سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اشعار برگزیده ولادت امام حسین(ع)

به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت سیدالشهدا (ع)، اشعار شعرای آیینی کشور را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ تاریخ ادبیات فارسی شاهد سرودن اشعار زیادی به مناسبت ولادت حضرت اباعبدالحسین (ع)بوده است.ما نیز در ایجا بخشی از اشعار سروده شده به مناسبت ولادت امام حسین (ع)را آورده‌ایم: 
 
 
شمع مى خندد وشوق رخ جانان دارد
شمع از اشک و، گل از ژاله شود زیباتر
 
شمع مى خندد ومى گرید وشاد است وغمین
نور شادى همه آمیخته با هاله غم
 
شمع نور ازلى قلب همایون نبى است
این چه رازى است خدایا که محمد امشب
 
دانى از چیست که احمد شب میلاد حسین
بیند آینده او را چو در آئینه غیب
 
شاد از این است که آخر ثمر عشق رسید
آمد آن سایه رحمت که پناه همه اوست
 
آمد آن یکه سوارى که بوقت جولان
آمد آن لاله خونین رخ صحراى بلا
 
میزبان دو جهان فاطمه را مهمان است
نور سیناست که مدهوش از او موسى شد
 
دم عیسى همه در خاک شفا خانه اوست
این حسین است که با اینهمه آیات جمال
 
این حسین است که از حشمت ثار اللهى
این حسین است که از پیرهنى خون آلود
 
این حسین است که گیسوى على اکبر او
این حسین است که سر لشگر پر همّت او
 
این حسین است که از خرمن گلگون کفنان
قهرمان است حسین وزده بر سینه نشان
 
پر هیاهو کند از مقدم خود محشر را
بى نظیر است (حسان) سفره احسان حسین
 
اشکها بین که از این خنده بدامان دارد
خنده با دیده‌تر جلوه دو چندان دارد
 
این چه حالى است که در محفل خوبان دارد
که به لبخند عیان غصّه پنهان دارد
 
که دل هر بشرى نور خود از آن دارد
لب پر خنده ولى دیده گریان دارد
 
غم وشادى بهم از دیدن جانان دارد
زینجهت سوز نهان اشرف انسان دارد
 
آمد آن فرد که بر جامعه رجحان دارد
هر کجا روى کند میل به احسان دارد
 
عرصه روز جزاتنگى میدان دارد
که بدل داغ زهفتاد ودو قربان دارد
 
نازم آن بخت که این کوکب رخشان دارد
پور زهراست که عشّاق فراوان دارد
 
که بهر درد غمى چاره ودرمان دارد
روى دامان نبى جلوه قرآن دارد
 
خاتم دولت صد ملک سلیمان دارد
صد چو یعقوب اسیر غم هجران دارد
 
رشته انس به دلهاى پریشان دارد
تشنه لب، دست فشان، مشگ به دندان دارد
 
گلشنى تازه‌تر از روضه رضوان دارد
زلب اصغر خود لعل بدخشان دارد
 
او که از جانب حقّ اذن به غفران دارد
که بخوان کرمش اینهمه مهمان دارد
(حبیب‌اللّه‌ چایچیان)
 

