انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
روزی روزگاری مردکی هندی سوار بر تاکسی خویش بود که دید خرسی سیاه قالب پنیری به دهن دارد برای همین رفت به طرف کلاغ و به اون گفت ای کلاغ ....ببخشید گفت ای خرس سیاه تو چقدر قشنگی و الی اخر
عقل که نباشد جان درعذاب است ادم بی عقل دیوانه
بازم به غیرت اون سگ
همه دارن نگاه ميكنند يعني اين همه ادم پس رس بر نميان
چرا نمیرن کمک اون همه آدم ؟ دمش گرم سگ رفت کمک .
خود کرده را تدبیر نیست
این وحوش اگه عقل داشتن و میفهمیدن انسان اشرف مخلوقاته و باید عین عزرائیل ازش بترسن و کاری به کارش نداشته باشن الان همه کوچه و خیابونا پر بود از خرس و پلنگ و شیر
بابابزاریدسلفی بگیرندجان چه ارزشی داره!!!!!!!!!!!!!!