به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ جنگ تحمیلی و سالهای دفاعمقدس مجموعهای از خودگذشتگیها، ایثارها و جانفشانیها بود، مرور خاطرات این دوران نیز سرریز از شیرینیها و جذابیتهایی است که مرور آنها پس از گذشت سالها زمان از آن دوران نیز خالی از لطف نیست، اکنون با یکی از جانبازان سالهای دفاع مقدس در مشهد به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
لطفا خودتان را بیشتر معرفی کنید و از سالهای انقلاب و دفاع مقدس و نحوه حضور در جبهه بگوئید.
دوراندیش: اینجانب محمد دوراندیش صاحب 3 فرزند و متولد سال 1346 شهرستان شاهرود هستم، بعد از یک سال آمدیم مشهد و الان قریب پنجاه سال است که در مشهد زندگی میکنم و خود را مشهدی میدانم. زمانی که انقلاب شد، من سن و سال کمی داشتم و با پدرم در تظاهرات شرکت میکردم تا اینکه در سال 59 جنگ شروع و با فرمان تشکیل ارتش بیست میلیونی توسط بنیانگذار کبیر انقلاب، وارد بسیج شدم و تقاضای اعزام به جبهه کردم.
در آن مقطع، بهدلیل سن کم در واقع چون سیزده سالم بیشتر نبود، مسئولان امر مخالفت میکردند، همزمان در مسجد محل خودمان یعنی مسجد جوادالائمه(ع) واقع در خیابان طلاب فعالیتهای خود را پیرو فرمایشات رهبر انقلاب ادامه دادم تا اینکه در سال 61 بعد از گذراندن یک دوره یک ماهه آموزشی در پادگان آموزشی بجنورد به مناطق جنوب اعزام شدم.
چه عاملی سبب شد تا نوجوانان هم سن و سال شما در آن دوران دغدغه اصلیشان جنگ و جبهه و مقاومت شد؟
دوراندیش: عاملی که برای همه ما و بزرگترهای ما سبب شد که از زندگی خود بزنند و از همه چیزشان بگذرند این بود که کسی که در راس حکومت بود بر مردم حکومت نمیکرد بلکه بر دلها حکومت میکرد، امام خمینی(ره)فقط برای رضای خدا قیام کردند و ما نیز پیرو ایشان بودیم.
پدرتان نیز شهید شده است، ایشان چگونه شهید شد و چه نقشی در تربیت و انگیزه شما برای اعزام جبهههای حق علیه باطل داشت؟
دوراندیش: پدر من شخصی صاف، ساده، یکدل و مذهبی بود و همیشه در جلسات قرآن و مراسمات مذهبی شرکت میکرد و من را هم با خود همراه میکرد و علاقه شدیدی به حضرت امام (ره) داشت و صحبتهای ایشان را با دل و جان گوش میدادند و تنها آرزوی ایشان این بود که وقتی به جبهه میرود شهید شود، ایشان رفت و در سال 65 به شهادت رسید و 11 ماه جنازه ایشان مفقودالاثر بود.
ایشان جزو گردان جبار، لشکر پنج نصر تیپ امام جعفر صادق (ع) بودند و طی عملیاتی قرار بود از طریق آبراهی در جزیره مجنون به عراقیها حمله کنند، این آبراه در کمین عراقیها قرار گرفته بود و گردان ایشان که شامل هفت یا هشت قایق بود با آرپیجی و خمپاره زدند و پلاک ایشان را در لاشه قایقی که 11 ماه بعد از آب کشیده شد بیرون کشف کردیم.
حال و هوایتان در روزهای اول اعزام به جبهه در سال 61 چگونه بود؟
دوراندیش: من تا آن روز به مناطق جنوب نرفته بودم و نخستین بار که مشعل پالایشگاه نفت را در خوزستان دیدم از راننده اتوبوس سوال کردم که این شعله نور چیست و چرا روشن است و او ماجرا را به من توضیح داد، بعد از اینکه به شوش رفتیم، شبانه به کردستان اعزام و تبدیل به اولین نیروهای تشکیل دهنده تیپ امام جعفر صادق (ع) شدیم که بعدا به لشکر پنج نصر تبدیل شد.
نخستین عملیات ما، والفجر مقدماتی بود که در مناطق جنوب تپه سبز و طلائیه برگزار شد. بعد از آن عملیات من به واحد تسلیحات منتقل شدم واحد تسلیحات جایی بود که وظیفهاش تامین مهمات قبل از عملیات برای نیروها بود، بدین صورت که مهمات به زاغه تاکتیکی که نزدیک خط بود انتقال داده میشد.
