سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

ماجرای ترور خطرناک‌ترین و بی‌رحم‌ترین فرد شرور قرن بیستم!+ تصاویر

رینهارد هایدریش یکی از خطرناک ترین و بیرحم ترین افراد شرور قرن بیستم شناخته می شود که حتی بسیاری از افسران نازی نیز از او بیم داشتند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ رینهارد هایدریش یکی از خطرناک ترین و بیرحم ترین افراد شرور قرن بیستم شناخته می شود که حتی بسیاری از افسران نازی نیز از او بیم داشتند. او یک افسر اطلاعاتی اس اس بود که همراه با هیملر پله های ترقی را پس از روی کار آمدن هیتلر طی کرده و از سال 1933 تا زمان مرگش به چنان قدرت و اعتباری دست یافت که به طور همزمان سه منصب مهم به وی واگذار شده بود.

او رهبر گشتاپو بود و وظیفه دستگیری و کشتن خرابکاران و مظنونین را در داخل کشور و کشورهای اشغال شده بر عهده داشت. بعدها در سال 1941 حاکم نظامی چکسلواکی نیز شد و در نهایت وظیفه نابودی یهودیان دیگر نقاط اروپا نیز به وی سپرده شد.

با این وجود این ترورش در سال 1942 بود که وی را به شهرتی جهانی رسانده و بعدها فریتز لانگ در سال 1943 فیلم معروف «جلادها هم می میرند» (Hangmen Also Die!) را از روی داستان ترور او ساخت و هاینریش مان نیز رمان «لیدایس» (Lidice) را در سال 1942 با الهام از این داستان نوشت. عملیات ترور او با اسم رمز «عملیات انسان نما» (Operation Anthropoid) علی رغم قابل درک بودن آن اما یکی از بی نقص ترین و سری ترین عملیات های تمام دوران جنگ جهانی دوم بود که به زندگی یکی از افسران عالی رتبه نازی که در گسترش ترس و وحشت در خاک آلمان و کشورهای اشغال شده نقش بسزایی داشت پایان داد. این آخرین باری بود که ترور یکی از بلند مرتبه ترین مقامات نظامی نازی ها با موفقیت انجام گرفت.

برنامه ریزی ها برای قتل او یک سال قبل تر در لندن آغاز شد. با توجه به این که سازمان عملیات مخفی بریتانیا و رهبر دولت در تبعید چکسوالی در آن دوران بعدها دخالت در این عملیات را تکذیت کردند از نحوه برنامه ریزی ها برای این ترور و افرادی که دستور آن را صادر کردند اطلاعات زیادی در دست نیست. از آن جایی که هیچ دولت یا سیاستمداری نمی خواست تروریسم را به عنوان راهبردی در برآورده ساختن اهداف نظامی به طور علنی بپذیرد و از آن جایی که همه می دانستند دولت آلمان نازی به شدت به این ترور واکنش نشان خواهد داد، هیچ یک از این دو بخش مسئولیت ترور را بر عهده نگرفت.



تلاش ها برای ترور از روی درماندگی

پس از سقوط فرانسه در سال 1940 و عقب نشینی مفتضحانه بریتانیایی ها از دانکرک، لندن به سختی تحت فشار بود که بار دیگر سازماندهی نظامی خود را بدست آورد اما کمترین پیروزی بر ارتش قدرتمند آلمان غیرممکن به نظر می رسید. به همین دلیل وینستون چرچیل و سازمان های اطلاعاتی این کشور تصمیم گرفتند که در برهه کنونی اوضاع را برای آلمانی ها در کشورهای اشغال شده ناآرام سازند و با ترور افسران عالیرتبه و از بین بردن تجهیزات نظامی و اندوخته های غذایی نازی ها برای آن ها دردسرساز شوند.

