سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

جاسازی اعلامیه‌ها روی کفش یک طلبه برای رسیدن به قم

ارتباط میان نجف و شهرهای ایران شباهتی با چند سال گذشته نداشت. اعلامیه‌ای که در سال‌های دهه چهل روی نیم تخت کفش یک طلبه جاساز می‌شد تا به قم برسد، اینک بیست و چهار ساعته به ایران می‌رسید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در این قسمت موضوعاتی چون، نخستین حکومت نظامی، آشتی ملی، پیامی برای عید فطر و... فرا روی مخاطبان قرار می‌گیرد.

حکم تبعید آقای سید جلال الدین طاهری اصفهانی بخشوده شده بود. البته ساواک در این کار دچار اشتباه شده بود. آقای سیدکاظم شریعتمداری برای روحانی تبعید شده دیگری وساطت کرده بود و ساواک در تشخیص او دچار اشتباه گردیده، آقای طاهری اصفهانی را آزاد کرده بود. فعالیت‌های سیاسی او پس از بازگشت به اصفهان اوج گرفت که یکی از آن‌ها برپایی نماز جمعه بود. استقبال مردم اصفهان از این مراسم برگزار کنندگان نماز جمعه را به اندیشه تغییر محل آن انداخت؛ از مسجد اعظم حسین آباد به مسجد مصلی در تخت فولاد. آزادی ناخواسته آقای طاهری و اقدامات اخیر او، ساواک را به دستگیری دوباره او در دهم مرداد 1357 واداشت. خبر دستگیری او به اعتراض‌های مردمی انجامید.

تظاهرات خیابانی شهروندان اصفهانی و حمله به برخی از نهادهای حکومتی، ارتش را به داخل شهر کشاند. بخش زیادی از اماکن کسب و کار تعطیل شد؛ جوان نوزده ساله‌ای به ضرب گلوله مأموران به شهادت رسید؛ و گروه‌هایی از مردم معترض در خانه آقای سید حسین خادمی، دیگر روحانی نامی شهر، متحصن شدند. این خانه تا ده روز بعد تبدیل به کانون مبارزه گردید؛ جایی که برای مقامات نظامی، امنیتی و انتظامی شهر قابل تحمل نبود. تحصن با برقراری حکومت نظامی و کشتن شش تن از اهالی اصفهان، پایان یافت.


بیشتربخوانید: ماجرای تغییر نام دقیقه نودی اولین عملیات جنگی بعد از عزل «بنی‌صدر» چه بود؟


این رخدادها، آیت الله خمینی را به نوشتن دو پیام، یکی در میانه تحصن و دیگری در پایان خونین آن وادار کرد، پیام نخست در پانزدهم مرداد 1357/ اول رمضان 1398 نوشته شد آیت الله با اشاره به قیام مردم اصفهان و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک، از ملی شدن شعار مرگ بر شاه» گفت که منجر به کندن ریشه پوسیده نظام پادشاهی خواهد شد. «اراده خداوند تعالی بر آن است که با رهبری حکیمانه انبیای عظام و وارثان آنان، مستضعفین را از قید حکومت طاغوتی آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان سپارد.» او به گفته‌های اخیر محمدرضا پهلوی درباره آزاد شدن انتخابات مجلس شورای ملی در سال 1358 نیز پرداخت و آن را ترفندی برای اغفال عامه دانست تا مردم را از راه اصلی خود که سرنگونی او و خانواده‌اش است، دور کند. شاه در چهاردهم مرداد، به مناسبت سالروز مشروطیت گفته بود که ما آزادی قلم، بیان و اجتماعات را از اروپا اقتباس خواهیم کرد و انتخابات پیش روی مجلس صددرصد آزاد خواهد بود.

پیام دوم امام خمینی به مردم ایران در بیست و دوم مرداد بود. اعتراض‌ها، مخالفت‌ها تظاهرات، پخش اعلامیه، شعارنویسی و اعتصاب‌های مدنی در این ماه گسترده تر از پیش خودنمایی کرد و رفته رفته به یک رفتار اجتماعی روزمره تبدیل گشت. اما آنچه در این جا، گذرا، یاد می‌شود، برخی حوادث خونینی است که خبرش به گوش آیت الله نیز می‌رسید و او در نگاشته‌هایش به آن‌ها می‌پرداخت.

