سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تفسیر آیات 112-115 سوره مائده

تفسیر آیات 112-115 سوره مائده را اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده می‌كنيم.

سوره مائده به معنى سفره آراسته از غذا است.مائده نام پنجمین سوره قرآن كه از آیه 112این سوره گرفته شده است. قسمتى از این سوره درباره تقاضاى حواریّون و یاران حضرت عیسى(ع)است كه از او خواستند سفره اى آراسته از غذا براى آنان از طرف خداوند نازل شود.بعضى از موضوعات مطرح شده در این سوره عبارتند از:بیان معارف اسلامى موضوع رهبرى بعد از رسول خدا(ص) نفى اعتقاد مسیحیت به تثلیث، موضوع وفاى به عهد و عدالت اجتماعى، شهادت به عدل، داستان هابیل و قابیل فرزندان آدم(ع) و تحریم قتل نفس و معرفى غذاهاى حلال و حرام و بیان قسمتى ازاحكام مربوط به وضو و تیمّم. این سوره 120آیه دارد و در مدینه نازل شده است.نام های دیگرش: عقود، المنقذه است.

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در فضیلت این سوره نقل شده است: «هرکس که سوره «مائده» را قرائت نماید، به تعداد همه یهودیان و مسیحیان که در این دنیا نفس کشیده اند، ده حسنه به او داده می شود و ده گناه از گناهان او پاک می گردد و ده درجه به درجاتش افزوده می گردد.»

ابوحمزه ثمالی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: «سوره مائده یکباره بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است و 70هزار فرشته هنگام نزول، آن را همراهی می کردند.»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۱۲﴾
و [ياد كن] هنگامى را كه حواريون گفتند اى عيسى پسر مريم آيا پروردگارت مى‏ تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد [عيسى] گفت اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد (۱۱۲)
قَالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿۱۱۳﴾
گفتند مى‏ خواهيم از آن بخوريم و دلهاى ما آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفته‏ اى و بر آن از گواهان باشيم (۱۱۳)
قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴿۱۱۴﴾
عيسى پسر مريم گفت بار الها پروردگارا از آسمان خوانى بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏ اى از جانب تو و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى ‏دهندگانى (۱۱۴)
قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ ﴿۱۱۵﴾
خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و[لى] هر كس از شما پس از آن انكار ورزد وى را [چنان] عذابى كنم كه هيچ يك از جهانيان را [آن چنان] عذاب نكرده باشم (۱۱۵)

بيان آيات
رد سخن بعضى كه گفته اند مائده نازل نشده و بيان عدم انطباق داستان مائده قرآنبا داستان نان و ماهى در انجیل يوحنا
اين آيات ، داستان نزول مائده را بر مسيح و يارانش ياد آورى مى كند، گر چه تصريح ندارد به اينكه چنين مائده اى نازل شده ، ليكن از اينكه آيه آخرى مشتمل است بر وعده قطعى و بدون قيد به اينكه نازل خواهد كرد، و از اينكه خداى متعال همانطورى كه خودش ‍ خود را وصف كرده ، تخلف در وعده نمى كند، استفاده مى شود كه چنين مائده اى نازل كرده است ، و اينكه بعضى گفته اند: حواريين بعد از اينكه آن تهديد شديد را از خداوند نسبت به كسى كه بعد از اين معجره كفر بورزد شنيدند حرف خود را از عيسى پس ‍ گرفتند، گفتارى است كه از قرآن و احاديث دليل قابل اعتمادى بر آن يافت نمى شود، اين سخن از عده اى از مفسرين از آن جمله مجاهد و حسن نقل شده است و دليلى بر گفتار خود نياورده اند، و اگر هم كسى بگويد گفتار مجاهد و حسن خود به منزله روايت است و روايت موقوفه خواهد بود، علاوه بر اينكه معارضند با روايات ديگرى كه دلالت بر نزول مائده دارند، بر فرض اينكه اگر گفتار اينان به منزله روايت هم باشد تازه خبر واحدى بيش نيست ، و در جاى خود مسلم است كه خبر واحد در غير احكام حجت نيست .

پس به گفته اينان نمى توان استناد جست به اينكه چنين مائده اى نازل نشده ، و چه بسا استدلال شود بر نازل نشدن مائده به اينكه اگر چنين چيزى بود نصارا خبر دار مى شدند و در كتبشان اثرى از آن ديده مى شد، چون داعى آنها بر حفظ شعائر و مقدسات دينيشان زياد بوده ، كما اينكه عشاى ربانى را به سيره مستمره دست به دست گردانيده و تاكنون حفظ كرده اند و از داستان مائده در كلمات خود آنها و نه در كتابهاى مقدسشان اثرى ديده نمى شود. اين استدلال نيز صحيح نيست ، براى اينكه اگر كسى خبره در تاريخ و مطلع از مسأله شيوع نصرانيت و ظهور انجيل ها باشد، به امثال اين حرفها اعتنايى نمى كند. زيرا نه كتابهاى مقدس نصارا به طور تواتر به زمان مسيح مستند مى شود و نه اين نصرانيت فعلى به زمان آن جناب متصل مى گردد، بلى البته اين هست كه در بعضى از انجيل ها اين معنا ديده مى شود كه مسيح (عليه السلام ) شاگردان خود و جماعتى از مردم را به نان و ماهى مختصرى بطور اعجاز اطعام كرده ، ليكن اين حكايت با داستانى كه قرآن راجع به مائده دارد در هيچيك از خصوصيات تطبيق نمى شود، در انجيل يوحنا، اصحاح ششم داستان نان و ماهى را چنين نقل مى كند:
1 - بعد از آن مسيح گذشت به پل درياى جليل (و آن درياى طبريه است ) 2 - جمع كثيرى هم به دنبالش رفتند، چون معجزاتى را كه در خصوص بيماران انجام مى داد از او ديده بودند
3 - مسيح بر فراز كوهى صعود نمود و با شاگردانش در آنجا نشست 4 - و اين داستان در ايامى بود كه عيد فصح يهود (روزى كه يهود از مصر بيرون شدند) نزديك بود 5 - مسيح چشم انداخت و ديد كه جمع كثيرى به سويش مى آيند، رو به فيلبس كرد و گفت : از كجا نانى تهيه كنيم كه اين جمعيت بخورند؟ 6 - اين را براى اين گفت كه فيلبس را بيازمايد، براى اينكه مسيح مى دانست كه وى تصميم چه عملى را گرفته 7 - فيلبس پاسخش داد با دويست دينار هم نمى توان اين جمعيت را نان داد و لو اينكه سير هم نشوند و هر كدام جز مختصرى نخورند 8 - يكى از شاگردانش كه همان اندراوس برادر سمعان بطرس بود گفت 9 - در اينجا جوانى است كه همراهش ‍ پنج گرده نان جو و دو عدد ماهى هست ، و ليكن اين غذاى مختصر كجا كفاف اين همه جمعيت را مى دهد 10 - مسيح گفت بگوئيد مردم تكيه كنند، اتفاقا در آن مكان علف سبز فراوان بود، مردم كه عده شان به پنج هزار نفر بالغ مى شد همه تكيه دادند 11 - مسيح نان ها را گرفت و شكر گذاشت آنگاه آنها را در بين شاگردان خود تقسيم نمود، شاگردان اين نان ها را به مردمى كه تكيه داده بودند دادند، و همچنين دو عدد ماهى را تقسيم كرد و هر كسى هر چه خواست گرفت 12 - پس از آنكه همه سير شدند مسيح به شاگردانش گفت پاره نان ها را جمع كنيد تا چيزى از آن ضايع نشود 13 - پس آنها را جمع كردند و دوازده زنبيل را از آن پاره هائى كه از پنج گرده نان زياد آمده بود پر كردند 14 - وقتى مردم اين معجره را از مسيح ديدند، گفتند اين مرد در حقيق همان پيغمبرى است كه بنا بود به عالم بيايد 15 - و اما مسيح چون دانست كه آنها بنا دارند بيايند و او را ببرند و به پادشاهى خود منصوبش كنند، از آنجا هم برگشت و به تنهايى بر فراز كوه رفت .
اين بود داستان نان و ماهى كه انجيل يوحنا آنرا نقل كرده ، و همان طورى كه مى بينيد با داستان مائده قرآن مطابقت ندارد، و به هر حال دقت در داستان مائده و سياق آيات قرآن كه متضمن نقل آن است انسان را به يك بحث ديگرى راهنمايى مى كند، زيرا سؤ الى كه در اول اين آيات از قدرت خداى تعالى شده به ظاهرش سؤ الى است خالى از ادبى كه رعايتش در حق خداى تعالى واجب است ، آخر اين آيات هم منتهى مى شود به اينكه خداى تعالى كسى را كه به اين آيات كفر بورزد تهديد به عذابى كرده كه نظيرش در خصوص ‍ هيچيك از معجزات مخصوص به انبيا و معجزاتى كه امت ها از پيغمبران خود مطالبه كرده اند، از قبيل درخواستهاى قوم نوح و هود و صالح و شعيب و موسى و محمد (صلى الله عليه و آله ) ديده نشده است .
از دقت در صدر و ذيل آيه اين سؤ ال پيش مى آيد كه حواريون به چه جرمى مستحق چنين كيفر باشند، كيفرى كه نظيرى براى آن نباشد ؟ اگر بگويى از جهت سؤ ال كه خارج از ادب و نزاكت شان بوده ، زيرا تعبيرشان تعبير كسى است كه در قدرت خداى سبحان شك داشته باشد.
در جواب مى گوييم سوالات امت هاى سابق بر امت مسيح و همچنين رفتار سركشان قوم رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و رفتار يهودى هاى معاصر آن جناب خيلى بدتر و به مقام پروردگار اهانت آميزتر بود، بلكه آنان انبياء خود را مسخره و استهزاء مى كردند، تا چه رسد به بى ادبى در كلام .
و اگر بگويى براى اين بوده كه حواريين قبل از اين سؤ ال ايمان آورده بودند و در اين صورت صحيح است كه تهديد شوند به اينكه اگر بعد از ايمان و نزول مائده و مشاهده اين معجره باهره باز هم كفر بورزند مستحق چنين عذاب شديد هستند.
در جواب مى گوييم : گر چه كفر اينطورى طغيان بزرگى است ، ليكن باز هم اختصاص به حواريين نداشته و عمل بيسابقه نيست ، زيرا در ساير امت ها نيز از اين قبيل طغيانها زياد بوده و هيچيك از آنان حتى كسانى كه بعد از رسيدن به مقام قرب حق و مشاهده آيات خداوندى مرتد شدند به چنين وعيدى مواجه نشدند، مانند آن شخصى كه خداى تعالى درباره اش فرمود: (و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين ) چيزى كه در اين مقام ممكن است گفته شود اين است كه اين قضيه از جهت سؤ الى كه در صدر آن است به معناى مخصوصى از ساير معجزات انبيا، كه در قبال درخواست امت هاى خود و يا ضرورت هاى ديگرى اقامه كرده اند متمايز مى شود.

