درحالیکه با نگاهی جامعتر میبینیم دام و پزشکی دام، سراسر زندگی ما را گرفته است؛ از گوشت حیواناتی که هر روزه مصرف میکنیم و باید با استانداردهای بهداشتی مطابق باشد تا تمام جانورانی که همگی در یک زیست بوم زندگی میکنیم. درواقع بیماری این موجودات، بیماری ما خواهد بود و سلامتشان، سلامت ما.
بیشتر بخوانید:همه چیز درباره شرط تجارت اسب
آنچه در ادامه میخوانید به همین مباحث مربوط است دکتر پیام محبی، رئیس سازمان دامپزشکی دراینباره میگوید.
آقای دکتر، در روز جهانی دامپزشکی، مهمترین چالشهای کشور ما در این حوزه چه موضوعاتی است؟
من فکر نمیکنم چالشهای دامپزشکی در ایران تفاوت زیادی با چالشهای جهانی داشته باشد و تنها میتوان گفت که تفاوت در مدیریت و نگرش ما است. چالشی که علم دامپزشکی دارد، همه جا یکی است؛ یکی میتواند مدیریتش کند و دیگری نمیتواند.
چرا چنین مشابهتی را آنقدر وسیع میبینید؟
چون نیازهای نوع بشر در همه جای جهان یکی است. اگر میبینید که ما در زندگی روزمرهمان نیازهای بیشتری مثلا نسبت به یک فرد اروپایی داریم، به این دلیل است که مدیریتمان از اروپاییها بدتر است یا اینکه سوادمان از آنها کمتر است. به خاطر همین ما سختتر میتوانیم مسأله را حل کنیم.
در نگاه وسیعتر باید گفت: دامپزشکی علمی است که تقریبا در زندگی همه هست، در سلامت همه نقش دارد و فقط تفاوتش با دیگر مسائل این است که به اندازه بعضی از آنها دیده نمیشود. انسانها عادت دارند فقط آن چیزی را که میبینند، بشناسند. مثلا در ذهن اغلب مردم دامپزشک کسی است که روپوش سفید پوشیده و در مطبش ایستاده و دارد سگ و گربههای محلشان را ویزیت میکند، بنابراین کمتر پیش میآید که مردم دامپزشکی را که دامداری میکند، ببینند.
دامپزشکی که در کشتارگاه ایستاده و کیفیت گوشت را کنترل میکند، یا در کارخانه سر هر غذایی ایستاده و کیفیت گوشتش را تعیین میکند، کسی که در دامداری هست، کیفیت شیر را تعیین میکند، یا کسی که زنبورهای عسل را درمان میکند تا عسل باکیفیت بدهند، یا کسی که میگو را درمان میکند، همه اینها هست، درواقع سلامت خیلی از فرآوردهها را تضمین میکند، بنابراین نقشی که دامپزشک در سلامتی مردم ایفا میکند، از نقش یک پزشک هم میتواند خیلی بالاتر باشد.
مثال ملموس آن این است که افراد اول باید شکمشان سیر باشد تا بروند پیش دکتر و بگویندکه سرشان درد میکند، در آن قسمت سیری شکم، دامپزشکها سلامتیاش را در جامعه تامین میکنند، به خاطر همین مسأله طیف کاری دامپزشکها هم خیلی وسیع است. به قول معروف از آن سگ و گربه داخل خانهها گرفته تا دامداری و گاوداری، تا حتی حیاط خانه، حیات وحش و محیطزیست و پرندههای مهاجر و... درواقع ما سلامت طیف وسیعی از موجودات زنده را پوشش میدهیم. شما میتوانید یک روز صبح تصمیم بگیرید و فکر کنید و ببینید دامپزشکی چقدر در زندگی شما تأثیر دارد، اینطوری شاید درکش بهتر باشد.
قبول دارم. جایگاه دامپزشکان همیشه در همان ذهنیت کلی درمان حیوانات خانگی خلاصه میشود.
ما به دامپزشکان میگوییم سربازان گمنام عرصه بهداشت! متاسفانه، چون دیده نمیشوند. ما آدمها عادت داریم کسانی را به که میبینیم احترام بگذاریم. ما عادت داریم از کسی که میبینیم برایمان کاری کرده است، تقدیر کنیم. دستهای پشت پردهای هست که ما نمیبینیم، ولی در سلامت ما نقش دارند.
