جستجوی شبانه روزی آنها در محل زندگیشان شهر چنگدو برای پیدا کردن دختر خردسالشان بی نتیجه ماند و پس از آن مرد بیچاره برای همیشه گل فروشی را رها کرد و رانندگی تاکسی روی آورد، به امید اینکه روزی به طور اتفاقی دخترش سوار ماشین او شود.
آقای کینگ هیچ عکسی از دخترش نداشت بنابراین روی پوستری تمامی اطلاعات فرزند گمشده اش را نوشت و عکس دختر دیگرش را نیز که شبیه او بود روی برگه ضمیمه کرد تا به شیشه پشتی ماشین بچسباند.
این مرد به محض سوار شدن مسافران اطلاعات را در اختیار آنها می گذاشت بلکه از دخترش خبری داشته باشند یا او را بشناسند اما تلاشش بی ثمر بود.
طی این سالها افراد بسیاری با مراجعه به او خود را دخترش معرفی کردند اما آزمایش دی ان ای نشان داد که ادعاهای آنها صحت نداشته و هیچ نسبت خونی میانشان وجود نداشته است.
سرانجام روزی مردی نقاش سوار تاکسی او شد و پس از شنیده هایش درباره ویژگی های ظاهری"دختر گمشده" از پدر او،نقاشی از چهره احتمالی وی در بزرگسالی ترسیم کرد.
آقای کینگ نیز سریعا نقاشی را در صفحه شخصی خود منتشر کرد و زنی به نام کانگ ینگ با دیدن این عکس از شهر جیلین با او تماس گرفت.پس از انجام آزمایشات مخصوص معلوم شد که زن نامبرده همان دختر گمشده است.
گفتنی است درباره اینکه به دختر گمشده در طول این سالها چه گذشته و چطور از شهر جیلین سردر آورده اطلاعاتی منتشر نشده است.
انتهای پیام/