خنده بر لب، گریه در دل
حضرت علی (ع) میفرماید:«ان الزاهدین فی الدنیا تبکی قلوبهم و ان ضحکوا» همانا زاهدان در دنیا دلهایشان میگرید، اگر چه بخندند.
غرق در خنده نشوید
پیامبر خدا(ص) گذرش به مجلسی افتاد که صدای خنده بلند بود، فرمود: «شوبوا مجلسکم بذکر مکدر اللذات»؛ «انجمن خود را با یاد تیرهکننده لذتها در آمیزید...» عرض کردند: «تیره کننده لذتها چیست؟» فرمود: «مرگ». آن بزرگوار فرمود: «مرگ را یاد کنید که یاد مرگ گناهان را از بین میبرد، و باعث پارسایی در دنیا میشود...»
خندههای جبهه
در صدر اسلام، خرج جنگ را خود مردم میدادند، در جنگ تبوک، مسلمانی وسیله و مرکب برای جبهه نداشت، نزد رسولالله(ص) آمد آن حضرت هم نداشت. او اعلام کرد: «هر که مرا به جبهه ببرد من سهم خود را از غنائم به او میدهم.» یکی حاضر شد او را با مرکب به جبهه برد. دو نفری با یک مرکب حرکت کردند گاهی او و گاهی صاحبش سوار میشدند. در غذا هم به او کمک میکرد. به جبهه رفتند جنگ تمام شد. 6 شتر بچه سهم او شد، ولی صاحب مرکب چیزی از او نگرفت و گفت: «من از اول توقع نداشتم لکن برای اطمینان خاطر که احساس نکنی با خرج من گذران زندگی کرده و به جبهه آمدهای، گفتم غنائم تو را میگیرم اکنون غنائم مال خودت». آن دو با خنده و دعای برکت از هم جدا شدند.
خندههایی که میماند
فرض کن: دو هزار بار خندیدهای، هزار و نهصد و نود بار، خندههای تفریحی و کیفی بوده است، مال خودت بوده، بسیار خوب حلال بوده اما همه تمام شد، الان هم یادت نیست چه بود، همه خندهها محو شد، اما ده تا لبخند زدی که با لبخندت حق را تشویق کردهای.
دیدی یک کسی یک کار خوبی میکند، با لبخند تشویقش کردی که به آن کار ادامه دهد، آن ده تا لبخندی که «صبغة الله» رنگ خدایی داشته است، آن ده تا خنده برای شما هست، ولی آن باقیها محو شده است.
خنده دشمن
در یکی از جنگها، کفار به مسلمانها خندیدند پیغمبر متوجه شد که خنده کفار به مسلمانها برای این است که در میان لشکر مسلمانها، عدهای ریشسفید و پیرمرد هستند، فرمود: «بروید ریشهایتان را رنگ کنید تا نگویند ارتش اسلام پیر و فرتوت است.»
خنده ابوذر در مجلس بنیامیه
ابوذر وارد مجلسی شد، همه کسانی که نشسته بودند سران بنیامیه بودند. وقتی ابوذر وارد شد زد به خنده،گفتند: «برای چه خندیدی؟» چون ابوذر راستش را میگفت، گفت: نپرسید. گفتند: باید بگویی گفت: «از پیغمبر شنیدم که هر وقت سران مملکت، همه جزو حزب بنیامیه بودند خاک بر سر چنین مردمی!» گفتند: «یا باید شاهد بیاوری که پیغمبر چنین حرفی را زده، یا تو را میکشیم، تو با این حدیث، آبروی بنیامیه را بردی.» گفت: شاهد من، علیبنابیطاب است. از امیرالمؤمنین پرسیدند: «آیا پیغمبر چنین حرفی را زده است؟» آن حضرت فرمود: «من نشنیدهام که پیغمبر چنین حرفی زده باشد، اما این را شنیدهام که پیغمبر فرمود: آسمان بر کسی سایه نیفکند، راستگوتر از ابوذر.»
مقاومت در برابر خنده دیگران
سید جمالالدین اسدآبادی در سفر به اروپا مشغول خوردن غذا با دست بود که حاضران زدند به خنده، که این آدم مرتجع و امل است فرمود: من خیلی هم روشنفکر هستم دستهایم را با صابون شستهام، دست خود را خودم شستم، اما قاشق شما را نمیدانم چه جور شستهاند. من به شستن شما بیاعتماد هستم، اما به شستن خودم اعتماد دارم.»
شاه با گریه رفت، امام با خنده آمد
قرآن میگوید: هر کس برای کسی نقشه بد بکشد، دیر یا زود دودش در چشم خودش میرود، نقشه کشیدند امام را در سیزدهم آبان 1343 به ترکیه تبعید کنند امام رفت ولی با خنده آمد، اما آن کسی که نقشه کشیده بود، با گریه رفت امام با 5 میلیون استقبال وارد ایران شد او با یک هیأت چند نفره رفت. برای بدرقه امام در تشییع جنازه، دو میلیون نفر آمده بودند، برای تشییع جنازه شاه 16 نفر آمده بودند 16 نفری که هیچ کدام گریه نمیکردند 10 میلیونی که همه گریه کردند. با اولیای خدا نمیشود بازی کرد.
هر کاری بود با امام حسین (ع) کردند، خیمههایش را آتش زدند عطش فراوان بود، همه یاران و اصحاب را شهید کردند، جنازهها را زیر سم اسب انداختند. «فأرادو به کیداً» قرآن میگوید: «وقتی تصمیم میگیرند که با اولیای خدا حیله کنند، حیلهشان به خودشان برمیگردد»؛ «فجعلناهم الاخسرین»
منبع:فارس
انتهای پیام/