ذكر انواع معجزات انبياء (ع) و خصوصيت معجزه مائده

توضيح اينكه معجزاتى كه كلام الله مجيد از آنها ياد كرده چند قسم است : يكى معجزاتى كه پروردگار در همان اوان بعثت انبياء به آنان داده تا مويد و حجت بر نبوت يا رسالتشان باشد، مانند يد بيضا و عصايى كه به موسى (عليه السلام ) داد، و زنده كردن مردگان و خلقت طير و شفاى كور مادر زاد و پيسى ، كه به عيسى (عليه السلام ) ارزانى داشت ، و قرآنى كه به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نازل فرمود. و اين نوع معجزات را به خاطر دعوت انبيا و اتمام حجت شان بر كفار، خداوند به آنان داده است تا اگر كسى زير بار نرفت و گمراه شد حجت بر او تمام باشد و آن كس هم كه پذيرفت و به نور ايمان زندگى يافت با حجت و بينه زنده شده باشد.
قسم ديگر، معجزاتى است كه كفار، انبياى خود را به ارائه آن تكليف كرده اند، مانند ناقه صالح و امثال آن و از همين قسم است عذابهاى مخوفى كه انبيا در دعوت خود استعمال كرده اند، مانند ملخ ، شپش و قورباغه و غير اينها از عذابهاى هفتگانه اى كه موسى (عليه السلام ) درباره قوم فرعون بكار برده و نيز مانند طوفان نوح و زلزله ثمود و باد صرصر عاد و غير اينها. و اينگونه معجزات مخصوص معاندينى بوده كه زير بار حق نمى رفتند.
قسم سوم معجزاتى است كه خداوند متعال در مواقعى كه احتياج و ضرورتى ايجاب مى كرده آنرا ارائه ميداده ، مانند منفجر شدن چشمه از شكم سنگ و نزول (من ) و (سلوى ) در بيابان بر بنى اسرائيل و كندن كوه طور از ريشه و نگهداشتنش بر بالاى سر آنان و شكافتن دريا براى نجاتشان از فرعون و ستمگرى هاى او، همه اينها معجزاتى بوده كه به منظور ترسانيدن عاصيان و كسانى كه از پذيرفتن حق استنكاف مى ورزيدند يا به منظور تعظيم و تكريم مؤ منين انجام مى شده ، تا شايد كلمه رحمت ، در حقشان تمام شود، گر چه خودشان درخواست نكرده باشند.
و از همين باب است مواعيدى كه خداى تعالى در قرآن كريم مؤ منين را به آنها وعده داده تا كرامتى باشد براى رسول الله (صلى الله عليه و آله )، مانند وعده به فتح مكه و خذلان مشركين از كفار قريش و غلبه روم و غير آن .
اين بود انواع معجزاتى كه در قرآن كريم و در تعليمات الهى از آنها ياد شده ، و اما اينكه بعضى از هوسبازان با ديدن معجره باز مطالبه معجره ديگرى كرده اند - و ما آنرا در اين اقسام ذكر نكرديم - براى اين بود كه اين عمل به تعبير قرآن و تعليمات الهى هذيانهائى بوده كه نبايد به آنها اعتنا نمود، مانند مطالبه كردن اهل كتاب از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كه با بودن قرآن در دسترس شان كتاب ديگرى بر ايشان نازل كند و قرآن در اين باره مى فرمايد: (يسئلك اهل الكتاب ان تنزل عليهم كتابا من السماء فقد سالوا موسى اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهره ) تا آنجا كه مى فرمايد: (لكن الله يشهد بما انزل اليك انزله بعلمه و الملائكه يشهدون و كفى بالله شهيدا) و نيز مانند درخواستيكه مشركين در خصوص نازل كردن ملائكه و نشان دادن پروردگارشان از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كردند، و خداى تعالى درباره آنان فرموده : (و قال الذين لا يرجون لقائنا لو لا انزل علينا الملائكه او نرى ربنا لقد استكبروا فى انفسهم و عتوا عتوا كبيرا)و نيز فرموده : (و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا او يلقى اليه كنز او تكون له جنه ياكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا، انظر كيف ضربوا لك الامثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا) و همچنين آيات زياد ديگرى نظير اينها.
و اين بى اعتنائيهاى قرآن همه براى اين است كه غرض از معجره ظهور حق و اتمام حجت است نه چيز ديگر، و معلوم است كه براى ظهور حق و اتمام حجت ، انجام يك معجره كافى است ، و سؤ ال از تكرار آن جز بازيچه گرفتن آيات خدا و لعب با مقام ربوبى و ترديد بى جا، معناى ديگرى ندارد و اين خود بزرگترين طغيان و استكبار است ، و اگر همين عمل زشت از مؤ منين سر بزند معلوم است كه گناهش بيشتر و زشتيش نمودارتر است . مومن با اينكه ايمان به خدا دارد و خصوصا مومنى كه معجزات و آيات خدا را به چشم خود ديده آنگاه ايمان آورده است ، چه كار با معجره مجدد و نزول آيات آسمانى دارد؟ و آيا مطالبه معجزات مجدد را با اين فرض جز به اقتراحات هواپرستان و درخواستشان از شعبده بازان و مرتاضين كه براى سرگرمى و خوش گذرانى شان عجيب و غريب ترين نمايشها را بدهند، مى توان تشبيه نمود؟
و بيان تهديد شديد حواريون در (فمن يكفر منكم ...)
و چيزى كه ظاهر آيه (اذ قال الحواريون يا عيسى بن مريم هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده ) آنرا افاده مى كند اين است كه حواريين از مسيح تقاضاى معجره مخصوصى كرده اند در حالى كه خوداز اصحاب و از خواص آن جناب بوده اند، و بارها معجزات باهره و كرامات ظاهره اى كه داشت از او ديده بودند. آرى مسيح مبعوث به قوم خود نشد مگر به همان معجزات ، كما اينكه آيه (و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم بايه من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله ...) اين معنا را به خوبى مى رساند، با اين حال چگونه تصور مى شود كسى كه به مسيح ايمان آورده معجزات او را نديده باشد؟
با اينكه مسيح خودش به خودى خود معجره بود، زيرا خداوند او را بدون پدر آفريده ، و به روح القدس تاييدش نمود، و در نتيجه در گهواره با مردم تكلم مى كرد، همانطورى كه در كهولت مى كرد، و خداوند با معجزات پى در پى روز بروز به كرامتش مى افزود تا آنكه بسوى درگاه خويش صعودش داد، و عاقبت امرش را هم به عجيب ترين معجزات خاتمه داد، با اين حال درخواست كردن حواريين معجره اى را كه به سليقه خود انتخاب كرده بودند (مائده ) بعد از مشاهده آن همه آيات ، عمل بسيار زشتى بود، و از همين جهت مسيح (عليه السلام ) با اين كلام خود (اتقوا الله ان كنتم مؤ منين ) آنها را توبيخ نموده است ، و بخاطر همين زنندگى بود كه خود آنها اقتراح و درخواست خود را توجيه كرده و مطالبى گفتند كه آن حدت و صولتى را كه در اطلاق كلامشان بود شكست و آن مطالب اين بود كه گفتند: (نريد ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين )غرض ما از اين درخواست تنها خوردن و تفنن به امور خارق العاده و بازيچه گرفتن آيات الهى نيست بلكه اغراض ديگرى در نظر گرفته ايم و آن عبارتست از تكميل علم خود و ازاله خاطرات سوء از دلهايمان و گواه بودنمان بر آن معجره .