بدین ترتیب آن ها خیلی زود با ادوارد بنش که رییس جمهور در تبعید چکسلواکی بود و رویای بازپس گیری چکسلوای مستقل را در سر داشت تماس هایی برقرار شد. بدین ترتیب نقشه های اولیه برای ترور هایدریش تهیه شد که هدف آن در واقع نشان دادن وجود مقاومت در کشورهای اشغال شده و ترغیب مردم دیگر کشورها و البته نشان دادن مشارکت و همراهی مردم چکسلواکی با متفقین بود. مردانی که برای این عملیات انتخاب شدند خیلی خوب مجهز شده بودند. یان کوبیش یک افسر نظامی سابق 27 ساله اهل چکسلواکی بود که اولین بار در سال 1939 وارد نیروهای مقاومت شده بود. وقتی که گشتاپو سعی در بازداشت وی داشت، کوبیش توانست به لهستان فرار کرد و در آن جا با کوزف گابچیک آشنا شد که بعدها در ترور هایدریش همراه او بود. گابچیک یک کلید ساز اهل اسلواکی بود که قبل از اشغال چکسلواکی توسط آلمان ها در ارتش این کشور خدمت می کرد.

مردی دیگر به نام جوزف والچیک نیز نقش دیده ور را داشت که نزدیک شدن اتومبیل هایدریش را یه عوامل ترور اعلام می کرد و این دو باید در یک پیچ تند در مرکز شهر پراگ عملیات ترور را انجام می دادند. در ساعت 10:20 دقیقه صبح روز 27 می 1942، والچیک با تاباندن نور آفتاب از طریق تیغ ریش تراش خود به عوامل ترور اعلام کرد که خودرو روباز هایدریش در حال نزدیک شدن است.

همانطور که انتظار می رفت هایدریش به دلیل این که باور داشت شهر بسیار امن بوده و کسی جرأت تعرض و حمله به او ندارد از اسکورت یا محافظ استفاده نمی کرد. در واقع او ماموریت امن کردن چکسلواکی بعد از اشغال را بر عهده داشت و با اقدامات امنیتی بیرحمانه خود عملاً هر گونه مقاومت و تلاش برای عملیات خرابکاران را در نطفه خفه کرده بود. وقتی که خودرو هایدریش در پیچ تند آن قسمت کمی از سرعت خود کاست، گابچیک مسلسل خود را به سوی او نشانه رفته و آتش گشود اما اسلحه او ناگهان گیر کرد.

هایدریش که گمان می کرد مهاجم تنها یک نفر است به راننده خود دستور داد که خودرو را متوقف کند و در حالی که تپانچه اش را بیرون کشیده بود سعی داشت گابچیک را هدف قرار دهد اما این اشتباه مرگبار در تصمیم گیری باعث شد که وی جانش را از دست بدهد. زمانی که خودرو مرسدس ایستاد، کوبیش از مخفیگاه بیرون آمده و بمب دست ساز خود را به سمت خودرو پرتاب کرد. وی در محاسبه مسافت اشتباه کرده و بمب دست ساز او پس از برخورد با لاستیک عقب خودرو منفجر شد.

اما ترکش های ایجاد شده در نتیجه انفجار به صورت کوبیس برخورد کرده و شیشه های تراموایی که در همان حوالی در حال عبور بود را شکست. بعد از دقایقی هایدریش و راننده اش با تپانچه هایی در دست از خودرو صدمه دیده خارج شدند تا عوامل ترور را به قتل برسانند. در حالی که کوبیش موفق شد به سرعت سوار دوچرخه اش شده و فرار کند، فرار برای گابچیک بسیار سخت شده بود. در حالی که در میان دود و گردوخاک ناشی از انفجار هایدریش در حال نزدیک شدن به وی بود، گابچیک توانست توانست پشت یک تیر تلگراف سنگر بگیرد و انتظار داشت که هایدریش به زودی به سمت وی شلیک خواهد کرد.

اما در کمال ناباوری ناگهان هایدریش روی زمین افتاده و از درد به خود پیچید. بدین ترتیب گابچیک فرصت را غنیمت شمرده و پا به فرار گذاشت. به محض فرار او، عابران آلمان و چکسلواکیایی به کمک هایدریش آمده و با متوقف کردن خودرو ون متعلق به یک نانوایی، هایدریش را به بیمارستان بولووکا منتقل کردند. در بیمارستان خیلی زود مشخص شد که در دیافراگم وی پارگی ایجاد شده و تکه ای از ترکش ها و موی اسبی که در صندلی خودرو مورد استفاده قرار گرفته بود وارد طحال او شده است.

