متاسفانه این روزها زیاد ازهمسرکشی میخوانیم و میشنویم؛ اخباری که بسیار متاثرکننده است. بر دو نفری که با هزاران امید و آرزو با همراهی خانوادهها زیر یک سقف رفتهاند، چه میگذرد که نتیجهای اینچنین دارد؟ چرا باید ازدواج به بیراهههای ناراحت کننده برسد، مثل قتل؟ مگر نه این که دو نفر برای آرامش یافتن و خوشبختی ازدواج میکنند، پس چرا در میان راه میمانند؟ و... بسیاری از سوالات دیگر که باید بررسیشان کرد.
اولین نکته، شناخت فرد از خود یا همان خویشتن است. اگر افراد دوره رشد خوبی داشته باشند و والدین بیشتر نیازهای روحی فرزند را شناخته و برآورده کرده باشند، فرزند میتواند به شناخت بهتری از خودش برسد ؛چون روان او وقتش را صرف گرهها و مشکلات نکرده و در محیط سالم، به خودش توجه دارد و رشد میکند و به ارتقا میرسد.
بیشتر بخوانید: دلایل قتلهای جنونآمیز خانوادگی چیست؟
این روزها والدین توجه به نیاز را فقط نیاز مادی میدانند. اسباببازی، لباس و خوراک فرزند میشود اصلیترین نیازها.
در صورتی که والدین متوجه تنهاییها، ترسها و اضطرابهای کودک نیستند و همینها بعدها میشود مشکلات شخصیتی پیچیده که حلشان بسیار زمانبر خواهد بود.
چند درصد از والدین به جای خریدن اسباببازی تکراری، با فرزند خود حرف میزنند و از ترسهای او میپرسند؟ چند درصد از والدین به جای لباس آنچنانی، با فرزندشان از اضطرابها حرف میزنند؟ والدین ناخودآگاه، فرزندشان را برای سختیهای زندگی، ازدواج، همراهی با دیگران و توانمند شدن در زندگی آماده نمیکنند.
میگویم ناخودآگاه، چون بسیاری ناخواسته از این امر مهم غافل میمانند، زیرا خودشان نیز همینگونه بزرگ شدهاند. والدین اگر کمبودی هم داشته یا هر گونه که بزرگ شده اند و آن را خوب نمیدانند، رفتار بهتر و جدیدتری با فرزند خود باید داشته باشند.
فراهم کردن تشریفات ازدواج کار بسیار سختی نیست؛ اما تلاش آدمی، برای بهترین انتخاب و بهترین شدن است. انتظار میرود هر فردی در پی شناخت خود، بداند چه نکات منفی و مثبتی در شخصیت خویش دارد و چه میخواهد.
بسیاری از اوقات جوانها فقط در پی ازدواج کردن و تشکیل خانواده هستند بیآنکه از خودشان آگاه باشند و بدانند چه میخواهند و هدف از ازدواج چیست.
بشدت توصیه میشود دختر و پسر پیش از ازدواج از مشاوره ازدواج کمک بگیرند تا بتوانند کمبودها و نقاط ضعف خود را بشناسند و بفهمند طرف مقابل مناسب شان است یا نه.
زوجین باید همدیگر را همان گونه که هستند، بپذیرند تا بتوانند با هم گام بردارند. با بروز هر مشکلی باید بهترین راه حل را انتخاب کنند. دعوا و جر و بحث حتما پیش میآید و در پی حل درست آن، شناخت از هم بیشتر میشود.
وجود تعارض و اختلاف بین نیازهای زوجین، مسالهای است شایع و اجتناب ناپذیر.زوجین در اولین گام برای حل تعارضاتشان باید درک کاملی از این واقعیت مسلم داشته باشند و بدانند خواستن چیزهای متفاوت اتفاقا میتواند خوب باشد و به رشد و تکامل رابطه آنها کمک کند.
گام دوم، توجه به این نکته است که نیازهای هر زن و مرد، ارزش مساوی دارد و رسیدن به خواسته خود با ابزار بیارزش کردن نیاز دیگری، تهدید، ایجاد حس گناه، سرزنش و...اگرچه نتایج کوتاهمدت خوبی برای شما به ارمغان میآورد، اما به مرور تاثیر این راهکارها کم و باعث فاصله گرفتن زوج از هم میشود.
در گام سوم، باید با همکاری یکدیگر به حل تعارض پرداخت. نتیجه حل تعارض باید برنده-برنده باشد و نیاز هر دو طرف در آن دیده و معتبر شمرده شود. گاه زوجین برای حل تعارضات خود، فنون حل مساله و گفتوگوی مثبت را نیاموخته اند و لازم است با کمک یک زوج درمانگرخوب، در این زمینه آموزشهای لازم را ببینند.
حال به همه اینها کنترل نکردن خشم را در ناتوانی حل تعارضات بیفزایید.گرچه همه افراد خشمگین میشوند اما در برخیها بیشتر است که این هم علتهای خاصی دارد. زیاد خشمگین شدن برای سلامت بدن و روان مضر است.
از طرفی، برخی افراد خشمگین ممکن است خشم خود را فرو دهند که این کار به سلامت آنان صدمه میزند یا خشم خود را روی دیگران خالی میکنند که به رابطه فرد با دیگران آسیب میزند. ناتوانی افراد در کنترل خشم، عواقب ناخوشایندی خواهد داشت.
یکی از برونریزیهای خشم، انتقام است. شخص تا انتقام نگیرد آرام نخواهد شد. در ارتباط با همسر مشکلات حل نشده که به خشم منجرمی شود و کنترل نکردن خشم، میتواند به قتل بینجامد.
اصلا قاتل شدن، سخت و پیچیده نیست. راهحل لحظهای است که از حل نکردن مشکلات، رشد روانی نامطلوب و نداشتن مهارتهای زندگی میآید. اگر زوجین به جای قهر و دعوا که نتیجه مثبتی ندارد، از متخصص کمک بگیرند و در پی درمان اصولی باشند و از اول زندگی تصمیم بگیرند مشکلات را با هم حل کنند، بسیاری از اتفاقات تلخ رخ نخواهد داد.
برای مثال در نظر بگیرید زوجی دعوایشان شده است.همسر به حالت قهر به خانه پدر رفته است. یعنی راه حل انتخابی او قهر و رفتن به خانه پدر بوده است. تلاش شوهر برای بازگرداندن او بی فایده است. خشم مرد باید بهگونهای خالی شود.
او دعوا را انتخاب میکند؛ اما دعوا با همسر و حتی خانواده اش بیفایده است. مشکل نهتنها حل نمیشود، بلکه غرور و توانایی مرد زیر سوال میرود. خشم بیشتر میشود و تلاش مجدد میکند، اما این بار به گونه دیگری.
سلاحی تهیه میکند و با تصمیم قبلی به خانه خانواده همسر میرود و فاجعه بزرگ اتفاق میافتد؛قتل. اگر این فرد در منطقهای زندگی کند که سلاح گرم در دسترس باشد،تعداد کشتهها بیشتر خواهد بود.
نتیجه آن که اگر قطعههای شخصیت، درست و سلامت کنارهم چیده نشود، نتایج ناخوشایندی در پی خواهد داشت. پس بکوشیم به خود و شخصیت خود و روانمان احترام بگذاریم و برای سلامتش تلاش کنیم.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/