و اين اعتذارشان خود مويد گفتار ما است كه اين درخواست از حواريين زشت و غير متوقع است ، و ليكن در عين اينكه غرض خود را از اين درخواست توجيه كردند، مع ذلك از مسأله خوردن صرفنظر نكردند، و اشكال هم همين جا است ، باز اگر مى گفتند: (نريد ان ناكل منها فتطمئن قلوبنا... - مى خواهيم از آن مائده بخوريم و در نتيجه خوردن آن دلهايمان مطمئن شود) اشكال كمتر بود از اينكه گفته اند: (نريد ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم و دلهايمان مطمئن شود) براى اينكه بين اين دو تعبير فرق واضحى است ، تعبير اول به خوبى مى رساند كه غرض هوسرانى و گزاف گوئى نيست به خلاف تعبير دومى .
و چون حواريين در اين پيشنهاد خود پافشارى كردند، عيسى (عليه السلام ) درخواست آنان را پذيرفت و از پروردگار خود خواهش ‍ كرد كه آنها را به مائده اى كه خواسته اند اكرام نمايد، و چون اين معجره در نوع خود منحصر است به امت عيسى و بر خلاف ساير معجزات كه در حال ضرورت انجام مى شده بدون هيچ ضرورت و تنها به خاطر اقتراح در يك امر غير لازم انجام يافته است ، از همين جهت عيسى (عليه السلام ) به درخواست خود عنوانى داد كه صلاحيت داشته باشد سؤ ال خود را از ساحت عظمت و كبريائى خداوند به آن عنوان توجيه نمايد، عرض كرد: (اللهم انزل علينا مائده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و اخرنا - بار الها فرو فرست بر ما خوانى از آسمان تا براى همه ما از اولين و آخرين عيدى باشد) چون عيد در نزد هر قوم و ملتى عبارتست از روزى كه در آن روز به افتخار موهبتى اختصاصى نايل آمده باشند، و روز نزول مائده هم براى مسيحيت همين خاصيت را دارد.
بارى عيسى (عليه السلام ) از پروردگار خود خواست آنچه را كه خواست ، و حاشا كه عيسى از خدا خواهشى كند مگر بعد از اينكه بداند و اميدوار باشد كه خداوند دعايش را مستجاب مى كند و او را در نزد امتش خوار و رسوا نمى سازد، و حاشا كه پروردگار، پيغمبرش را در خواهشى كه كرده نا اميد ساخته و دست رد به سينه اش بزند. آرى پروردگار مسيح دعاى او را مستجاب كرد، الا اينكه شرط كرد كه هر كس نسبت به اين معجره كفر بورزد همانطورى كه خود معجره بى سابقه و مخصوص اين امت است ، عذاب آنكس ‍ هم بى سابقه و عذابى خواهد بود كه كسى تاكنون به آن عذاب معذب نشده است و فرمود: (انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدامن العالمين ).

اذ قال الحواريون يا عيسى بن مريم هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده من السماء
كلمه (اذ) ظرفى است متعلق به مقدر و تقدير آن چنين است : (اذكر اذقال - به ياد آر روزى را كه حواريون گفتند) و يا كلمه ديگرى نظير آن .
بعضى از مفسرين بر آنند كه كلمه (اذ) متعلق است به (قالوا امنا...) كه در آيه قبلى است و معناى آن اين است : حواريون گفتند ايمان آورديم به خدا و تو گواه باش كه ما مسلمانيم ، وقتى اين را گفتند و اظهار ايمان كردند كه به عيسى گفتند آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان به سوى ما نازل كند؟
و به زعم اين مفسرين مراد از اين آيه اين است كه حواريون نه در دعوى ايمان راستگو بودند و نه در اينكه عيسى (عليه السلام ) را كه بر اسلام و ايمان خود گواهى مى گرفتند جدى بودند، و اين تفسير صحيح نيست ، و نمى توان گفت متعلق (اذ) جمله (قالوا امنا) در آيه قبلى است ، زيرا با ظاهر سياق آيه قبلى نمى سازد چون از آن آيه استفاده مى شود كه ايمان حواريون خالص بوده و خداوند به آنان الهام كرد كه به من و به رسولم ايمان بياوريد و به همين موهبت به عيسى منت نهاده ، با اين حال چطور مى توان گفت ايمان شان خالص نبوده ؟! علاوه براين ، اگر آيه مورد بحث نشانه بى ايمانى شان بود جا نداشت حواريون اين حرف را بزنند و بى ايمانى خود را اظهار كنند تا آنكه خداوند رسوايشان سازد.
(مائده ) سفره و خوانى را گويند كه در آن طعام باشد. راغب گفته است : (مائده ) طبق و خوانى است كه در آن طعام باشد هم بخود آن طبق مائده گفته مى شود و هم به آن طعام ، و گفته مى شود: (مادنى ، يميدنى - غذايم داد، غذايم ميدهد).
و متن سؤ الى كه خداوند در اين آيه از حواريون حكايت نموده ، يعنى جمله : آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى از آسمان بر ما نازل كند، معنى ظاهريش معنائى است كه بسيار بعيد به نظر مى رسد كه از مثل حواريين صدور يابد و حال آنكه آنان اصحاب مسيح و شاگردان و خواص و ملازمين او بودند و از انوار علم و معارف او اقتباس مى نمودند، از آداب و آثارش پيروى مى كردند و پست ترين مراتب ايمان در آدمى اين مقدار اثر را دارد كه بفهمد خدا بر هر چيز قادر است و عجز و زبونى در ساحت او راه ندارد. با اين حال چطور ممكن است حواريون با داشتن مراتب عاليه ايمان اين معنا را نفهمند و از پيغمبر خود بپرسند كه آيا پروردگارش ميتواند مائده اى از آسمان نازل كند؟!، از همين جهت بوده كه كسائى - كه يكى از قاريان هفتگانه است - آيه شريفه را اينطور قرائت كرده : (هل تستطيع ربك ) يعنى كلمه (تستطيع ) را با (تاء) كه يكى از علائم فعل مضارع است خوانده و كلمه(ربك ) را هم به فتح (باء) قرائت كرده تا مفعول باشد براى فعل مقدر و تقدير آيه - بنابراين قرائت - چنين است : (هل تستطيع ان تسال ربك - آيا مى توانى از پروردگارت خواهش كنى كه ...) و چون معنا معلوم بوده ، كلمه (تسال ) حذف شده و (تستطيع ) به جاى آن باقيمانده است . اكثر مفسرين نيز بناى شان بر اين است كه آيه را توجيه كنند چون فهميده اند كه مراد از آيه غير آن چيزى است كه از ظاهر آن استفاده مى شود، زيرا ساحت حواريين از چنين جهالت سخيف و رسوايى منزه است .