از آن جمله بود اعتراضات شهر شیراز، که پیش از استقرار حکومت نظامی در اصفهان، روزی خونین را در تاریخ آن شهر رقم زد. آن روز، نوزدهم مرداد، مأموران مسلح با خشونت وارد مسجد نو شده، به حاضران یورش آوردند. در درگیری‌های بعدی سه تن کشته و حداقل پانزده زخمی به جا ماند. این اعتراض‌ها در مخالفت با امکان برپایی جشن هنر شیراز و همدردی با مردم اصفهان و کازرون بود.

آقای خمینی پیش از نوشتن پیام خود از پسرش، احمد، خواست که جزئیات حوادث اصفهان را از آقای سید حسین خادمی بپرسد. احمد، تلفنی با آقای خادمی حرف زد و پرسش‌های خود و پدرش را در میان گذاشت و پاسخ گرفت. آیت الله به ملت ایران نوشت که «آزادی خواهان جهان به آسانی به آزادی دست نیافته‌اند،» و مجاهدت پیامبر اسلام و حضرت علی علیه السلام را بر این گفته گواه آورد و افزود که «دفاع از حق و اسلام از بزرگ‌ترین عبادات است.» او با یادآوری رخدادهای خونین شیراز و اصفهان از نظامیان کشانده شده به خیابان‌ها پرسید که برای حفظ چه کسی برادرکشی می‌کنید؟ «شما به عذر مأموریت، برادران دینی خود را به گلوله می‌بندید که مسئولیت آن علاوه بر شاه، با خود شماست.

باید به حکم خداوند از فرمان ستمگران که شما را به قتل و ظلم امر می‌کنند سرپیچی کنید.» او خواستار پیوستن ارتشیان و نیروهای انتظامی به جبهه مردم شد و نوشت که در این صورت پیروزی دنیا و آخرت از آن شما خواهد بود. شما ای صاحب منصبان مسلمان و آزاده ارتش ایران! دین خود را به اسلام و مسلمین ادا نمایید و پیش از این تن به ذلت ندهید.» امام نوشت که من شریک مصیبت‌های مردم ایران هستم، و در این آخر عمر، متواضعانه دست خود را به طرف تمام گروه‌ها که برای برپایی اسلام و احکام آن که تنها راه سعادت و ضامن استقلال و آزادی ایران از استعمار نو و کهنه است، کوشش و فداکاری می‌کنند، دراز می‌کنم و از همه استمداد می‌نمایم.»

این اعلامیه دو روز بعد در شهر قم پخش شد، اما نمایندگی ساواک در عراق چهار روز بعد از نگارش، گزارشی درباره آن به تهران فرستاد.

ارتباط میان نجف و شهرهای ایران شباهتی با چند سال گذشته نداشت. اعلامیه‌ای که در سال‌های دهه چهل روی نیم تخت کفش یک طلبه جاساز می‌شد تا به قم برسد، اینک بیست و چهار ساعته به ایران می‌رسید. تلفن نقش مهمی داشت. ساواک همچنان در پی یافتن شماره تلفن آیت الله بود. اواخر مرداد 1357 بود که از عراق خبر رسید 333516 شماره تلفن خمینی است. روشن نیست این شماره شش رقمی تا چه اندازه به درد ساواک خورد. کار بزرگ‌تری باید انجام می‌شد. نفوذ خمینی در میان مردم بسان «ز هر تخم برخاست هفتاد تخم شده بود. بدر آگاهی بخشی او به بار نشسته بود.

هفدهم مرداد 1357، ناصر مقدم، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور با سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق ملاقات کرد. در تنها گزارش به جای مانده از این دیدار می‌توان به گلایه‌های اعتراض آمیز طرف ایرانی پی برد. پاسخ مقام عراقی این بود که

هیچ گونه فعالیت ضدایرانی در داخل خاک عراق انجام نمی‌گیرد. در مورد خمینی، البته او در گذشته فعالیت‌هایی داشته و اعلامیه‌هایی انتشار داده است. گزارشاتی که از طرف سروی اطلاعاتی ایران پیرامون فعالیت‌های خمینی رسیده بود به صدام حسین تکریتی تسلیم شده و ایشان دستوراتی به سازمان امنیت داخلی عراق صادر کرده و رأساً با خمینی تماس گرفته و به وی اخطار کرده‌اند که وی فقط یک فرد مذهبی است و باید از هرگونه فعالیت سیاسی برحذر باشد.»