دل مشرّف شد به درگاه حضور

روح چون مِی گشت و تن شد چون بلور

«کلّمینی زارِ» عرفانی شدم

برکه ی پاک مسلمانی شدم

دیشب از روحم تنم را شسته ام

رفتنم را ماندنم را شسته ام

یک نفر در من مرا تقدیس کرد

اشک من آمد، دلم را خیس کرد

کیست این طوفان معماری شده؟

چیست این در سینه ام کاری شده؟

ای معارف در سبوی تو نمی

ای نم ته جرعه ی تو عالمی

ما عدم زاریم و السّابق تویی

عشق تو، معشوق تو، عاشق تویی

عشق تو تعلیم مادر زاد بود

سینه ی تو جبرئیل آباد بود

حنجرت از قبل حکاکی شده

گونه ات روز ازل خاکی شده

آب ها جاری شد از خاک درت

سایه ها افتاد بر ما از سرت

کوکان در زیر مهر مادری

شیرها خوردند از خوش باوری

کاین تویی شیرینی شیر و عسل

السلام ای شهدباز بی بدل

آری آری قوم تو خوش باورند

قوم بد باور تو را کی می خرند؟

در زلال آبی تو سال ها

باز کردیم ای حسین جان بال ها

در خم گیسوی تو شب کرده ایم

کودکی ها را فقط تب کرده ایم

نم نمک در سایه ی مردی سِتُرگ

کودک دل قد کشید و شد بزرگ

حال من تسلیم حلقوم توام

کشته ی حلقوم معصوم توام

کیست خیّاط لباست ای عزیز

تا به حلقومش برم دست ستیز

این یقه تنگ است دل تنگم نکن

تو اذیّت می شوی رنگم نکن

با تو همبازی شدن خود دیگر است

مرکب تو حضرت پیغمبر است

ای بلور سینه ات صیقل ترین

راه تو بسته امیرالمؤمنین

صید حیدر شو که احمد خسته شد

راه تو با کام احمد بسته شد

هرچه باشد بوسه بر تو واجب است

تُکمه را واکن لباست حاجب است

یوسف مه طلعت اختر بزرگ

آن مبادا طالعت افتد به گرگ

بگذریم از این مقال دل خراش

رزق را خونین مکن وقت معاش

بوسه بر تو رزق جان مصطفاست

اصلاً این سینه دکان مصطفاست

اصلاً از امروز پیراهن مپوش

یا اگر پوشیدی، از آهن مپوش

(محمد سهرابی)

مژده اى دل کز ره امشب جان جانان آمده
جان جانان در جهان از راه احسان آمده
 
خلق عالم را صفابخش دل و جان آمده
اى محبّان بار دیگر ماه شعبان آمده
 
ملک هستى غرق رحمت گشته از این فیض عام
ساقیا برخیز و ما را باز مى در جام کن
 
شعلهور جان مرا از آب آتش خام کن
در میان مردم دنیا مرا گمنام کن
 
یا چو مجنونم اسیر عشق بى فرجام کن
بیش از این دارى مرا حیران چرا هر صبح و شام
 
تا سحر مى سوخت جانم دوش از داغ فراق
بود سرتاپاى من گویى همه در احتراق
 
ناگهان زد هاتف غیبم نداى اشتیاق
کز چه بنشستى چنین مغموم در کنج وثاق
 
خیز از جا کآمد از ره خسرو شیرین کلام
سرو باغ دین گل گلزار پیغمبر حسین
 
سبط خیرالمرسلین سلطان بحر و بر حسین
زیب آغوش و ضیاى دیده حیدر حسین
 
میوه قلب بتول و حجت داور حسین
شد رُخ ماهش ضیابخش دل خیرالانام.
 
چون ز رنج عصمت آن دُردانه آمد در وجود
گشت روشن از فروغش عالم غیب و شهود
 
باب لطفش را خدا بر عالم امکان گشود
جبرئیل آمد به سوى خانه زهرا فرود
 
گوییا بهر نبى دارد ز. سوى حق پیام
اى حسین اى شهریار ملک دین و سرورى
 
اى درخشان آفتاب چرخ حسن و دلبرى
اى که در عالم زدى از عشق کوسِ برترى
 
کرده اى در راه خود عشاق را از خود برى
دست ماه و دامن لطف تو اى والامقام
 
اى که مرکب تاختى هر سوى در میدان عشق
اى که سرانداختى، چون گوى در چوگان عشق
 
اى که بودى روز و شب سرگشته و حیران عشق
روح عشق و قلب عشق و جسم عشق و جان عشق
 
ریخت ساقى از ازل آرى مى عشقت به جام
اى قرار جان زهرا زینت عرش برین
 
نور چشم مصطفى اى خسرو دنیا و دین
باعث ایجاد خلق اولین و آخرین
 
بنده عشقت نجومى سوده بر خاکت جبین
از کرم دریاب او را اى ولى ذوالکریم
 
(نجومى خراسانى)
 

خانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست

الـبشاره لیلۀ میلاد مصباح الهـداست

بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر

پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست

فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال

هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست

چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین

کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست

گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت

عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست

این همان مصباح دست غیب رب العالمین

این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست

چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه

پای تا سر غرق در گلبوسه‌های مرتضاست

با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود

این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست

سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه

خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست

قطره‌ای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات

ذره‌ای از خاک کویش درد عالم را دواست

وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد

مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست

هر چه می‌بینم جمالش را، نبی پا تا به سر

هرچه می‌خوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست

هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او

هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست

هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد

درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست

من نمی‌گویم، نمی‌گویم، خدا باشد حسین

لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست

خواهـر مظلومۀ او مـادر آزادگی است

تـا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست

اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق

دختری دارد که دست بسته‌اش مشکل گشاست

مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست

مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و«اهل‌أتی»ست

قامتی دارد، قیامت گوشه‌ای از سایه‌اش

صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست

بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین

هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست

روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است

فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟

او بُوَد فُلک نجات و لنگرش دخت علی

این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست

شهریار کشور دل‌ها «حسین بن علی»

زادۀ ام‌البنین فرمانـدۀ کل قـواست

آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا

گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست

گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست

هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست

اینکه خنـدانیم و گریـانیم در میلاد او

می‌کند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست

آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است

کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست

مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام

این معما را کسی داند که با ما آشناست

شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال

زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست

من ز خون دل نوشتم بـر جبین آسمان

هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست

قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر

مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا»ست

گو یکی گردند خلقت از برای قتل من

قامتم تنها برای خالق یکتا دوتـاست

آب را بر روی ما بسته نمی‌داند عدو

حنجر ما تشنـۀ آب دم تیغ بـلاست

وصل جانان از دم شمشیر می‌آید به دست

این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا»ست

"میثم" این مصراع را با خط خون باید نوشت

رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟

(استاد سازگار)

حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین
شورش امکان اگر طرح محیط دهر ریخت

بر دو عالم سایه بال هما دارد حسین
نیست بی عشق حسینی ذره ای در ذات دهر

در حقیقت تکیه بر ارض و سما دارد حسین
می کند هر قطره اش ایجاد گلزار شهید

دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید

 چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین
جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست

در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین
خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟

تا قیامت بر کف بانگ رسا دارد حسین
عالم از او غوطه در طوفان خون خواهد زدن

ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین

جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست
در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین

خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟
تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین

عالم از او غوطه در طوفان خون خواهد زدن
بحر اگر توفد به وسع دیده جا دارد حسین

سیر این وادی نما در خویشتن گر عارفی
خویشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسین

"احمد" از خُمخانه شاه شهیدان مست شد
بی دلان عشق را زیرا هوا دارد حسین

(احمد عزیزی)

چه خوب است آب و هوایی که دارید
همیشه بهشت است جایی که دارید

الهی روی خلوتی هم نبیند
شلوغی این کوچه هایی که دارید

مجال عرق ریختن هم ندادید
به پیشانی این گدایی که دارید

نمی خواهم اصلا بفهمم که ما را
کجا می برد رد پایی که دارید

همین که شما می بریدم، یقینا
شبی می رسم تا خدایی که دارید

از امروز ناله رسان حسین است
پر فطرس بینوایی که دارید

برایم هوای بهشتی بالا
حرام است با کربلایی که دارید

شما با خدا با خدا با خدایید
ومن با شمایم شمایی که دارید 

  مرا خیمه کربلا می نویسید
دخیل حسینیه ها می نویسید

دل بی قرار اختیاری ندارد
اسیر است و راه فراری ندارد

مقامات عاشق فنا می پذیرد
اگر هم بمیرد مزاری ندارد

کسی که بنا نیست بی سر بمیرد
چه بهتر دل بیقراری ندارد

دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است
شبیه درختی که باری ندارد

