سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

شهید همت را از جنبه فرماندهی بیشتر بشناسید

به مناسبت هفدهم اسفند سالگرد شهادت حاج‌همت گفت‌وگوی خواندنی با سردار جعفر جهروتی‌زاده از بنیانگذاران لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) را می خوانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اگر قرار باشد شهدای دفاع مقدس را از حیث شهرت و محبوبیت دسته‌بندی کنیم، شهید محمدابراهیم همت جزو شهدای بنامی است که تقریباً تمام مردم ایران او را دوست دارند و می‌شناسند. شاید یکی از دلایل این امر فرماندهی حاج‌همت بر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) به عنوان لشکر پایتخت باشد، اما به حتم اخلاصی که حاجی در جهاد و زندگی‌اش داشت، مزدی جز ماندگاری نامش در تاریخ و قلوب مردم ایران نخواهد داشت. هفدهم اسفند سالگرد شهادت حاج‌همت در جریان عملیات خیبر است. این روز را بهانه‌ای قرار دادیم تا در گفت‌وگو با سردار جعفر جهروتی‌زاده از بنیانگذاران لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، شهید همت را از جنبه فرماندهی بیشتر بشناسیم.

اولین بار شهید همت را کجا دیدید؟
اوایل جنگ بنده جزو نیرو‌های حاج‌احمد متوسلیان در مریوان بودم. حاج‌احمد فرمانده سپاه مریوان بود و شهید همت فرمانده سپاه پاوه. در جلساتی که بین فرماندهان برگزار می‌شد، این دو بزرگوار همدیگر را دیده بودند و می‌شناختند، اما بنده هنوز حاج‌همت را از نزدیک ندیده بودم. وقتی حاج‌احمد و حاج‌همت و آقای شریعتمداری که اکنون مدیر مسئول کیهان هستند به سفر حج رفتند سپاه مریوان و سپاه پاوه یک عملیات مشترک برای آزادسازی منطقه اورامانات انجام دادند. شهید رضا چراغی که در پاسگاه شهدا مستقر بود و اشراف خوبی به منطقه داشت، این عملیات را فرماندهی کرد. عملیات موفق بود و حاج‌احمد و حاج‌همت در برگشت از شنیدن این خبر خوشحال شدند. از همان جا من با حاج‌همت آشنایی پیدا کردم. کمی بعد هم که عملیات محمد رسول‌الله (ص) توسط نیرو‌های حاج‌احمد و بچه‌های حاج‌همت انجام گرفت که مقدمه تشکیل تیپ محمد رسول‌الله (ص) شد.

شهید همت معلم بود و در مقطعی هم در سپاه پاوه مسئولیت فرهنگی داشت. با چنین سابقه‌ای گفته می‌شود بُعد فرهنگی ایشان به بُعد نظامی‌اش غلبه داشت. نظر شما چیست؟
شهید همت یک مدت مسئول روابط عمومی سپاه پاوه بود که بعد از رفتن شهید ناصر کاظمی، فرمانده سپاه این شهر شد. البته من شاید نتوانم منظور شما را از بعد فرهنگی خوب درک کنم. بالاخره ما در جنگ خلأ‌ها و کمبود‌هایی داشتیم که باید آن را پر می‌کردیم. شهید همت توصیه زیادی روی تقویت معنویات داشت تا با سلاح ایمان و اعتقاد، کمبود‌های مادی و تسلیحاتی‌مان را جبران کنیم. در دفاع مقدس ما همیشه در مقابل دشمن از نظر تسلیحاتی کمبود‌هایی داشتیم؛ لذا این خلأ را حاج‌همت توصیه می‌کرد که با بالابردن مسائل معنوی پر کنیم. حاج‌احمد متوسلیان هم با روش‌های دیگری آمادگی ایجاد می‌کرد. هر کدام از این عزیزان شیوه‌های خاص خودشان را داشتند.

