارد. "مگنوس رانستورپ" Magnus Ranstorp یکی از کارشناسان درباره حزبالله در دانشکده دفاع ملی سوئد در استکهلم که برای سالهای متمادی فعالیتهای مغنیه را دنبال میکرد، گفت: "من برخی اوقات از خود سوال میکردم که آیا مغنیه یک شخص حقیقی است یا این که زایده تخیلات است. اما نهادهای جاسوسی که من با آنها تماس داشتم بدون هیچ تردیدی میگفتند که وی موجودی واقعی است."
هنوز با وجود صحنههای سوگواری در محافل شیعه لبنان درباره مرگ مغنیه، جایگاه بلند وی در میان برخی از توده مبارزان حزبالله که در دهه 1990 علیه اشغالگری اسرائیل در جنوب لبنان مبارزه میکردند، ناشناخته مانده است.
یکی از مبارزان حزبالله زمانی نزد من اینگونه شکایت کرد که "آنها درباره عماد مغنیه سخن میگویند اما وی چه کار کرد؟ آنها مظنون به این امر هستند که وی خبرنگاران آمریکایی را میربود و مقر شبهنظامیان فرانسوی و سفارت آمریکا را منفجر کرد. اما کارهایی که ما در جنوب انجام دادیم [مبارزه با نیروهای اسرائیلی] از نظر نظامی ارزشش 100 برابر بیش از آنی بود که آنها مدعی هستند مغنیه انجام داده است. آدمربایی آسانترین کار در جهان است. سازمان سیا دیوانه است."
در طول روزهای هرج و مرج لبنان در دهه 1980، مغنیه به راحتی میتوانست در خاورمیانه و حتی در اروپا سفر کند. در اواسط دهه 1980، سازمان سیا توافقی با سازمان اطلاعات ارتش لبنان انجام داد تا در برپایی ایستگاههای شنود پیچیده در کوههای لبنان کمک مالی ارایه کند. این ایستگاههای قابلیت شنود مکالمات در سراسر خاورمیانه را فراهم میآورد و کارکنان مسلط به زبان عبری، فرانسه و فارسی داشت. در عوض، اطلاعات لبنان متعهد شد تا هرگونه اطلاعاتی که درباره ربایندگان اتباع غربی جمعآوری میکرد، در اختیار بگذارد.
در سال 1986، اطلاعات لبنان از الگوی فرکانس صوتی توانست مغنیه را در هتلی در پاریس رهگیری کند. یکی از افسران پیشین لبنانی که در این عملیات مشارکت داشت به هفتهنامه تایم گفت که عوامل اطلاعاتی فرانسه در اتاقش در هتل با مغنیه دیدار کردند اما وی را دستگیر نکردند. به گفته رانستورپ، مغنیه از اوایل دهه 1990 احتیاط فوقالعادهای به خرج میداد. وی در تلاش برای رد گم کردن، وقت خود را بطور عمومی بین بیروت و تهران که در سال 1990 به همراه خانوادهاش به آنجا رفت، تقسیم کرد.
"رابرت بائر" Robert Baer یکی از افسران پیشین اطلاعاتی سازمان سیا که در دهه 1980 مغنیه را در بیروت ردگیری میکرد و یکی از تحلیلگران امور اطلاعاتی مجله تایم به شمار میرود این سوال را مطرح کرد که "من همواره فکر میکردم آنها او را در بیروت به چنگ میآورند پس چه معنی دارد که وی در دمشق کشته میشود؟"
حزبالله اسرائیل را متهم کرده است و انتقام احتمالی سازمان حزبالله به این سمت خواهد بود. اما آیا جایزه پنج میلیون دلاری برای مغنیه میتوانست برای یکی از اعضای نظام سوریه تا این حد وسوسهانگیز بوده باشد؟ یا این که این کار با همکاری دمشق با آمریکا در ازای کاهش فشارهای بینالمللی علیه سوریه صورت گرفته است؟ تاریخچه معاصر خاورمیانه پر از قتلهایی است که معمای آنها حل نشده است؛ و شاید بهترین حالت همین باشد. برخی اوقات واقعیت میتواند خطرناکتر از خود جنایت باشد.
منبع:فارس
انتهای پیام/