مقدم برای قانع کردن طرف عراقی به منافع مشترک دو کشور اشاره کرد و گفت که خمینی آلت دست کمونیست‌ها شده! و این با سیاست‌های جاری دو همسایه تعارض دارد. رئیس ساواک تهدید ملایم هیأت حاکمه ایران را نیز به گوش مقام امنیتی عراق رساند. «در مورد خمینی علی رغم تذکرات دولت عراق تحریکات وی علیه ایران همچنان ادامه دارد و ما متحیریم با آن که نامبرده علیه منافع ملی دو کشور ایران و عراق تلاش می‌نماید چرا دوستان عراقی ما جلوی فعالیت‌های مضره او را نمی‌گیرند.

برای ما هم آسان بود که جلوی فعالیت‌های براندازی متنفذین کرد را که قصد اخلالگری بر علیه منافع کشور عراق داشتند بازیگذاریم، ولی این کار را به خاطر منافع برادران عراقی انجام ندادیم.» به برقراری معادله بین تحرکات کردهای مخالف عراقی و فعالیت‌های سیاسی مرجع تبعیدی ایران در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا اشاره شده است. طرف ایرانی باید به تحریک نکردن کردهای معارض عراقی پایبند می‌بود، و طرف عراقی به جلوگیری از فعالیت‌های سیاسی آیت الله خمینی اس مقدم به همتای عراقی خود گوشزد کرد: «متأسفانه تلاش‌های خمینی اخیراً بیشتر شده است. البته خمینی از نظر مذهبی هیچ مشکلی برای ما به وجود نیاورده و نخواهد آورد[!] ولی در موضع کنونی که کمونیست‌ها و سیاست‌های استثماری، او را وسیله ای برای اجرای مقاصد نباید از آن غافل ماند.»

در این دیدار قول و قرارهای تازه‌ای میان دو مقام امنیتی رد و بدل گردید، که یکی از آن‌ها اتمام حجت با آیت الله بود. سعدون شاکر پیش از فرارسیدن عید فطر «با خمینی ملاقات و به او شدیداً اخطار کرده در آینده به هیچ وجه حق ندارد علیه ایران اقدامی انجام دهد.»

آتش در خرمن رمضان

با ترسیم شاخص مبارزه مردم در دو سال 57-1356، در محور مختصات زمان - مبارزه، شاخص ماه مبارک رمضان 1398 مرداد و شهریور 1357 بالاتر از ماههای پیشین است. این بلندی در گزارش پلیس خسته تهران چنین منعکس گردید: «حدود 600 مسجد و تکیه در تهران موجود است. در کمترین محل حدود 50 تا 100 نفر، و در مساجد مهم تا بیست هزار نفر تجمع می‌نمایند. عوامل ناراحت در این جمعیت‌ها وارد می‌شوند. وعاظ ناراحت جمعیت را تحریک به اغتشاش و حمله به پلیس و تحریک و تهدید به شورش می‌نمایند. پس از خاتمه، مستمعین تحریک شده توسط عوامل ناراحت هدایت گردیده و با دادن شعارهای ضدمیهنی و ادای کلمات رکیک، حتی به شخص اول مملکت، به شهر ریخته و ...

این فرآیند ویژه تهران نبود. شهرهای دیگر، وضعیتی مشابه، بلکه خونین داشتند؛ در این ماه سه نفر در خرم آباد، سه تن در تنکابن، یک نفر در قزوین و فردی دیگر در اردکان با گلوله مأموران حکومتی به شهادت رسیدند. نبض مبارزه و اعتراض در جغرافیای ایران می‌تپید. واپسین داغی که در مردادماه بر دل مردم زده شد، سوختن 377 انسان در تالار نمایش سینما آبادان بود. حکومت شاه در پی این رویداد تلخ کوشید مبارزان مسلمان را عامل این فاجعه نشان دهد. پیش از آن، در تظاهرات و راهپیمایی‌ها، برخی شیشه سینماها را به دلیل پخش فیلم‌های غیراخلاقی شکسته بودند. اما کمتر از چهل ساعت پس از این فاجعه، وقتی مردم آبادان در گورستان شهر علیه رئیس شهربانی آبادان، دولت جمشید آموزگار و شخص محمدرضا پهلوی شعار دادند و همراه خاکسپاری خویشان، عاملان این جنایت را فریاد زدند، ورق برگشت.