بهترين توجيهى كه در باره مسئول حواريون گفته شده است

بهترين توجيهى كه در اين باب شده است اين است كه (استطاعت ) كنايه است از اقتضاى مصلحت و وقوع اذن و رخصت ، چنانكه (امكان ) و (قوه )و (قدرت ) هم كنايه آورده مى شود براى وجود مصلحت و گفته مى شود: پادشاه قدرت ندارد به حرف يك يك ارباب حوائج گوش دهد.
و مراد اين است مصلحت ملك مانع است از اينكه شاه اينقدر افتادگى كند. نه اينكه گوش دادن به حرف اشخاص از قدرت او خارج است ، و نيز گفته مى شود: مرد توانگر استطاعت ندارد كه به هر سائلى پول بدهد، و مراد اين است كه مصلحت حفظ مال مانع است از بذل و بخشش او، نه اينكه برايش مقدور نيست ، و نيز گفته مى شود: ممكن نيست دانشمندان آنچه را كه مى دانند انتشار دهند، و مراد اين است كه مصلحت دين و مصلحت مردم و نظامى كه در ميان شان دائر است اجازه نمى دهد كه چنين كنند، خود ما هم به يكديگر مى گوييم : آيا استطاعت دارى با من بيائى ؟، اينگونه پرسشها سوال از اصل استطاعت و توانايى نيست ، بلكه از استطاعت بر حسب مصلحت و حكمت است .

اين بود بهترين وجهى كه درباره سؤ ال حواريون گفته شده است ، البته وجوه ديگر هم گفته شده است ، از آن جمله يكى اين است كه اين سؤ ال براى خاطر بدست آوردن اطمينان از راه ايمان به راى العين است ، نه براى خاطر رفع شك در قدرت خداى سبحان ، نظير تقاضايى است كه ابراهيم (عليه السلام ) از خداى خود نمود، و قرآن آنرا حكايت مى كند كه گفت : (رب ارنى كيف تحيى الموتى قال اولم تومن قال بلى و لكن ليطمئن قلبى)، و اين توجيه صحيح نيست ، زيرا شاهدى بر آن نيست ، و اگر سؤ ال ابراهيم را به همين وجه توجيه مى كنيم و مى گوييم براى اطمينان و بدست آوردن ايمان از راه مشاهده بود دليلش اين است كه ابراهيم داراى مقام عصمت است و اين خود دليل منفصل و شاهد بزرگى براى اين حمل است .

و اما حواريون ، چون ثابت نشده كه آنها هم داراى مقام عصمت اند، از اين رو مجبور نيستيم كلام شان را به وضعى كه خالى از ركاكت باشد توجيه كنيم . بلكه دليل بر خلاف داريم ، و آن اين است كه تعبير حواريون نظير تعبير ابراهيم (عليه السلام ) نيست ، زيرا حواريون نگفتند: (نريد ان ناكل منها فتطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم تا در نتيجه ايمانمان كامل و دل هايمان مطمئن شود) كما اينكه ابراهيم همين طور گفت : (بلى ولكن ليطمئن قلبى - ايمان دارم و ليكن براى اين تقاضا كردم كه دلم مطمئن شود)، و اما حواريين گفتند: (و تطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم و دل هايمان مطمئن شود) خوردن را يكى از غرضها و اطمينان قلب را هم يكى ديگر غير مربوط به خوردن ذكر كردند، علاوه براين ، اين توجيه تنها مى تواند دلهاى حواريين را منزه از شك و ترديد كند،
و اما اشكال زشتى كلام شان به جاى خود باقى است ، مضافا بر اينكه در تفسير آيه شريفه (اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ...)گذرانديم كه مراد آن جناب مشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسيدن نيست كما اينكه مبناى اين توجيه بر همين نحو مشاهده است . زيرا اگر مراد اين باشد لازمه اش اين است كه ابراهيم (عليه السلام ) بعد از آنكه خدا را به عيان ديده و در عين اينكه با او تكلم مى كند از او معجره بخواهد، بلكه مراد آن جناب ديدن كيفيت زنده كردن است به معنايى كه در تفسيرش گذشت . توجيه ديگر اينكه اين سؤ ال در حقيقت سؤ ال از فعل است نه از قدرت بر فعل ، الا اينكه حواريين لازمه فعل را كه قدرت است ذكر كرده اند.

اين توجيه نيز صحيح نيست ، براى اينكه اولا دليل و شاهدى بر آن نيست ، و ثانيا به فرضى هم كه ما از دليل صرفنظر كنيم تازه اين توجيه مى تواند جهل آنان را به قدرت مطلقه الهيه نفى كند نه اشكال زشتى تعبيرشان و ناسازگارى آنرا با مراسم بندگى .