به خاطر همین دیدهنشدن هم است که بیشتر به دید یک حرفه لوکس به آن نگاه میکنند، درست است؟
دامپزشکی واقعا کار پر زحمتی است و همانطور که عرض کردم نهایتا مردم آن قسمت لوکسش را میبینند، مخصوصا در شهر. دامپزشکی کار پر مشقتی است؛ من از همین جا دست همهشان را میبوسم.
یک جای صحبتتان درباره اهمیت کار دامپزشکان نسبت به پزشکان گفتید. براساس چه تفاوتهایی این اهمیت را تعریف میکنید؟
دامپزشکان خیلی چند بعدیتر از پزشکان هستند. اگر بخواهیم در یک Category بگنجانیم، باید بگویم به نظر من دامپزشکان خیلی چند وجهی هستند، چون در درمانهایشان بحثهای اقتصادی هم میبینیم. پزشک فقط درمان میکند، ولی دامپزشک بعضی وقتها ممکن است درمان نکند و برای تامین اقتصاد دامپروری کشور، توصیه به کشتار و ذبح حیوان هم بدهد، بنابراین شغل ما در بُعد اقتصادی هم نقش دارد که پزشکان ندارند.
البته به خیلی از اهداف خود هم در ایران نرسیده است. مثلا یکی از اهدافی که در این رشته و حرفه تعریف شده، آموزش برای کودکان در این زمینه است تا اهمیت تعامل با محیطزیست برای آنها از همان ابتدا جا بیفتد. اما خب هیچ اتفاقی در این زمینه نیفتاده است...
کمکم به این اهداف میرسیم. در بحث اجتماعی کشور ما ١٥-١٠سال از کشورهای پیشرفته جهان عقبتر است، کما اینکه امروز نقش دامپزشکی خیلی بهتر از ١٥-١٠ سال پیش است. امروزه با بحث بیماریهای نوپدیدی که دارد از طرف محیطزیست و خیلی جاهای دیگر به انسان منتقل میشود، دوباره نقش دامپزشکی پررنگتر شده.
با این حال، شعار و رویکرد جامعه جهانی دامپزشکان و سازمان جهانی بهداشت دام و سازمان جهانی بهداشت نسبت به چندین سال قبل عوض شده است، باید این رویکرد را در کشور خودمان پیاده کنیم. دیگر نمیگویند بهداشت دام، بهداشت انسان بلکه میگویند: One World,one health یعنی یک جهان، یک سلامت. هیچ فرقی بین سلامت من و سلامت آن سگ یا گاو نیست.چون همگی عضو یک اکوسیستم هستیم...
دقیقا. اینها همه به هم ربط دارند و متصل هستند. اگر در شهر نگاه کنید میبینید که چند لایه موجود داریم که با هم زندگی میکنیم؛ پرندهها بالای سرمان، ما روی زمین، سگ و گربه بغل دست ما، موشها و موجودات دیگر زیر پای ما و اینها خودشان به گیاهان وصل هستند، گیاهان به باکتریها، ما به باکتری و... بنابراین نمیتوان یکی از اینها را دید و دیگری را ندید.
با این حال، چیزی که امروزه بیشتر در ایران به چشم میآید همان موضوع حیوان خانگی است، ضمن اینکه خب مهمترین انتقاد هم از همین تفکر شکل میگیرد. انتقادهایی داخل حکومت نسبت به اینکه فرهنگ ما نباید تحت سلطه فرهنگ کشورهای دیگر قرار گیرد.
اجازه بدهید برای پاسخ به این نکته، توضیحاتی بدهم. انسان در طبیعت زندگی میکرده؛ در جنگل و کوه و غار و دشت و اینها و با یک سری از موجودات همزیست بوده؛ با یکسری از حیوانات هم برای تامین غذا در رقابت بوده، بههرحال ما هم یک شکارچی بودهایم. از طرفی سر جانش هم با یکسری حیوانات دیگر در ارتباط بوده و شروع کرده به کارکشیدن از آنها.
بعد ما آمدیم خودمان را شهرنشین کردیم و از آن محیط طبیعی آمدیم بیرون و از گیاهان و جانوران دور شدیم و رسیدیم به شهرها؛ کامپیوتر و تلویزیون و اینجور چیزها. اما همچنان ما در ذهن و ناخودآگاهمان گمشدهمان را داریم. در ضمیر باطنمان که خداوند ما را آفریده، آن گمشده دارد قلقلکمان میدهد. پاسخ به نیاز گمشدهمان هم با یک گیاه آپارتمانی شروع میشود.