سه روز بعد، 31 مرداد، آیت الله خمینی استدلال خود را درباره عوامل این فاجعه چنین بیان کرد: «قراین نشان می‌دهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشته‌اند؟ آیا تاکنون غیر از شاه که هر چند وقت یک بار دست به کشتار وحشیانه مردم می زند، این قبیل صحنه‌ها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و... ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابط انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.»

فردای نگارش این پیام، اول شهریور 1357، مأموران امنیتی برگ‌هایی از آن را در یکی از محلات جنوب غربی تهران یافتند. و در روزهای بعد در بیشتر شهرهای ایران پخش شد گویا نمایندگی ساواک در عراق همان روز نوشته شدن از وجود آن آگاه گردید، اما پنج روز بعد در گزارشی به ساواک درباره آن توضیح داد. «نامبرده در اعلامیه دو صفحه ای خود کوشش نموده که آتش زدن سینما رکس آبادان را از جانب دولت، به ویژه شخص شاهنشاه آریامهر قلمداد نماید و گفته است من گمان نمی‌کنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی، دست به چنین فاجعة وحشیانه ای بزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نموده‌اند. در پایان آن اعلامیه تک برگی حروف چینی شده که در تهران یافت شد، نوشته شده بود بخوانید و فوراً به دیگران بدهید. برقرار باد حکومت اسلامی.»

آبادان روزهای ملتهبی را می‌گذراند. شبی از راه نمی‌رسید که مردم شهر با تظاهرات روزانه خود علیه حکومت شاه به این فاجعه اعتراض نکنند. در همین دادخواهی‌ها دست کم پنج شهروند آبادانی، که خونخواه همشهریان خود بودند، به دست مأموران مسلح کشته شدند. این برخورد خونین در شهرهایی چون اردبیل و ارومیه نیز تکرار گردید.

دهه اول شهریور 1357 با دهه آخر ماه مبارک رمضان 1398 همدوش بود. شاه بیت سخن گویندگان مذهبی در این روزها و شب‌ها، رخداد دلخراش آبادان بود. بیشتر روحانیانی که در این باره سخن گفته، آن را به عوامل حکومت نسبت دادند، خیلی زود دستگیر شدند. شاید اوج دستگیری‌های سال 1357ش در نیمه اول شهریور این سال بوده باشد. موج اعتراض‌ها به داخل کشور محدود نگردید. هسته‌های دانشجویی، اتحادیه‌های بین المللی و سازمان‌های مردم نهاد سیاسی، دولت محمدرضا پهلوی را عامل این فاجعه معرفی کرده، به شکل‌های گوناگون این باور خود را نمایان کردند. شاه نمی‌توانست زیر بار این واکنش‌های پرحجم بایستد، اما با جابه جایی دولت کوشید شانه تکانی کند.

توضیح آشتی ملی

روزنامه‌ها در پنجم شهریور خبر برکناری دولت جمشید آموزگار و گمارده شدن دولتی جدید به نخست وزیری جعفر شریف امامی را در صفحات اول خود چاپ کردند. این تغییر با شعارها و کنش‌های تازه ای همراه بود. در نخستین بخشنامه دولت جدید اعلام شد که سال شاهنشاهی لغو، سال هجری شمسی دوباره مبدأ تاریخ ایران می‌گردد. نخستین اطلاعیه دولت نیز می‌گفت که فعالیت احزاب قانونی آزاد بوده، متجاوزین به اموال عمومی و بیت المال تعقیب و مجازات می‌شوند؛ به روحانیت احترام گذاشته خواهد شد و مجازات در انتظار عاملان دولتی رخدادهای اخیر است. اقدام دیگر تعطیلی قمارخانه‌های کشور بود. سه روز پس از رفت و آمد دولت‌ها، محمدرضا پهلوی در گفت‌وگو با تلویزیون فرانسه گفت که تغییرات سیاسی ایران در جهت آشتی است." شریف امامی نیز دولت خود را دولت آشتی ملی نامیده بود. از آن روز به بعد تعبیرات روزنامه‌های زیر فشار سانسور، در یادکرد از امام خمینی (سرسپرده، عامل بیگانه، ارتجاع سیاه و...) کنار گذاشته شد و جراید اجازه یافتند رهبر نهضت اسلامی ایران را با لقب احترام آمیز آیت الله خطاب کنند.