اتفاقاً سؤال بعدی ما در مورد تفاوت روحیه و متعاقبش شیوه فرماندهی حاج‌احمد و حاج‌همت بود. شما که هر دوی آن‌ها را درک کرده‌اید می‌توانید این تفاوت را برای ما بهتر باز کنید.
حاج‌احمد در کار جدی و محکم بود، اما در مواقع عادی مثل یک دوست با نیروهایش بگو، بخند و مراوده داشت. حتی نزدیک‌ترین فرد به حاج‌احمد هم می‌دانست که در حین کار با او باید مثل خودش جدی باشد، اما شهید همت آرام‌تر بود. با نرمشش همان کاری را می‌کرد که حاج‌احمد انجام می‌داد. شیوه‌های فرماندهی این دو از جهت روحیه و نوع کار تفاوت داشت، اما به نظر من هر دو آن‌ها مصداق اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بودند. هر دو به نحو احسن کارشان را انجام می‌دادند، ولی هر کسی به شیوه خودش.

قبلاً که با برخی از همرزمان قدیمی حاج‌احمد و حاج‌همت گفت‌وگو می‌کردم، این برداشت را داشتم که قدیمی‌تر‌ها فرماندهی حاج‌احمد را بیشتر می‌پسندیدند، در حالی که محبوبیت حاج‌همت در نسل‌های جوان‌تر بیشتر است.
حاج‌احمد خیلی زود از بین ما رفت. بعد از تشکیل تیپ ۲۷ ایشان فقط دو عملیات را به عنوان فرماندهی تیپ انجام داد. یکی فتح‌المبین و دیگری الی بیت‌المقدس. بعد که حاج‌همت فرماندهی را برعهده گرفت، مدت بیشتری در خدمت‌شان بودیم. خب به هر حال حاجی فرمانده لشکر تهران بود و نام فرماندهان این لشکر همیشه پرآوازه بود. لشکر ۲۷ در طول دفاع مقدس از حیث خط‌شکنی و حماسه‌آفرینی زبانزد بود. به همین خاطر شهید همت به عنوان فرمانده این لشکر بیشتر شناخته شد ولی حاج‌احمد، چون غریبانه به اسارت درآمد و هنوز هم غریب است، در بین نسل جوان کمتر شناخته شده است. ببینید الان که سی و چند سال از ربایش حاج‌احمد گذشته، هیچ کس حتی نمی‌داند ایشان زنده است یا شهید شده. ابهام‌هایی که در ماجرای حاج‌احمد وجود دارد، باعث غربت نام ایشان شده است.

بخش اول سؤالم بی‌پاسخ ماند. اجازه بدهید این‌طور بپرسم که خود شما فرماندهی حاج‌احمد را بیشتر می‌پسندید یا حاج‌همت را؟
قطعاً هر دو را. عرض کردم هر دوی این بزرگوار شیوه‌های فرماندهی خودشان را داشتند ولی هر دو زحمت کشیدند و از جان مایه گذاشتند. هم حاج‌احمد و هم حاج‌همت فرماندهان سنگرنشین نبودند. دوشادوش نیروهای‌شان در خط مقدم حضور پیدا می‌کردند و می‌جنگیدند. نیرو وقتی می‌دید فرمانده در سخت‌ترین شرایط کنارش است، قوت قلب می‌گرفت.

پس از ربایش حاج‌احمد، از چه زمانی حاج‌همت فرماندهی لشکر را برعهده گرفت؟
شهید همت قائم‌مقام لشکر بود. اول که تیپ تشکیل شد، ایشان رئیس ستاد تیپ شدند. حاج‌احمد هم که فرمانده بود و شهید شهبازی جانشین. در عملیات الی‌بیت‌المقدس شهید شهبازی مسئول محور شد و شهید همت جانشین لشکر. شهبازی در جریان عملیات به شهادت رسید. وقتی که ما به لبنان رفتیم، شهید همت همچنان جانشینی لشکر را برعهده داشت. وقتی یک فرمانده لشکر به شهادت می‌رسید، همه نیرو‌ها می‌دانند که خود به خود جانشین لشکر مسئولیت را به عهده می‌گیرد. بعد از ربایش حاج‌احمد وقتی به ایران برگشتیم، عملیات رمضان در جریان بود. به فرماندهی شهید همت خودمان را به مرحله سوم عملیات رساندیم و به آن ورود کردیم.