وجوه ديگرى در توجيه سخن حواريون

توجيه ديگر اينكه از كلام حواريين چيزى حذف شده و تقدير آن چنين بوده (هل تستطيع سؤ ال ربك - آيا مى توانى از خدايت خواهش كنى ) شاهد اين توجيه هم اين است كه بعضى از قراء آيه را (هل تستطيع ربك ) قرائت كرده اند و بنابراين قرائت معناى آيه اين است كه : آيا مى توانى بدون اينكه چيزى جلوگيرت شود از خدايت خواهش كنى كه ...؟
اين وجه نيز باطل است زيرا اولا حذف و تقدير هيچوقت باعث نمى شود كه لفظ (يستطيع ربك ) بر گردد و بشود (تستطيع ربك ) براى اينكه خود فعل در اين دو قرائت از نظر غيبت و حضور مختلف است ، تقدير هرگز نمى تواند فعل غايب را حاضر كند، خوب بود صاحب اين توجيه مى گفت : اين آيه از قبيل نسبت دادن كار عيسى است به پروردگار عيسى ، چون فعل عيسى هم فعل خدا است يا از نظر اينكه عيسى هر چه دارد از خدا است . چون اگر اينطور توجيه مى كرد اشكال حضور و غيبت بر آن وارد نمى شد، ليكن متاسفانه اگر اينطور هم مى گفت اشكال ديگرى متوجهش مى شد و آن اين بود كه افعالى را از انبيا ميتوان به خدا نسبت داد كه مستلزم نقص و قصور در ساحت مقدس باريتعالى نشود، مانند هدايتشان و علم و ساير كمالاتشان ، نه صفاتى كه از لوازم عبوديت و بشريت شان مى باشد، مانند زبونى و فقر و احتياج به آب و نان و امثال اينها، و ثانيا اين توجيه ، مسأله زشتى تعبير و خالى بودن آن را از مراسم ادب علاج نمى كند.
توجيه ديگر اينكه (استطاعت ) در اينجا به معنى (اطاعت ) است ، و معنى آيه اين است : آيا خداوند تو را اطاعت مى كند و اگر دعا كنى دعايت را اجابت مى نمايد يا نه ؟ اين توجيه نيز اشكال دارد و در حقيقت از اشكال كوچكى گريختن و به اشكال بزرگترى ملتزم شدن است . زيرا معلوم است كه استفهام از اطاعت و فرمانبرى خداى سبحان در برابر عيسى ركيك تر و زننده تر از استفهام از قدرت اوست .
بعضى هم در مقام سر و صورت دادن به اين توجيه بر آمده و آنرا چنين تقرير كرده اند: استطاعت و اطاعت هر دو از ماده (طوع ) مشتق مى شوند، و(طوع ) در لغت ضد (كره ) است . روى اين حساب اطاعت عبارتست از اينكه كار از روى رضا و اختيار انجام شود، و استفعال از اين ماده مانند استفعال از ماده اجابت است ، همانطورى كه معنى استجابت ، قبول دعا و خواهش است معنى استطاعت هم قبول طاعت و انقياد و در فرمان درخواست كننده در آمدن است ، زيرا (سين ) و (تا)ى باب استفعال در هر دو ماده - بنابر قول مشهور - طلب كردن است ، ليكن طلبى است كه در حقيقت متعلق است به فعل محذوفى كه فعل مذكور دلالت و ترتب بر آن دارد. و معنى (استطاع الشى ء) اين است كه از فلان چيز طلب اطاعت نمود، و خواست تا در فرمانش در آيد و آن چيز هم پذيرفت و در اطاعتش در آمد. و معنى (استجاب ) اين است كه از كسى سؤ ال كرد و خواست تا آن كس اجابتش كند آن شخص هم اجابت كرد. آنگاه اين شخص اضافه مى كند كه با اين شرح دقيقى كه ما كرديم خواهيد فهميد كه گفتار مفسرى كه گفته است : (يستطيع ) در اينجا به معنى (يطيع ) است و معنى يطيع كار را از روى اختيار و رضايت انجام دادن است گفتارى است صحيح . بنابراين حاصل معنى آيه اين مى شود كه : آيا پروردگار تو رضايت مى دهد و اختيار مى فرمايد كه مائده اى از آسمان بر ما نازل كند تا ما درخواستش را بكنيم يا تو براى ما آنرا درخواست كنى ؟.

اشكالاتى كه بر يكى از آن توجيهات كه گفته مراد از (يستطيع) (يطيع) است وارد مى باشد
اين بود حاصل تقريرى كه اين شخص در كلام مفسر مزبور نموده ، و در آن چند اشكال است :
اول اينكه اين شخص در تقرير مزبور كارى صورت نداده ، جز اينكه (استطاع ) را به (استجاب ) قياس كرده و معنى اين را به آن داده و اين خود قياسى است كه در لغت ممنوع است .
دوم اينكه برگشت (استطاع ) به حسب ماده به (طوع ) كه مقابل(كره ) است چه ربطى دارد باينكه بگوييم واجب است در تمامى استعمالات رعايت معناى ماده اصلى را نمود و در همه مشتقات آنرا حفظ، زيرا بسيارى از مواد هست كه معناى اصلى خود را در هياءت هاى اشتقاقى از دست مى دهد مانند (ضرب - زد) (اضرب - اعراض كرد) و (قبل - پذيرفت ) (اقبل - روى آورد) (قابل - مقابله نمود) (استقبل - پيشواز رفت ) كه بر حسب تبادر استعمالى چيزى كه اصلا به ذهن نمى آيد معناى ماده اصلى آنها است ، و اگر در بحث اشتقاق لغوى حفظ ماده را معتبر مى دانند غرضشان اين است كه بفهمند و بفهمانند ماده اصلى بر حسب عروض اشتقاق هاى مختلف بر آن و جدا شدن شاخ و برگ ها از آن تا كجا معناى اصليش محفوظ مانده و كجا است كه ديگر معناى اصلى خود را از دست داده و داراى معناى ديگرى شده است ، نه اينكه غرض شان اين باشد كه احكام مشتقات لغو است و معناى ماده اصلى بايد در تمامى شاخ و برگ ها محفوظ مانده و همه مشتقات در همان معنا استعمال شود (دقت فرمائيد).
پس اعتبار تنها به آن معنايى است كه لفظ بر حسب استعمال داير و رايجى كه دارد آنرا افاده مى كند نه به معنائى كه در ماده لغوى آن است : در كلام خداى تعالى بيش از چهل مورد لفظ (استطاعت ) به كار رفته ، و در تمامى اين موارد به معنى قدرت استعمال شده ، و لفظ (اطاعت ) هم نزديك به هفتاد مورد به چشم مى خورد و در همه اين موارد به معنى انقياد استعمال شده و هم چنين لفظ (طوع ) در هر جا استعمال شده در معنى مقابل (كره ) استعمال شده است ، با اين حال چطور ممكن است (يستطيع ) به معنى (يطيع ) و (يطيع ) هم به معنى (طوع ) گرفته شود آنگاه حكم شود به اينكه (يستطيع ) در آيه به معنى رضايت مى دهد است ؟! و اما داستان (اجاب ) و (استجاب ) اين دو لفظ هم در كلام الله مجيد هر جا استعمال شده به يك معنى بوده چيزى كه هست استعمال (استجابت ) خيلى بيشتر است از استعمال (اجابت )، (استجاب ) در حدود سى مورد و (اجابت ) در حدود ده مورد استعمال شده اند، با اين حال چطور مى توان (اطاع ) و (استطاع ) را به آن قياس نمود؟