هنوز شریف امامی روی صندلی صدارت ننشسته بود که آیت الله خمینی در ششم شهریور نوشت که روی کار آوردن این دولت توطئه‌ای خطرناک است و اگر مردم ایران سستی و غفلت کنند باید «از به دست آوردن آزادی و استقلال و حقوق بشر مأیوس شود و خود را برای همه نوع اختناق و شکنجه و قتل وغارت مهیا کند.» آن گاه امام به شرح شعارهای دولت آشتی ملی و موقعیت پیش آورده برای مبارزه پرداخت و در پیام خود به ملت ایران افزود: «در محیطی گفته می‌شود آزادی دادیم که بهترین فرزندان عزیز اسلام و ایران در حبس و زیر شکنجه شاهانه و در تبعید به سر می‌برند. در محیطی دم از احترام علمای اسلام می‌زنند که علمای اسلام در حبس غیرقانونی و در تبعیدگاه‌ها، بدون مجوز، بسر می‌برند. اشخاصی دم از تعظیم شعائر مذهبی و احترام روحانیت و احکام اسلام می‌زنند که در طول نیم قرن شریک جرم دستگاه بود و قوانینی که برخلاف احکام اسلام بوده، تصویب نموده‌اند... در محیطی حکومت آشتی ملی را اعلام می‌کنند که توپ‌ها و تانک‌ها و مسلسل‌ها توسط ارتش و سایر مأموران در شهرستان‌ها مشغول سر کوبی ملتی است که حقوق اولیه بشر و اجرای احکام اسلام را خواستار است.» آقای خمینی که دست به ریشه نظام پادشاهی ایران انداخته و در حال کندن آن بود، نوشت که ملت ایران در تظاهرات خود اعلام کرده است که ما شاه و سلسله پهلوی را نمی‌خواهیم و به کسانی که در گمان هرس شاخ و برگ رژیم سیاسی شاهنشاهی بودند هشدار داد که فریب نخورند.

این پیام امام نیز مانند اطلاعیه پیشین او، فردای روز نگارش هفتم شهریور در تهران دیده شد، اما نمایندگی ساواک در عراق هشت روز بعد از وجود آن مطلع گردید و ناتوانی خود را در کسب اطلاعات چنین توجیه کرد: «اعلامیه موصوف مانند سایر اعلامیه‌های نامبرده چند روز پس از انتشار در ایران، در نجف و احیاناً سایر شهرهای عراق پخش می‌شود و علت آن این است که خمینی و دستگاه او می‌ترسند چنانچه قبلاً در نجف منتشر شود دولت ایران متوجه صدور چنین اعلامیه ای بشود و با مراقبت لازم از توزیع آن در ایران جلوگیری کنند.»

تلفن آقای خمینی

به گواهی اسناد یکی از قول و قرارهای رد و بدل شده بین ناصر مقدم و سعدون شاکر قطع تلفن دفتر آقای خمینی در نجف بود. این موضوع در پی نوشت رئیس اداره کل سوم ساواک، در زیر نامه رسیده ای از اداره کل دوم پیداست. یکی از کارمندان اداره دوم، در پایان مأموریتش به عراق، در ارائه تجربیات خود برای رویارویی با «مشتی خرابکار و وطن فروش» مقیم نجف، چهار پیشنهاد داد که در بند چهارم آن نوشته بود: «گروه طرفدار خمینی در عراق پس از صدور هر نوع اعلامیه و یا پس از پایان هر سخنرانی از جانب خمینی، وسیله تلفن، موضوع اعلامیه و سخنرانی را عیناً به دوستان خود در ایران گزارش، و حداکثر روز بعد موضوع تکثیر و توزیع می‌گردد. برای خنثی نمودن فعالیت این عناصر پیشنهاد می‌شود ساعات ارتباط با عراق محدود و در خلال این ساعات تلفن‌های مشکوک کنترل و عوامل مربوطه در ایران شناخته شوند. در حاشیه این پیشنهاد، دست خط پرویز ثابتی، رئیس اداره کل سوم، می‌گوید که «قرار بود اصولاً ارتباط مستقیم تلفنی قطع باشد و قطع شده بود. چگونگی... شماره مربوط به تماس با ایران سؤال شود.» سؤال شد و چنین پاسخ دادند: «با توجه به اقدامات دولت عراق در مورد قطع شماره مربوط به تماس با ایران ... و همچنین امکان وجود تماس‌های مشکوک چنانچه در صورت امکان و مصلحت ساعات ارتباط با عراق و بالعکس محدود به دو ساعت صبح و دو ساعت شب باشد، تصور می‌رود کنترل این راه ارتباطی مهم آسان و مؤثر باشد.»