دل بی حسین از گل بدترین هاست
دل بی حسین اعتباری ندارد

بود ذکر سجاده هر فقیری
امیری حسین فنعم الامیری

همه زیر پایند و بالا حسین است
همه قطره اند و دریا حسین است

چه رسم خوشی که زمان تولد
کلام نخستین ما یا حسین است

حسن هم حسین است ، علی هم حسین است
محمد حسین است و زهرا حسین است

حسن یا علی فاطمه یا محمد
تجلی این چهارتن با حسین است

همین که به جز عشق چیزی نگفتیم
تجلی  لا ذکر الا حسین است

گنهکارها نیز ترسی ندارند
قیامت اگر دست آقا حسین است

شه عالمینیم، الحمدلله
غلام حسینیم، الحمدلله

ندیدم کسی را گدایش نباشد
مسلمان یا ربنایش نباشد

مسیر تکامل یقینا محال است
اگر کربلا انتهایش نباشد

برای جهنم چه خوب است، هر که
حسین بن زهرا برایش نباشد

مگر می شود؟نه…نه… امکان ندارد
خدا باشد و کربلایش نباشد

خدایی که دار و ندارش حسین است
مگر می شود خون بهایش نباشد؟

یقین کشتی او نجاتی ندارد
اگر خواهرش ناخدایش نباشد

حسین آمد و بال ها گریه کردند
تمامی گودال ها گریه کردند

پر ما کجا؟وسعت آسمانت
پریدن کجا؟ قبه ی لا مکانت

حسن هم به پای تو قد راست می کرد
ادب داشت، پیشت امام زمانت

تو بالا نشینی، چگونه نباشد
سر شانه های پیمبر مکانت

تویی سنت هفت تکبیر احرام
نبی منتظر شد بچرخد زبانت

شما هر دو در حال ارتزاقید
اگر می گذارد دهان بر دهانت

خدا بهتر از تو ندارد اگر داشت
یقین کن که می داد روزی نشانت

خداوند مثل تو دیگر ندارد
شبیه تو دارد اگر خب بیارد

من و سال ها جستجویت حسین جان
من و منت گفتگویت حسین جان

مگر می شود من به پایت نیفتم
من و سجده بر خاک کویت حسین جان

(علی اکبر لطیفیان)

 

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
بی‌ سروسامان توام یا حسین
۱۲:۲۸ ۳۱ فروردين ۱۳۹۷
بی‌سروسامان توام یا حسین!
دست به دامان توام یا حسین!

جان علی سلسله بندم مکن
گردم، از خاک بلندم مکن

عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاک کند

تربت تو بوی خدا می‌دهد
بوی حضور شهدا می‌دهد

مشعر حق! عزم منا کرده‌ای
کعبه شش گوشه بنا کرده‌ای

تیر تنت را به مصاف آمده‌ ست
تیغ سرت را به طواف آمده‌ ست

چیست شفابخش دل ریش ما؟
مرهم زخم و غم و تشویش ما

چیست به جز یاد گل روی تو؟
سجده به محراب دو ابروی تو

بر سر نی زلف رها کرده‌ای
با جگر شیعه چه‌ها کرده‌ای

" مرحوم محمد رضا آغاسی"
ناشناس
۱۱:۵۸ ۲۸ فروردين ۱۳۹۷
چرا برا شهادت امام حسین دهه میگیرن ولی برا ولادتش فقط یه روز میگیرن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
۱۰:۰۸ ۳۱ فروردين ۱۳۹۷
یا حسین