انسان یک گیاه را میآورد به خانهاش و شروع میکند به رشد دادن، سپس مرحله بعدیاش میشود یک حیوان خانگی مثل ماهی، خرگوش، همستر، پرنده یا... اگر به این مدلهای نیاز، پاسخ داده نشود، میبینیم بعضی وقتها بیمارگونه نگهداری از حیوانات غیرمتعارف هم مشاهده میشود....
اما قبول کنید انسان شهری دیگر از آن اکوسیستم بیرون آمده؛ شهری شده؛ بعد میخواهد خودش را فریب بدهد که من همچنان در آن فضا هستم. به خاطر همین هم یک حیوان را به خانه میآورد تا خلأ را به شکل صوری پر کند. درواقع وقتی که من یک گربه را دارم از محیطاش جدا میکنم و به خانه میآورم، دیگر آن اکوسیستم معنی ندارد.
نه! اینطوری به داستان نگاه نکنید. آن گربهای که در خانه بزرگ میشود دیگر قسمتی از این اکوسیستم شده است و در این اکوسیستم پذیرفته شده است؛ مثلا بعضیها هستند که یک بچهگربه را از خیابان میآورند خانه تا با بچهشان بازی کند و بعد از دو هفته میخواهند آن را بیرون بیندازند، اما مشکل اینجاست که این گربه دیگر نمیتواند برگردد طبیعت.
چرا؟ چون همسنهایش جنگ و گریز و غذا پیداکردن یاد گرفتهاند، ولی این میرود بیرون و ممکن است از آنها کتک بخورد و تلف شود. دقیقاً مثل ما که نمیتوانیم دیگر به صورت جنگلی زندگی کنیم، آن حیوان هم همینطور شده. البته این را هم بگویم که ما نوع بشر تغییراتی در زندگی خودمان دادهایم که در زمان خودش به صورت تغییراتی بسیار بزرگ و درواقع کشفگونه و افتخارآمیز راجع به آن صحبت میکردیم.
اما امروزه میبینیم اگر آن روز آن کار افتخارآمیز را انجام نمیدادیم، وضعمان الان بهتر بود! یکی از آنها، همین کشف آنتیبیوتیکهاست که الان به یکی از معضلات بحث طبیعت تبدیل شده؛ آلودگی محیطزیست، آلودگی منابع طبیعی، تولید گازهای گلخانهای و. چرا؟ چون نوع بشر به واسطه وجود میکروبها در یک تعادلی قرار داشته و میزان زادوولد در این تعادل، کنترل میشده؛ یعنی به محض اینکه تعداد نوع بشر شروع میکرد به بیشترشدن و در آن منابع و ذخایر زمین، فقر غذایی پیش میآمد، بیماریها پیش میآمدند و انسانها را میکشتند و همه به این ترتیب به یک تعادلی میرسیدند؛ یعنی میکروبها داشتند یک تعادلی را در جهان به وجود میآوردند.
بعد ما آمدیم آنتیبیوتیکهارا کشف کردیم و طوری شد که مرگومیر انسانها کمتر شد و همین انسان شروع کرد به استفاده بیشتر از منابع. حالا چه شده؟ آن منابعی که بیشتر استفاده شد، تبدیل به سمی بین خودمان شد؛ حالا به خاطر چیزی که تولید کردیم داریم سرطان میگیریم!
یعنی انسان به قیمت زندهماندن خودش این اکوسیستم را دستکاری کرده...، اما درباره آن مشکلی که گفتید، مقصودم نگهداری حیوانات نامتعارف است؛ چرا در ایران به این شکل شده؟
این موضوع فقط در کشور ما نیست؛ یعنی استفاده نابجا از یک چیز، همهجا هست. با چاقو میشود هندوانه خورد، میشود آدم کشت. در ایران هست، در اروپا هست و در کشورهای فقیرتر از ایران هم هست. اما این وسط جوامعی که در حال گذار هستند؛ یعنی کشورهای در حال توسعه –اگر نگوییم کشورهای در «خیال توسعه!» از نظر جامعهشناسی ممکن است در این جوامع ناهنجاریهای خودش را به صورت هنجار نشان بدهد که این باز هم به خاطر فقر سواد کشور است.
هنوز به آن سطح دانش بشری نرسیدهاند که در این دوره گذار از علممان چگونه استفاده کنیم. مثلا ماشین را به کشورمان آوردهایم، اما به فرهنگ ترافیک نرسیدهایم. به داشتن حیوانات رسیدهایم، اما نادرست و نابجا. یک عدهای درواقع میخواهند از طریق نگهداری حیوانات نامتعارف فقط خودنمایی کنند و خلأهای دیگرشان را با آن پر کنند.