روشن است که پس از قطع تلفن دفتر آیت الله خمینی، کارگزاران او تلفن‌های دیگری به کار گرفته‌اند. منبع ساواک از یکی از دست اندرکاران تهیه و توزیع اطلاعیه‌های امام شنید که پس از هر سخنرانی از طریق تلفن فردی که برای رژیم ناشناخته است با نجف تماس گرفته شده و سخنرانی به طور کامل قرائت و نوشته می‌شود تا بدون وقفه در داخل کشور همزمان تکثیر و انتشار یابد. در این مورد بعضی اوقات از نجف مطالب مزبور به انگلستان دیکته شده و از انگلیس [تلفنی به ایران می‌رسد.» این کار از طریق فرانسه هم صورت می‌گرفت.

البته پیشنهاد محدود شدن کانال‌های ارتباطی بین ایران و عراق پذیرفته شد و اداره مخابرات موظف گردید ارتباط تلفنی دو کشور را به دو کانال تقلیل دهد. دادند و از آن پس همه مکالمه‌ها و شماره‌های تلفن کننده و پاسخ دهنده تحت نظارت قرار گرفت. سازمان امنیت عراق، دست کم از اواخر شهریور 1357، مکالمات خانه آیت الله خمینی را شنود می‌کرد، اما شواهدی هست که می‌گوید صدای زنگ تلفن‌های این خانه تا آخرین روزهای اقامت ساکنین آن شنیده می‌شده است.

گزارشی از دیدار هفدهم مرداد ناصر مقدم و شاکر سعدون به محمدرضا پهلوی داده شده بود و او دستور داده بود «کلیه تماس‌های عوامل خمینی در داخل و خارج و بین داخل و خارج مملکت، خصوصاً عراق زیر دید قرار گیرد.» غیر از عراق این دستور به نمایندگی‌های سازمان اطلاعات و امنیت کشور در کویت، ترکیه، هند، مصر، سوریه، اسلام آباد، کراچی، بحرین، کویته، کابل، اردن، ابوظبی، عمان، قطر، دبی، عربستان سعودی، آلمان غربی، اتریش، ایتالیا، انگلستان، نیویورک، سانفرانسیسکو، شیکاگو، تگزاس و کانادا نیز داده شده بود.

پیامی برای عید فطر

امام خمینی سیزدهم شهریور 1357/ اول شوال 1398 برای زیارت مرقد امام حسین علیه السلام و شهیدان دشت نینوا در کربلا بود، بانو قدس ایران نیز همچون گذشته، همراه او بود. همیشه در آخرین زیارتم از سیدالشهدا علیه السلام و حضرت ابوالفضل سلام الله علیه خداحافظی می‌کردم و بعد می‌گفتم: با سلامتی خودم و شوهرم و بچه‌هایم از اینجا می‌روم؛ از شما می‌خواهم که ماه دیگر با سلامتی، خودم و شوهرم و بچه‌هایم به پابوستان بیایم؛ و از حرم خارج می‌شدم. در آخرین سفر که سفر عید فطر بود، زمانی یادم آمد که این مرتبه دعای همیشگی‌ام را فراموش کرده‌ام که از صحن بیرون آمده بودم.»

گویا آیت الله از آنجا به کاظمین رفت و پس از تازه کردن دیدار با امامان موسی کاظم و جواد علیه السلام به نجف بازگشت. این خبر قرینه ای ندارد و بانو قدس ایران به آن اشاره نکرده است، اما اگر درست بوده باشد، جای درنگ دارد. سفرهای مناسبتی آیت الله به کربلا روشی مرسوم بود، اما در میان گزارش‌ها و خاطره‌های به جای مانده، خبری از مسافرت به کاظمین، غیر از هنگام ورودش به عراق در سیزدهم مهر 1344 داده نشده بود. مسافرت اخیر او به کربلا و کاظمین دو روزه بود. آیا او می‌دانست که این زیارت‌ها، آخرین دیدارهایش با پیشوایان شیعه مدفون در خاک عراق است؟

پس از رسیدن به نجف، دست به قلم برد و پیامی به مناسبت عید فطر برای مردم ایران نوشت. پانزدهم شهریور / سوم شوال، بود. درست تر این بود که پیام پیش از مسافرت‌های زیارتی، و در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان، نوشته می‌شد. چند و چون این موضوع دانسته نیست. شاید آیت الله تصمیم داشت با شروع سال تحصیلی تازه و در نخستین جلسه درسی به این مسأله بپردازد. می دانیم که حلقه درسی او در این مقطع تشکیل نشد.