و اگر اين دو كلمه اجابت و استجابت به يك معنا استعمال شده براى اين بوده كه دو عنايت مختلف در يك مورد منطبق شده اند، نه اينكه معناى آنها يكى بوده باشد. زيرا معناى اجابت اين است كه جواب از شخص مسوول تجاوز كرده و به سائل برسد، استجابت اينست كه مسوول خودش از خود مطالبه جواب سؤ ال را نموده و خود را حاضر كند كه جواب سائل را بدهد. از همينجا معلوم مى شود تفسيرى كه اين شخص براى كلمه (استجابت )كرد و گفت : معناى استجابت اين است كه از كسى سؤ ال كند و بخواهد كه آن شخص اجابتش كند و او هم اجابت بكند، تفسير صحيح و درستى نيست ، براى اينكه معلوم است كه باب استفعال براى طلب فعل (جواب ) است نه براى طلب افعال (اجابت ).
سوم اينكه سياق آيه با اين توجيه سازگار نيست ، زيرا اگر معنى گفتار حواريين كه گفتند: (هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده من السماء) اين باشد كه آيا خدايت راضى مى شود كه ما از او درخواست كنيم ، يا تو براى ما از او تقاضا كنى كه مائده اى از آسمان بر ما نازل كند، و غرض شان اين باشد كه بخواهند با كسب اجازه براى سؤ ال يا با ديدن نزول مائده ايمان شان قوى شود، ديگر چه جا داشت كه عيسى ايشان را توبيخ نموده و بفرمايد: (اتقوا الله ان كنتم مؤ منين )؟! و وجه اينكه خداوند در جواب شان كفار را وعده عذابى دهد كه احدى از عالميان را به آن عذاب دچار نكرده باشد چيست ؟!! بنابراين توجيه و تقرير حواريين كه جز حرف حسابى چيزى نگفتند و جز حاجتى مشروع چيزى نخواستند، پروردگار خودش فرموده :(و اسئلوا الله من فضله ).
قال اتقوا الله ان كنتم مؤمنين
توبيخى است كه عيسى (عليه السلام ) از آنان نموده براى اينكه كلام شان مشتمل بود بر پرسش از قدرت پروردگار وى بر فرستادن مائده ، و اين كلام به هر صورت شبهه آور است . و اين توبيخ بنابر وجهى كه ما اختيار كرديم جهتش واضح است ، زيرا گفتيم اصل اين مواخذه و بازخواست كه متعقب است به آن وعيد شديد، مربوط به معجره خواستن بيجا و بدون حاجت است كه در حقيقت بازى كردن با آيات خدا است و مربوط به تعبير ركيكشان است كه از ظاهر آن استفاده مى شود كه ايمان قلبى به قدرت ربوبى ندارند.
دلائل و معاذيرى كه حواريون براى درخواست نزول مائده ذكر كرده اند
قالوا نريد ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين
سياق اين آيه ظاهر در اين است كه حواريين با اين گفتار خود خواسته اند اعتذار جسته و خود را از توبيخ عيسى (عليه السلام ) رها سازند. و اين اعتذارشان به درخواست نابجاى شان بهتر مى چسبد تا به سؤ ال ركيكشان از قدرت خداوند. و همين ظهور نيز يكى از شواهدى است كه دلالت مى كند بر اين كه ملاك مواخذه تنها مسأله ركاكت تعبير نيست بلكه ملاك معجره خواستن بيجا و بدون حاجت آنان است ، و اما اينكه گفتند: مى خواهيم از آن بخوريم ...، در اين كلام براى بيان غرض خود از درخواست معجره چهار چيز را شمرده اند.
اول : خوردن ، و گويا مرادشان از ذكر اين جهت اين است كه بگويند غرض ما از اين درخواست غير عقلايى نبود و نمى خواستيم معجره را بازيچه بگيريم ، بلكه مى خواستيم از آن بخوريم ، و اين خود يك غرض عقلايى است قبلا هم گفتيم كه از اين حرف به خوبى بر مى آيد كه حواريين كاءنه تسليم شده اند بر اينكه مستحق اين توبيخ از ناحيه مسيح و آن وعيد شديد از ناحيه خداوند نسبت به كسى كه بعد از نزول مائده باز هم كفر بورزد بوده اند.
بعضى گفته اند مرادشان از اين كه غرض خوردن به ميان آوردند اظهار گرسنگى زياد و احتياج شديد به غذا بوده ، چون حواريون چيزى نداشته اند كه با آن سد جوع كنند.
بعضى ديگر گفته اند غرض اين بوده كه با خوردن از مائده آسمانى متبرك شوند. و ليكن خواننده محترم مى داند كه اين دو معنا از كلمه (اكل )استفاده نمى شود، پس اگر غرض حواريون يكى از اين دو معنا بوده با اينكه در مقام عذر خواهى و توجيه درخواست خود بودند جا داشت كه صريحا عذر خود را بگويند، و چون نگفتند مى فهميم كه مقصودشان بيان اين معانى نبوده ، بلكه همان معناى ساده و مطلق خوردن بوده است و تنها از نظر اينكه خوردن و سد جوع خود غرضى است عقلايى و يكى از غرضهايشان از درخواست نزول مائده بوده آنرا ذكر كرده اند.
دوم : اطمينان قلب ، و اطمينان قلب عبارت است از آرامش آن و بيرون شدن خاطرات منافى با اخلاص از آن .
سوم : اينكه بدانند كه عيسى (عليه السلام ) در آنچه كه آنان را از ناحيه پروردگار به آن تبليغ نموده راست گفته است .
بنابراين مراد از علم يا همان علم يقينى است كه بعد از بر طرف شدن خاطرات و وسوسه هاى نفسانى از قلب در آن پديد مى آيد، و يا فهميدن اين معنا است كه آيا عيسى (عليه السلام ) وعده هايى كه به آنان داده مثلا فرموده : از ثمرات ايمان شما، استجابت دعا است ، صحيح است يا نه ، و آيا به اين وعده وفا مى كند يا خير؟ چنانكه بعضى هم چنين احتمالى داده اند، ليكن اين احتمالى است خيلى بعيد، زيرا اگر مقصود حواريون از نزول مائده ، مشاهده ثمرات ايمان مسيح به دعا و خواهش و خلاصه مشاهده اعجاز او بوده است چنانكه همين طور هم بوده ، قبلا از مسيح اينقدر استجابت دعا ديده بودند كه حاجت به امتحانش نداشتند. زيرا حيات آن جناب همواره توام با معجزات بزرگ بوده است ، آرى مسيح مبعوث به قوم خود نشد مگر با معجره ، و قوم خود را به چيزى دعوت نفرمود مگر با معجره ، بنابراين حواريين ثمرات ايمان مسيح را كه يكى از آنها استجابت دعا است بسيار ديده بودند. و اگر مقصود حواريين مشاهده ثمرات ايمان خودشان بوده ، بايد خودشان دعا مى كردند نه اينكه به مسيح بگويند دعا كند. و حال آنكه مائده جز به دعاى مسيح نازل نشد، پس اين احتمال احتمالى است خيلى بعيد.
چهارم : اينكه اين معجره را به چشم خود ببينند و در مواقع لزوم مثلا در برابر كسى كه منكر معجزات آن حضرت است و يا در روز قيامت شهادت دهند، بنابراين ، مراد از شهادت مطلق شهادت است ، ممكن هم هست كه مراد تنها شهادت نزد خداى سبحان باشد، چنانكه در پاره اى از اقوال حواريون - بطورى كه خداى تعالى حكايت كرده - اين معنا واقع شده است ، و آن گفتار اين است : (ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين ) پس نتيجه گفتار ما اين شد كه حواريون در عذر خواهى خود امور جميله و پسنديده اى را ضميمه غرض اصلى شان كه همان خوردن از مائده آسمانى بود، كردند تا بدين وسيله ركاكت و قباحتى كه در تقاضاى معجره شان - با ديدن آنهمه معجزات كافى - بود به طور كلى از بين ببرند، و نيز مسيح را به قبول تقاضاى خود وادار سازند، مسيح (عليه السلام ) هم در اثر اصرار آنان درخواست شان را پذيرفت .
نكات و دقائقى كه در دعاى عيسى (ع) براى نزول مائده وجود دارد و حكايت مى كند از ادب عبوديت او در برابر خداوند سبحان
قال عيسى بن مريم اللهم ربنا انزل علينا مائده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و اخرنا و ايه منك و ارزقنا و انت خير الرازقين
مسيح در اين خواهشى كه از خداى تعالى كرد خود را هم داخل آنها نمود و در ابتداى كلامش ندا را به لفظ عام ادا كرد و گفت : (ربنا - اى پروردگار ما)، با اينكه آنان به مسيح گفته بودند: آيا پروردگار تو قادر است ، زيرا منظورش اين بود كه ندا با دعا مطابقت كند. نكته اى كه در اين آيه است ، اين است كه اين دعا در ميان همه دعاها و تقاضاهايى كه در قرآن از انبيا حكايت شده داراى خصوصيتى است كه در هيچ يك از آنها نيست و آن افتتاح دعا است به نداى (اللهم ربنا) و ساير ادعيه انبيا افتتاحشان به نداى (رب ) و يا (ربنا) است و اين خصوصيت نيست مگر براى دقت مورد و هول مطلع . البته در غير دعا يعنى در اقسام ستايشهائى كه از انبيا (عليهم السلام ) حكايت شده نظير اين افتتاح ديده مى شود، مانند (قل الحمد لله ) و (قل اللهم مالك الملك ) و(قل اللهم فاطر السموات و الارض ).
مسيح (عليه السلام ) سپس عنوانى به مائده داده كه صلاحيت داشته باشد غرض او و اصحابش قرار گيرد، و آن اين بود كه او و امتش ‍ روز نزول مائده را عيد بگيرند، و اين ابتكار كار مسيح (عليه السلام ) بود، و در درخواست حواريين از مسيح چنين عنوانى وجود نداشت .