چند روز پس از جراحی ابتدایی موفقیت آمیز او، عفونتی در معده او پدید آمد. اگر آن زمان پنی سیلین در دسترس بود بدون شک هایدریش زنده می ماند اما تب هایدریش به دلیل نبود پنی سیلین به شدت بالا رفت و ساعت به ساعت بدتر می شد. پزشکان نمی توانستند مسمومیت خونی او را درمان کنند، دمای بدن او به شدت بالا رفته و دردی غیرقابل تحمل بدن او را فرا گرفته بود. بدین ترتیب در ساعت 9 صبح 4 ژوئن هایدریش در نتیجه مسمومیت خونی جان داد. روز بعد رادیو بی بی سی خبر مرگ «جلاد هیتلر» را اعلام کرد.

فضای آکنده از وحشت پس از ترور هایدریش

5 روز بعد از مرگ هایدریش، جنازه او در یکی از باشکوه ترین مراسمات دوران رایش سوم به خاک سپرده شد. در دو روز قبل از آن تابوت وی در قله پراگ نمایش داده شد، جایی که ده ها هزار طرفداران آلمانی و چکسلواکیایی این کشور، بسیاری از آن ها به صورت خودجوش و داوطلبانه و برخی به تشویق و ترغیب مقامات حزب نازی، با عبور از کنار تابوت برای آخرین بار با هایدریش خداحافظی کردند. سپس تابوت حاوی جنازه او به برلین منتقل شده و سپس با نواختن مارش سوگواری «گرگ و میش خدایان» از واگنر، تمامی مقامات بلند مرتبه حزب نازی برای همیشه با «محافظ رایش» وداع کردند.

هیتلر و هیملر در تمجید از هاینریش در این مراسم سخنرانی کردند. بعد از خاکسپاری هایدریش، مقامات حزب در صدد انتقام برآمدند زیرا ضایعه ای که به آن ها وارد شده بود غیرقابل بازگشت بود زیرا همه هایدریش را بی پرواترین و موفق ترین قاتل دشمنان آلمان نازی می دانستند. هیتلر در مراسم تدفین هایدریش در سخنانی به وضوح بر سر امیل هاشا، رییس جمهور وقت چکسلواکی فریاد زد و چنین گفت:" اگر مردم اهل چکسلواکی نمی خواهند که همزیستی صلح آمیزی داشته باشند هیچ چیز نمی تواند مرا از تبعید میلیون ها نفر از مردم این کشور بازدارد". قاتلان باید هر چه زودتر دستگیر می شدند درغیر این صورت ملت چکسلواکی با انتقامی سخت روبرو می شد. علاوه بر این هیتلر دستور داد که روستای نابودی لیدایس به طور کلی نابود شود.

این روستای کوچک با 500 نفر جمعیت در شمال غربی پراگ بود که در پاییز 1941 توسط گشتاپو مورد حمله قرار گرفته و مشخص شد که تعدادی از خانواده های این روستا رابط نیروهای مفاومت هستند. در روز خاکسپاری هایدریش، گشتاپو این روستا را محاصره کرده و مردان روستا به مزرعه یکی از خانواده های مظنون برده شده و در دسته های 10 نفره اعدام شدند. روی هم رفته 172 مرد بین 14 تا 84 ساله در این انتقام جویی به قتل رسیدند. به سرعت خانه های روستا به آتش کشیده شده و با دینامیت و بولدوزر این روستان به تلی از خاک و خاکستر تبدیل شد.