پس از رسیدن به نجف / 15 شهریور، خانه‌اش زیر نظر مأموران عراقی قرار گرفت. قول و قرارهای مقامات امنیتی ایران و عراق داشت به نتیجه می‌رسید. ساواک مستندات اقدام‌های ضدحکومتی امام را، به ویژه اعلامیه‌هایی که از پی هم در مرداد و شهریور نوشته و خیلی زود در ایران چاپ و پخش شده بود، به نمایندگی خود در عراق فرستاده بود تا به آگاهی سازمان امنیت آن کشور برساند.

آیت الله خمینی در چنین موقعیتی، باورمند به فرود آوردن ضربه‌های پیاپی بر پیکر حکومت پادشاهی، ماه رمضان را ماه رویارویی حق و باطل خواند که در آن مردم برچیده شدن بساط ظلم و چپاول را با صراحت اعلام کردند. پس از ماه رمضان گمان نشود که تکلیف الهی فرقی کرده است؛ تظاهرات کوبنده برای رسیدن به هدف اسلامی، عبادتی است که روزها و یا ماه‌ها را در آن اثری نیست، چرا که هدف نجات ملت است، اجرای عدالت اسلامی و برقراری حکومت الهی بر پایه محکم عدل است.»؟

او از تظاهرات عظیم و تاریخی بی سابقه مردم تهران پس از برپایی نماز عید فطر آگاه شده بود. گفتنی است عید فطر 1357 در بسیاری از شهرها نماز عید خوانده شد و پس از آن تظاهرات خیابانی شکل گرفت. شهرهای خونین آن روز، ایلام، خمین، کرج و قم بود" اما آنچه در تهران گذشت روایت گل در برابر گلوله بود. نظامیان فرستاده شده به خیابان‌ها، دستور تیراندازی نداشتند. مردم با گذاشتن شاخه‌های گل در لوله‌های تفنگ، نظامیان را برادران خود خواندند. آیت الله با خبر از این رخداد نوشت که «من از ارتش محترم ایران سپاسگزارم که در راهپیمایی عظیم تهران و سایر شهرستان‌ها به سوی مردم وطن خواه خویش.... آتش نگشودند... من در این موقع حساس که کشور و وطنمان در لب پرتگاه و بر سر دو راهی سقوط یا استقلال واقع شده است، دست خود را به سوی نیروهای زمینی، هوایی و دریایی وفادار به اسلام و وطن دراز می‌کنم و برای حفظ استقلال و بیرون آمدن از یوغ اسارت و ذلت، از آنان استمداد می‌کنم.

ای سربازان غیور که برای وطن و کشور خود فداکاری می‌کنید! به پا خیزید! ذلت و اسارت بس است. پیوند خود را با ملت عزیز استوار کنید و فرزندان و برادران برومند خود را برای هوای نفس یک خاندان چپاولگر به خاک و خون نکشید.» نکته ای که در پایان نوشته امام تازه به نظر می‌رسید، زدودن تهمت‌های زده شده به احکام مترقی اسلام در پانزده سال گذشته بود؛ وقتی پایگاه ظلم سقوط کرد «ما.. برنامه اساسی خود را اعلام می‌نماییم، و در آن وقت خواهند دید که آنچه خائنین به اسلام نسبت داده‌اند، چه در موضوع حقوق اجتماعی زنان، و چه حقوق اقلیت‌های مذهبی و چه سایر مسائل، جز تهمتی ناجوانمردانه چیزی نبوده است.»

این پیام با توجه به سازوکارهای آماده در ایران با گستره زیاد چاپ و توزیع گردید، تا جایی که «غالباً صبح‌ها اول وقت در اتاق کارکنان شرکت... مشاهده می‌شود.» البته این همه ماجرا نبود. مدتی بود که پس از پخش هر اطلاعیه ای، خبرگزاری‌های خارجی خبر آن را منتشر می‌کردند. برای نمونه خبرگزاری فرانسه درباره اعلامیه اخیر امام خمینی، خبری تنظیم کرد و به جهان مخابره نمود.

منبع: فارس

انتهای پیام/

مروری بر انتخابی دیگر از کتاب «الف‌لام‌خمینی»

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.