در همان عملیات جانباز شدید؟
دوراندیش: سال 63 قرار بود یک عملیات خیلی بزرگی در منطقه جنوب غربی سمت بستان و جزیره مجنون صورت بگیرد، قبل از عملیات ما به منطقه اعزام شدیم در محلی به نام شط علی که نیروها و تدارکات از آنجا به خط مقدم میرفتند مستقر شدیم، بعد از دو یا سه روز اقامت در آن منطقه، حوالی بعدازظهر روز سوم هواپیماهای میگ سوخوی عراقی در منطقه سر و کلهشان پیدا شد که بمب خوشهای میریختند که دو مرحله داشت.
مرحله اول زمانی که بمب در هوا ریخته میشد منفجر میشد و مرحله دوم وقتی به زمین اصابت میکرد منفجر میشد، چه در حال ایستاده و چه خوابیده ترکشهایش برخورد میکند، از ترکشهای این بمب، سر، زانو، کتف و پشت مرا هدف قرار گرفت با وخامت اوضاع بدنی و خونریزیهایی که رخ داد من را شب با اتوبوس به اهواز آوردند و از اهواز با هواپیما به بیمارستان شهید کامیاب مشهد منتقل شدم.
از میان آثار سینمایی که جنگ تحمیلی و فضای آن دوران را نشان میدهد، کدام فیلم را بیشتر دوست دارید؟ با توجه به اینکه خودتان بارها در جبههها حضور داشتهاید کدام یک را به فضای آن دوران نزدیکتر میدانید؟
دوراندیش: من فیلم اخراجیها آقای مسعود ده نمکی را خیلی دوست دارم، نه به خاطر نشان دادن صحنههای جنگ بلکه به خاطر نشان دادن واقعیتهای بچههای جبهه.
بعد از اتمام جنگ، شرایط زندگی و آینده کاریتان چگونه شد؟
دوراندیش: از سال 68 استخدام شرکت گاز شدم، در ضمن کار در سال 86 وارد دانشگاه شدم و در سال 90 فوق دیپلم جوشکاری گرفتم، خیلی علاقهمند به ادامه تحصیل بودم اما به دلیل حادثه ناگواری که در حین کار تعمیرات در شبکه گاز برایم اتفاق افتاد، دو بار مورد عمل جراحی قرار گرفتم که برایم یک سال و نیم استراحت مطلق تجویز کردند.
با توجه به ترکشهایی که در سر من بود، سلامتی خودم را بعد از آن حادثه مدیون دعای خیر مادرم و زحمت گروه پزشکی بیمارستان رضوی هستم چون در آن حادثه امکان فلج شدن من هم بود، اکنون 12 پیچ و مهره و ورق تیتانیوم در سر من است اما روحیه خودم را نباختم و به فعالیتهای خودم بعد از بهبودی ادامه دادم و در سال 94 همت به اختراع قطعهای کردم که روی لوله گاز بسته میشود که از بهمریختگی متالوژی فلز، جلوگیری میکند.
این اختراع با تایید پارک فناوری بعد از مدتی به تهران فرستاده شد تا ثابت شود نمونهبرداری و کپی خارجی نداشته باشد و بعد از سه سال گواهی ثبت بینالمللی اختراع صادر شد و حتی سال گذشته هم از بنده دعوت شد برای بازدید از نمایشگاه سوئیس بروم و اکنون هم مراحل مجوز تولید این قطعه در پارک فناوری در حال سپری شدن است و امیدوارم به تولید انبوه برسد.
جوانان نسل دهه 60 و 70 انقلاب و جنگ تحمیلی را درک نکردهاند. توصیهای برای آنها دارید؟
دوراندیش: جوانان امروز بیش از حد وابسته به فضای مجازی و گاها اسیر اطلاعات غلط موجود در این فضا شدهاند، من فقط از جوانان عزیز میخواهم که تنها به قرآن مراجعه، تامل و تعمق کنند، از طرفی دیگر همچنین ما نعمتی مثل رهبری بصیر، شجاع و آگاه داریم که همه باید سرباز تحت امر ایشان باشیم و توکل به خدا کنیم چون خدا جای حق نشسته و مُزد زحمات ما را خواهد داد.
در انتها باید عرض کنم به جوانان عزیز که قدر پدر و مادر و زحمات آنها را بدانند و از هر کاری برای خشنودی آنها دریغ نکنند چون هیچکس غیر از پدر و مادر خیر فرزندش را نمیخواهد.
فقط یک نکته که دوست دارم به آن اشاره کنم و امیدوارم به گوش مسئولان برسد، این است که بچههای جبهه را فراموش نکنند، چون احساس میکنم آثار و ارزشهای دفاع مقدس و ایثارگری فراموش شده و به حاشیه رفته است، امیدوارم این کمتوجهی به دلیل مشغله زیاد آنها باشد نه به خاطر فراموشی.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/