گویا پذیرش حاج‌همت در لشکر ۲۷ از طرف برخی نیرو‌ها با دشواری صورت پذیرفته بود.
خب حاشیه‌هایی وجود داشت. اگر بگوییم چیزی نبود، دروغ گفته‌ایم ولی در هر صورت بچه‌ها اگر مخالفتی می‌کردند یا مطلبی می‌گفتند این‌طور نبود که ضد شخص همت باشند. گاهی روش یا تکنیک ایشان را قبول نداشتند و مسائلی را عنوان می‌کردند. مثلاً می‌گفتند حاج‌همت مطیع فرماندهان بالادستی است و این مورد می‌تواند به نیرو‌ها لطمه بزند. به جرأت می‌توانم بگویم اگر کسی با شیوه‌های شهید همت یا فلان فرمانده هم موافقت نداشت، در کار کوتاهی نمی‌کرد. در مورد لشکر ۲۷ و فرماندهی شهید همت هم همین طور بود.

اگر می‌شود روی این مسائل بیشتر صحبت کنیم. مثلاً شنیده‌ام که بحث شهرستانی بودن حاج‌همت مطرح شده بود. یا یکی از فرماندهان گردان لشکر در مصاحبه‌ای گفته بود بحث اطاعت حاج‌همت از فرماندهان بالادستی را برخی مورد انتقاد قرار می‌دادند.
من در مورد شهرستانی بودن ایشان و اینکه مثلاً، چون شهرضایی بود نباید فرمانده لشکر تهرانی‌ها می‌شد، چیزی نشنیده‌ام. اصلاً این حرف‌ها مطرح نبود، اما همان طور که قبلاً هم اشاره کردم، بعضی‌ها می‌گفتند حاجی از فرماندهان بالادستی اطاعت بی‌چون و چرا دارد و این می‌تواند به لشکر و نیروهایش لطمه وارد کند. بعد‌ها همه پذیرفتند که اگر یک نیروی بسیجی شهید می‌شد، حاجی بیشتر از همه ما می‌سوخت. این‌طور نبود که هر فرمانی را بی‌چون و چرا اطاعت کند و فکر نیروهایش نباشد. خیلی از کسانی که این حرف‌ها را به حاجی می‌زدند از گفته‌شان پشیمان شدند. تک و توکی هم از لشکر رفتند که آن‌ها هم بعد‌ها پی به اشتباه‌شان بردند.

یکی از نفراتی که از لشکر رفت هم سردار سعید قاسمی بود.
بله، ایشان خودشان در رونمایی کتاب شراره‌های خورشید که آقای گلعلی بابایی نوشته، عنوان کردند که من در این کتاب و بخش خاطراتی که مربوط به خودم است خودزنی کردم. حالا موضوع اختلاف‌شان با شهید همت هر چه بود، حاج‌سعید در مقطعی از لشکر کناره‌گیری کرد. خود سردار سعید قاسمی در آن جلسه رونمایی گفت: از اینکه همت را کمک نکرده و از لشکر رفته، پشیمان است.