ديگر اينكه مسيح (عليه السلام ) با اينكه اين پيشنهاد، پيشنهاد حواريين بود بعنوان عموم (ما) مطلب را ادا نمود. و به همين تعبير زيبا مطلب را از صورت درخواست معجره با وجود معجزات بزرگ الهى در دسترس و پيش چشم همه بيرون آورد و طورى ادا كرد كه مرضى رضاى پروردگار و غير منافى با مقام عزت و كبريائى او باشد، چون عيد گرفتن داراى آثار حسنه اى است . از آن جمله وحدت كلمه است و تجديد حيات ملى و مسرت دلهاى مردم و اعلان دين در هربار كه فرا مى رسد. و از همين جهت گفت : (لاولنا و اخرنا) و معنى آن بنابر آنچه سياق دلالت دارد اين است كه ميخواهيم روز نزول مائده عيدى باشد براى نسل حاضر از امت و هم براى نسل آينده آن . چون اصولا لفظ (عيد) از ماده (عود) و به معناى برگشتن و تكرار شدن است ، و عيد، عيد نمى شود مگر اينكه براى هميشه و هر چند وقت يكبار تكرار شود. و اين عيد از مختصات قوم عيسى (عليه السلام ) است چنانكه خود اين معجزه هم همانطورى كه گفتيم بى سابقه و از خصايص مسيحيت است .
(و ايه منك ) بعد از اينكه فائده اساسى نزول مائده را كه همان عيد بودن است كه خود خواهشى به جا و خالى از اشكال است ذكر نمود، دنبالش عرض كرد مى خواهيم اين مائده معجره اى باشد، كانه خواست اشاره كند به اينكه غرض اصلى ما اين نبود، بلكه همان عيد بودن روز نزول مائده بود، و اين يك فائده زائدى است كه قهرا بر آن غرض اصلى مترتب مى شود، نه اينكه غرض اصلى ما اين باشد تا مستحق سرزنش و يا سخط تو گرديم . و گرنه اگر غرض تنها ديدن معجره بود نتيجه اين درخواست نامطلوب مى شد زيرا آنچه را كه از مزاياى حسنه براى ديدن اين معجره فرض شود همه آنها در ساير معجزات روزمره عيسى ممكن الحصول بود.
(و ارزقنا و انت خير الرازقين ) اين فائده ديگرى است كه مسيح آنرا به عنوان يكى ديگر از فوائدى كه بر غرض اصلى (عيد) مترتب ميشود برشمرده . در حاليكه حواريون همين را غرض اصلى خود دانسته و گفته بودند: (نريد ان ناكل منها) حتى اين را جلوتر از ساير اغراض خود ذكر كرده بودند. و ليكن مسيح (عليه السلام ) آنرا در ضمن فوائد غير مطلوب بالذات ، آنهم در آخر همه ذكر نمود، علاوه بر اين ، لفظ (اكل - خوردن ) را هم برداشت و بجايش كلمه رزق را بكار برد، و بلا فاصله گفت : و تو بهترين روزى دهندگانى .
دليل اينكه گفتيم مسيح فائده مقصود بالذات حواريين (خوردن ) را به عنوان فائده مترتبه بر غرض اصلى ذكر كرد، اين است كه مسيح (عليه السلام ) غرض اول را كه همان عيد بودن است و او خودش از پيش خود آنرا اضافه كرد و براى خود و امتش درخواست نمود، و باين وسيله مسأله معجره بودن و روزى بودن مائده دو وصف خاصى شد كه در نظر بعضى فائده است و در نظر بعضى فائده نيست .
نظير فوائد مترتبه اى كه عموميت ندارند. اينجاست كه خواننده محترم بخوبى پى مى برد كه تا چه اندازه اين پيغمبر عظيم الشان نسبت به پروردگار خود مودب بوده ، مخصوصا وقتى كلام او را با كلام حواريين مقايسه نمايد، با اينكه هر دو كلام در مقام اداى يك چيز (نزول مائده ) بودند، يقينا به شگفت درمى آيد. زيرا مى بينيد كه عيسى (عليه السلام ) حرف آنان را گرفت و چيزى را بر آن اضافه و چيزى را از آن حذف نمود و بعضى از جملات آنرا مقدم و بعضى را مؤ خر كرد و پاره اى از الفاظ را بلفظ ديگرى تبديل و پاره اى ديگر را دست نزد تا بدين وسيله كلام سراپا پر از اشكال حواريين را بصورتى در آورد كه براى عرض به درگاه عزت و ساحت عظمت پروردگار، لايق شود. و از جهت مشتمل بودنش بر آداب عبوديت زيباترين كلام شود. خواننده محترم بيشتر در جزئيات كلام آن جناب دقت فرمايد تا بيش از پيش تعجب كند.
قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين
اهل مدينه و شام و هم چنين عاصم كلمه (منزلها) را با تشديد (زاء) خوانده اند و ساير قراء به طورى كه مجمع البيان گفته بدون تشديد قرائت كرده اند، و به نظر مى رسد بدون تشديد با قواعد موافق تر باشد، زيرا (انزال ) دلالت بر نزول دفعى دارد و مائده هم دفعتا نازل شده نه به تدريج ، به خلاف (تنزيل )، كه همانطورى كه مكرر گفته ايم استعمال شايع تنزيل در نزول تدريجى است .
او وعده صريح خداوند به انزال مائده (انى منزلها عليكم) استفاده مى شود كه مائده نازل شده است
اينكه فرمود: (انى منزلها عليكم ) وعده صريح است به انزال ، مخصوصا از نظر اينكه با صيغه اسم فاعل ذكر شده ، نه با لفظ فعل . و از همين جا استفاده مى شود كه مائده مورد سوال مسيح نازل شده و لو اينكه مسيحيان از آن خبرى ندارند. بعضى از مفسرين گفته اند كه مائده نازل نشد كما اينكه صاحب در المنثور و مجمع البيان و غير اين دو از حسن و مجاهد نقل كرده اند كه گفته اند: مائده نازل نشد، زيرا حواريين وقتى آن شرط مذكور در آيه را در جواب شنيدند از تقاضاى خود صرفنظر كردند. و درخواست كردند كه نازل نشود، و گفتند: ما به مائده احتياج نداريم . از همين جهت مائده نازل نشد. و ليكن حق مطلب اين است كه ظاهر آيه به خوبى دلالت بر نزول آن دارد.
زيرا متضمن وعده صريح به نزول آن است . و حاشا كه خداى تعالى با اينكه مى دانست بزودى حواريين از سؤ ال خود صرفنظر مى كنند چنين وعده قطعى و صريحى به آنها بدهد. آرى وعده اى كه در آيه است صريح است ، ولى شرطى كه در آن ذكر شده صريح و قطعى نيست ، بلكه مشروط و مربوط به كفر بعد از نزول است ، به عبارت ديگر نخست وعده قطعى و بدون قيد و شرطى به انزال مائده داده و سپس تعذيب بر كفر را متفرع بر آن نموده است ، نه اينكه مشتمل باشد به وعده به انزال ، مشروط بر اينكه آنان عذاب تخلف و كفر را بپذيرند تا در نتيجه مشروط كه وعده به انزال است با نبودن شرط كه قبول عذابست منتفى شود. و مائده با استعفاى آنان نازل نگردد (دقت فرمائيد).
و به هر حال نمى توان گفت وعده خداوند به انزال مائده از جهت اينكه مشتمل است بر وعيد شديد به عذاب كفار بنى اسرائيل رد دعاى عيسى است ، بلكه اين وعده صريح ، خود استجابت دعاى اوست ، چيزى كه هست چون ظاهر سياق استجابت بعد از دعا، اين است كه معجره براى تمامى مردم نعمت است چه اولين و چه آخرين ، و ممكن است خيال شود كه حتى كفار امت هم از اين نعمت برخوردار مى شوند، از اين جهت خداى تعالى براى رفع چنين توهمى اطلاق كلام خود را مقيد به آن شرط نمود و ما حصل آن شرط هم اين بود كه اين عيد كه خداوند مسيحيت را به آن اختصاص داد نعمتى است كه همه شان از آن منتفع نمى شوند. بلكه تنها كسانى از آن بهره مند مى گردند كه ايمان داشته و بر ايمان خود پايدار باشند. و اما كسانى كه به اين نعمت كفر مى ورزند نه تنها از اين نعمت برخوردار نمى شوند، بلكه به شديدترين وجه متضرر هم مى گردند. پس در حقيقت اين دو آيه شريفه از جهت اينكه دعا در آن بر حسب لازمه اى كه دارد، مطلق و استجابت در آن مقيد است ، عينا نظير اين آيه است :(و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين ) و هم چنين اين آيات كه داستان موسى (عليه السلام ) را حكايت مى كند: (انت ولينا فاغفرلنا و ارحمنا و انت خير الغافرين . و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنه و فى الاخره انا هدنا اليك قال عذابى اصيب به من اشاءو رحمتى وسعت كل شى ء فساكتبها للذين يتقون و يوتون الزكوه و الذين هم باياتنا يومنون ) سابقا هم گفته شد كه جهت اصلى در اين عذابى كه مخصوص به قوم مسيح است همان درخواستى است كه خودشان كردند و در نوع خود بى نظير و مخصوص به خودشان مى باشد، بنابراين اگر خداوند دعايشان را مستجاب كند، بجا است كه در صورتى كه كفر بورزند عذابى بچشند كه آن هم در نوع خود بى نظير باشد.
از همين جا روشن مى شود كه مراد از (عالمين ) عالمهاى جميع اعصار است نه تنها عالمهاى زمان آنان ، براى اينكه امتيازى كه خدا به آنان داد منحصر به امت معاصرشان نبود، بلكه آنان را از جميع اهل عالم و براى هميشه ممتازشان كرد. و نيز از اينجا معلوم مى شود كه جمله (فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين ) گر چه وعيد شديدى است به عذاب سختى ، ليكن كلام ناظر به اين نيست كه شدت و دردناكى اين عذاب از تمامى عذابها بيشتر است ، بلكه ناظر به اين است كه اين عذاب در باب خود عذابى است بى نظير ميان همه امت ها كه به اين امت مخصوص مى باشد.