با توجه به اینکه شما سوگندنامهای مانند حرفههای دیگر پزشکی دارید که به انسان و حیوان کمک کنید، در برخورد با این حیوانات یا حیوانات قاچاق چه واکنشی نشان میدهید؟
این بحثی است که اتفاقا ما با محیطزیست هم داریم؛ آنها میگویند که ما باید به آنها اعلام کنیم. ما میگوییم که نه ما نباید اعلام کنیم؛ چون وظیفه ما کاهش آلام حیوانات است؛ بنابراین ما ابزار گزارشدهی به محیطزیست نیستیم. ما مانند پزشکی که یک دزد را هم درمان میکند، حیوان قاچاق و غیرقاچاق را هم یکجور درمان میکنیم. تازه دقت کنید انسانی که دزد شده به اختیار خودش دزد شده، ولی حیوانی که قاچاقشده به اختیار خودش که قاچاق نشده!
اصلا دلیل بیشترشدن این ماجرا را چه چیزی میدانید؟
هر چه جوامع به داشتن حیوان خانگی فشار بیاورد، افراد به طرف داشتن حیوانات نامتعارف پیش میروند.
کلا میشود در ایران طبقهبندی کرد کدام حیوان نامتعارف است و کدام متعارف؟
کشور با کشور فرق میکند؛ مثلا نگهداری ایگوانا در ایران نامتعارف است، ولی در مکزیک نیست. درواقع باتوجه به نوع اقلیم نوع حیوان متفاوت است.
به خطرناکبودن یا نبودن حیوان ربطی ندارد؟ حتی آنها را هم میشود خانگی حساب کرد؟
من اعتقاد دارم که انسان نباید از بیماری حیوانات بترسد بلکه باید از بیماریهای مشترک انسان و انسان بیشتر بترسد؛ البته باید توجه داشته باشید که هیچ پدر و مادری نمیگوید که من اگر بچهام مریض شود، او را به مهدکودک نمیبرم؛ بنابراین چیزهایی که با دانش بشری مدیریت میشود، چیزهای ترسناکی نیست.
درواقع ما انسانها هر چیزی را بررسی میکنیم که محاسنش چیست؟ و مضراتش چیست؟اینجور چیزها به نظر من زیاد بحثبرانگیز نیست. بیشتر کسانی که میخواهند عقاید خودشان را القا کنند، میآیند این مسأله را ترسناک نشان میدهند. چیز ترسناکی در بیماریهای مشترک بین انسان و حیوان نیست؛ چون PH بدنشان فرق میکند، دمای بدنشان متفاوت است. لزوما بیماریهایی که حیوان را مریض میکند، ما را مریض نمیکند و بالعکس.
بهعنوان سوال آخر، شما همچنان مجله Pet را دارید؟ الان استقبال از آن بیشتر از گذشته شده؟
بله؛ دارم، ولی راستش ملت ایران با مطالعه زیاد عجین نیستند و بیشتر ترجیح میدهند در تلگرام بچرخند! متاسفانه افراد جامعه ما سریال را به مطالعه کتاب ترجیح میدهند. ولی Pet به نظر من یکی از مجلاتی است که واقعا رسالتش را دارد، انجام میدهد. من قبول دارم خیلیها حتی ممکن است مخالف مجلات Pet باشند، ولی این نشریه حتی این حق را برای آنها قایل شده که ایدئولوژی آنها را هم چندینبار انتقال بدهد.
دوم اینکه باز هم یکسری شرایط فرهنگی در کشور ما هست که از بیسوادیهای تاریخی ما نشأت میگیرد و ما سعی کردهایم قسمت کوچکی از این (کمبود) سواد را جبران کنیم. مثال ساده بزنم؛ من به شما حق میدهم حیوان خانگی داشته باشید، ولی اصلا به شما حق نمیدهم که حیوان خانگی شما در پیادهرویی که مخصوص ما انسانها ساخته شده، مدفوع کند.
در حالی که در ایران شما به کرّات میبینید که شخصی با حیوانش میآید و فکر میکند خیلی آدم باکلاسی است و حیوانش مدفوع میکند و راهش را میکشد و میرود. این چیزی است که ما در Pet توضیح میدهیم که افراد چطور رفتار کنند. مدفوعکردن حق حیوان است، ولی هر جایی حقش نیست. درواقع یعنی حق صاحب حیوان نیست. اینطوری حق شهروندان ضایع میشود. اینها چیزهایی است که باید کار فرهنگی رویاش انجام داد؛ چیزی نیست که بشود تزریق کرد.
منبع:روزنامه شهروند
انتهای پیام/