خود شما هم در کتاب خاطرات‌تان «نبرد درالوک» در یک بخشی بحث و جدل شهیدان عباس کریمی و رضا دستواره با شهید همت را آورده‌اید. موضوع چه بود؟
اجازه بدهید من این موضوعات را برای شما و خصوصاً قشر جوان روشن کنم. همه این مشکلات و اختلاف‌ها در کار بود. همه جا و در همه لشکر‌ها هم می‌توانست بروز کند. در یک عملیات وقتی شرایط سخت می‌شود، هر کس نظری دارد تا نیرو‌ها کمتر آسیب ببینند. شرایط سخت است و شهید و جانباز می‌دهیم. پس همه سعی می‌کنند طوری رفتار کنند که کار به نحو احسن پیش برود. حالا یک نفر نظرش با فرمانده لشکر متفاوت است. آن را بیان می‌کند و بحث پیش می‌آید وگرنه غیر از کار و در شرایط دیگر هیچ بحث و جدلی وجود نداشت. همت فرمانده بود و همه ما نیروهایش. در همان موردی که شما عرض کردید در کتاب خاطراتم آورده‌ام، در عملیات خیبر و محور طلائیه کنار دژی بودیم که خیلی از نیرو‌ها آنجا آسیب دیده بودند. قرارگاه فرماندهی می‌گفت: باید جلوتر بروید و ما که در صحنه نبرد بودیم می‌گفتیم امکان‌پذیر نیست. شهید همت هم از پشت بی‌سیم گفت: فرماندهی کل دستور داده و باید نیرو‌ها پیشروی کنند. بعد از بحثی که بین شهید همت و شهیدان دستواره و کریمی پیش آمد، فرماندهان مجاب شدند که پیشروی نشدنی است و نهایتاً پیشروی هم انجام ندادیم. این حرف‌ها در شرایط سخت میدان نبرد طبیعی بود. فقط بحث همت و دستواره و کریمی و این‌ها مطرح نیست. همه جا امکان دارد پیش بیاید. نسل جوان باید بداند ما با چه سختی‌هایی عملیات می‌کردیم و در چه شرایط دشواری کار پیش می‌رفت.

حرف به عملیات خیبر کشید. آخرین آوردگاهی که شهید همت به آن ورود کرد. در محور طلائیه لشکر ۲۷ خیلی آسیب دید، آنجا چه شرایطی حاکم بود؟
بحث طلائیه بحث مفصلی است. آنجا هر نیرویی وارد عمل شد، نتوانست کاری از پیش ببرد. یک سه راهی بود که هر کس وارد می‌شد، بی‌برو برگرد به شهادت می‌رسید. بعد از لشکر ۲۷ قرار شد لشکر ۱۴ امام حسین (ع) وارد عمل شود که آن‌ها از سه راهی جلوتر رفتند، ولی به اهدافی که تعیین شده بود، نرسیدند. لشکر ما آنجا ۹ شبانه‌روز به خط زد و خیلی از نیرو‌ها آسیب دیدند. در طلائیه هیچ کدام از واحد‌ها و لشکر‌ها نتوانستند موفقیتی کسب کنند. ما بعد از ۹ الی ۱۰ شب عملیات سخت، از طلائیه وارد مجنون شدیم که نشان از همت والای حاج‌همت و بچه‌هایش دارد. البته قبل از اینکه از طلائیه به مجنون برویم هم دو تا از گردان‌های لشکر مثل گردان مالک به فرماندهی شهید کارور در مجنون می‌جنگیدند. خیبر عرصه حماسه‌آفرینی لشکر ۲۷ و فرمانده توانمندش حاج‌محمدابراهیم همت بود.

شهید همت در جریان عملیات خیبر فشار زیادی را تحمل می‌کرد. لشکرش آسیب زیادی دیده بود و کار در طلائیه گره خورده بود. حتی گفته می‌شود ایشان بنا به دلایلی هنگام شهادتش مسئولیتی برعهده نداشت.
نه آقا اصلاً چنین چیزی نیست. در خیبر من از صفر شروع کار تا لحظاتی قبل از شهادت همت با او بودم. همت به عنوان فرمانده لشکر به شهادت رسید، اما اینکه گفته می‌شود شهید همت از طرف قرارگاه تحت فشار بود، خب خود قرارگاه هم به جهت اهمیتی که عملیات خیبر داشت تحت فشار بود و متعاقباً فرماندهان لشکر را تحت فشار قرار می‌داد. ما در خیبر خیلی شهید دادیم. وقتی بعد از ۹ شبانه‌روز به جزیره مجنون رفتیم، احساس کردم با شرایط پیش آمده همت خودش خواست که شهید بشود. خصوصاً وقتی خبر شهادت اکبر زجاجی را شنید، می‌شد درک کرد که شهادت را طلب می‌کند و به آن هم رسید. همان طور که در وصیتنامه‌اش نوشته بود: دوست دارم همچون مولایم بی‌سر بروم، گلوله مستقیم تانک به سرش خورد و بدون سر به دیدار معبودش شتافت.