بحث روايتى
(رواياتى راجع به مائده سماوى و بررسى روايات دال بر مسخ خائنين در قضيه مائده )
در مجمع البيان در ذيل جمله (هل يستطيع ربك ) از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: معنى اين جمله اين است كه آيا مى توانى از خداى خود درخواست كنى ؟
مولف : اين معنى از طرق عامه از بعضى از صحابه و تابعين مانند عايشه و سعيد بن جبير نيز نقل شده و معنايى است كه ما نيز سابقا آنرا استظهار كرديم و گفتيم سؤ ال از استطاعت عيسى (عليه السلام ) بالنسبه به استطاعتش به حسب حكمت و مصلحت صحيح است نه بالنسبه باستطاعتش به حسب اصل قدرت .
و در تفسير عياشى از عيساى علوى از پدرش از ابى جعفر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: مائده اى كه بر بنى اسرائيل نازل شد با زنجيرهاى طلائى از آسمان آويزان شد و مشتمل بود بر 9 عدد ماهى و 9 گرده نان .
مؤلف : در لفظ ديگرى به جاى (حوت - ماهى ) (نون - ماهى ) وارد شده است .
و در مجمع البيان از عمار بن ياسر از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نقل شده كه فرمود: مائده ، عبارت بود از نان و گوشت . و اين براى آن بود كه آنان از مسيح طعامى خواسته بودند كه هر چه بخورند تمام نشود، آنگاه فرمود: خطاب شد به آنان كه اين مائده در بين شما خواهد بود و تمام نخواهد شد مادامى كه خيانت نكنيد و از آن چيزى پنهان نكنيد و اين سر را به ديگران نگوئيد، وليكن آنان روز را به شام نرساندند مگر اينكه هم از آن برداشته و پنهان كردند و نيز به يكديگر خيانت نمودند و هم سر خود را فاش ‍ ساختند.
مؤلف : اين روايت را صاحب الدر المنثور از ترمذى و ابن جرير و اين ابى حاتم و ابن انبارى و ابى الشيخ و ابن مردويه از عمار بن ياسر از آن حضرت نقل نموده و در نقل اينان در آخرش دارد كه : بنى اسرائيل به جرم همين خيانت شان به صورت ميمون و خوك مسخ شدند.
در الدر المنثور گفته كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از طريق ديگر روايتى نظير آن از عمار بن ياسر نقل كرده اند.
و در اين روايت چند مناقشه است : يكى اينكه در اين خبر دارد بنى اسرائيل طعامى خواستند كه هر چه بخورند تمام نشود، و اين معنى با ظاهر آيه بنابر آنچه خداوند از قول آنان حكايت نموده كه گفتند: (و نكون عليها من الشاهدين ) كاملا انطباق ندارد، زيرا طعامى كه از بين رفتنى نيست و تا قيام قيامت ماندنى است چه حاجت دارد به اشخاصى كه به معجره بودن آن شهادت دهند، مگر اينكه مراد از شهادت شهادت در قيامت و در نزد خدا باشد.
مناقشه ديگر اينكه در روايت داشت : بنى اسرائيل بصورت ميمون و خوك مسخ شدند و ظاهر سياق آن اين بود كه آن عذاب موعود همين مسخ بوده و حال آنكه ظاهر اينكه خداى تعالى فرمود: (فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين ) اين است كه اين عذاب عذابى است بى سابقه و هيچ ملتى به آن عذاب معذب نشده و نخواهد شد، در حالى كه خداى تعالى در قرآن كريم تصريح مى كند بر اينكه ملل ديگرى هم به صورت ميمون و خوك مسخ شده اند. از آن جمله مى فرمايد: (و لقد علمتم الذين اعتدوا منكم فى السبت فقلنا لهم كونوا قرده خاسئين ) و از بعضى طرق ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) نيز روايت شده كه همين متخلفين از دستور روز و در تفسير عياشى از فضيل بن يسار از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: خوكها از قوم عيسى بودند، از خدا خواستند مائده بر آنان نازل شود، وقتى نازل شد باز ايمان نياوردند، خدا هم به صورت خوك مسخ شان كرد.
و نيز در همين كتاب از عبدالصمد بن بندار نقل شده كه گفت از حضرت رضا (عليه السلام ) شنيدم كه فرمود: خوكها قومى بودند از رنگرزان ، مائده مسيح را تكذيب كردند و به همين جرم به چنين صورتى درآمدند.
مؤلف : در روايتى كه كافى از محمد بن حسن از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از محمد بن حسن اشعرى از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل كرده دارد كه امام فرمود: فيل از مسخ شدگان است ، اين حيوان پادشاهى بوده كه بسيار زنا مى كرد. و همچنين گرگ كه آن هم عربى نادان بوده كه كارش ديوثى بوده است ، خرگوش زنى بوده كه به شوهرش خيانت مى كرده و خود را از حيض غسل نمى داده . خفاش شخصى بوده كه خرماى مردم را مى دزديده ميمون و خوك از بنى اسرائيل بودند و دستور دينى روز شنبه را زير پا گذاشتند، جريث كه نوعى از ماهى است و همچنين سوسمار از بنى اسرائيل بودند كه وقتى مائده بر عيسى بن مريم نازل شد مع ذلك ايمان نياوردند و به همين جرم مبتلا به سرگشتگى و تحير شدند، بعضى به درياها ريخته و به صورت ماهى در آمدند و بعضى در بيابانها پراكنده شده و به صورت سوسمار مسخ شدند. موش از زنان فاسق بوده . عقرب سخن چين و خرس و سوسمار بزرگ و زنبور، قصابهائى بوده اند كه كم فروشى مى كرده اند.
اين روايت با دو روايت قبلى معارض نيست و ممكن است بين اين روايت و آن دو، جمع نمود و گفت : بعضى از بنى اسرائيل در انكار مائده به صورت خنزير و بعضى ديگر به صورت جريث و سوسمار درآمدند، ليكن اين روايت از جهت ديگرى محل اشكال است و آن اين است كه در اين روايت آمده : متخلفين از دستور روز شنبه به صورت ميمون و خوك مسخ شدند و حال آنكه در آيه شريفه اى كه در بالا ذكر شد و همچنين در آيه اى كه نظير آن در سوره اعراف است دارد كه ايشان به صورت ميمون مسخ شدند و اتفاقا سياقشان هم طورى است كه از آن بر مى آيد به غير ميمون مسخ نشدند. (و خدا داناتر است ).

انتهای پیام/

برچسب ها: تفسیر قرآن ، قرآن
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.