از مظلومیت حاج‌همت در عملیات خیبر روایت‌های زیادی می‌شود. چه شرایطی در جزیره مجنون حاکم بود؟
در جزیره مجنون کار به جایی رسید که همت به دنبال ۳۰ نفر نیرو بود تا خطش را تقویت کند. بعد هم که قضیه درخواست نیرو از لشکر ۴۱ ثارالله و سردار سلیمانی پیش آمد. نمی‌شود خیبر را به این راحتی‌ها شرح داد. چه آن ۹ شبانه‌روزی که در طلائیه بودیم و واقعاً با جانفشانی مقاومت کردیم، چه بعد که وارد مجنون شدیم همه‌شان شرح حماسه‌آفرینی مردانی مثل حاج‌همت است که همتی خدایی داشتند. جزیره مجنون وسعت کمی دارد، خیلی وقت‌ها ۵۰ فروند جنگنده و هواپیمای دشمن با هم روی سرمان ظاهر می‌شدند و بمباران می‌کردند. بمباران شیمیایی هم که در عملیات خیبر برای اولین بار به صورت گسترده انجام شد. همین شد که شهید همت وقتی وارد مجنون می‌شد، گفت: انگار خدا ما را طلبیده است.

نسل جوان کشورمان همت را آن طور شناخته که نیروهایش از ته دل او را دوست داشتند. دلیل این همه محبوبیت او در بین نیروهایش چه بود؟
علتش این بود که همت با همه نیرو‌ها یکسان برخورد می‌کرد. با اخلاق خوش و چهره بشاشش وقتی برای سخنرانی به جمع نیرو‌ها می‌آمد، بچه بسیجی‌ها از سر و کولش بالا می‌رفتند. بس که دوستش داشتند به زحمت آن‌ها را از همت جدا می‌کردیم. پیش می‌آمد اگر یک بچه بسیجی نامه‌ای به شهید همت می‌داد، حاجی آن را در جلسه فرماندهان گردان مطرح می‌کرد و می‌گفت: حالا که یک بسیجی این‌طور پای کار آمده است، وظیفه داریم به حرفش گوش بدهیم و خواسته‌اش را محقق کنیم. شهید همت مخلص بود و پاداش اخلاص هم محبتی است که خدا از او در دل دیگران می‌اندازد.

چه تصویری از شهید همت در ذهن‌تان ماندگار شده است؟
در عملیات خیبر یک بنه‌ای داشتیم که توسط شناور هاورکرافت به آنجا آذوقه و سایر ملزومات رسانده می‌شد. یک روز که ارتباط شناور با بنه قطع شد شهید همت گفت: برویم ببینیم موضوع چیست. من روی موتور نشستم و همت هم ترکم بود. رفتیم و یک هواپیمای دشمن ما را دید. سه بار از بالای سرمان رفت و کاری نداشت. دفعه چهارم بمبش را ریخت روی سرمان که بمب توی باتلاق کنار جاده افتاد. موج انفجار ما را پرت کرد آن طرف جاده و بین نیزار‌ها افتادیم. من چند ثانیه از حال رفتم. بعد که چشم باز کردم دیدم همت تا زانو توی باتلاق فرورفته و دارد موتور را بیرون می‌کشد. آن لحظه که او را در چنین هیبتی دیدم، هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شود. تقریباً یک هفته بعد هم به شهادت رسید.

نظر شما در مورد نام‌هایی که می‌آورم چیست؟
احمد متوسلیان؛ کسی بود که اگر اراده می‌کرد می‌توانست به تنهایی کار یک لشکر را انجام بدهد.
محمدابراهیم همت؛ رزمنده و فرمانده مخلصی که اخلاص و خلق نیکویش دل همه بچه‌های بسیجی را ربوده بود.
رضا چراغی؛ ذره‌ای ترس در وجود این آدم نبود.
عباس کریمی؛ شیرمردی که امروز جای او و امثال او واقعاً خالی است.

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/

ناگفته‌های شنیدنی جعفر جهروتی از فرمانده محبوب لشکر ۲۷

برچسب ها: دفاع مقدس ، شهدا
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.