زنان روستا نیز به اردوگاه های مرگ فرستاده شدند و تنها 9 نفر از دختران آن ها با تغییر نام به خانواده های آلمانی داده شده و باقی آن ها کشته شدند. اما اجرا کنندگان ترور دستگیر نشده و قتل عام لیدایس نیز نتوانست خشم نازی ها را فرو بنشاند. بدین ترتیب مهلتی برای دستگیری و یا تسلیم شدن عاملان قتل تعیین شد و اعلام گردید که در صورت محقق نشدن این اتفاق مردم چکسلواکی با عواقب سختی روبرو خواهند شد.

دو روز قبل از اتمام مهلت تعیین شده کارل چوردا، چتربازی که به صورت سری وارد کشور شده بود وارد اداره مرکزی گشتاپو در پراگ شده و برای نجات جان خود و خانواده اش تصمیم گرفت قاتلان را لو دهد. او از محل اختفای کوبیش و گابچیک اطلاع نداشت اما کسانی که این دو را در خانه هایشان مخفی کرده بودند را لو داد. بدنبال آن موج دستگیری ها آغاز شد و خانواده ی موراوک در پراگ که برای چندین هفته قاتلین را پنهان کرده بود خیلی زود هدف حمله نیروهای گشتاپو قرار گرفتند. مادر خانواده خیلی زود با قرص سیانور خودکشی کرد و همسرش که از مشارکت خانواده اش با قاتلین اطلاعی نداشت همراه با پسر نوجوانش به سرداب های زیر ساختمان گشتاپو برده شد.

در نهایت پس از ساعت ها شکنجه و بعد از اینکه سر جدا شده مادرش به وی نشان داده شد و تهدید شد که پدرش نیز به همین سرنوشت دچار خواهد شد، پسر نوجوان خانواده با نام ولاستیمیل لب به سخن گشود و اعلام کرد که قاتلین در کلیسای ارتودوکس سنت سیریل در مرکز شهر پراگ پنهان شده اند.


بیشتر بخوانید: عجیب‌ترین راز‌های تاریخی که هنوز هم سر به مُهر مانده‌اند+تصاویر


آخرین مقاومت قاتلان هایدریش

سپیده دم روز بعد 800 مامور اس اس کلسیای مذکور را محاصره کرده و دستور داشتند که قاتلان را زنده دستگیر کنند. کوبیش و دو چترباز فراری دیگر از نزدیک شدن نیروهای آلمانی مطلع شده بودند و درگیری شدیدی بین طرفین به مدت دو ساعت درگرفت. ساعت 7 صبح اولین چترباز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. اما کوبیش و چترباز دیگر به شدت زخمی شده و دستگیر شدند. کوبیش به بیمارستان نظامی منتقل شد اما قبل از این که به هوش بیاید درگذشت. مامورین گشتاپو کلیسا را به طور کامل زیر و رو کرده و در نهایت یک در مخفی را در داخل آن پیدا کردند. در نهایت کشیش کلیسا تحت فشار اعتراف کرد که سه چترباز دیگر همراه با گابچیک در پشت آن در پنهان شده اند.

تلاش ها برای ترغیب آن ها به تسلیم شدن بی نتیجه ماند. به مدت 4 ساعت ماموران گشتاپو با گاز اشک آور و راه انداختن آب در محل مذکور سعی کردند این چهار نفر را وادار به خروج کنند. در نهایت وقتی که آلمان ها سعی کردند با مواد منفجره ورودی را بازتر کنند این چهار نفر با شلیک گلوله به زندگی خود پایان دادند. در روزهای پس از آن بیش از 236 نفر از کسانی که با این افراد همکاری کرده بودند به اردوگاه ماوتهاوزن برده شده و بلافاصله اعدام شدند. بدین ترتیب این انتقام جویی ها باعث شد که دیگر کمتر کسی در کشورهای اشغال شده به فکر ترور افسران نازی بیفتد.

منبع: برترین ها

انتهای پیام/

قتل «جلاد هیتلر»؛ ماجرای باورنکردنی ترور رینهارد هایدریش

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۹:۲۵ ۲۴ بهمن ۱۴۰۱
بازم ارزش داشت دست راست هیتلر را قطع کردن ..روحشون شاد..
ناشناس
۱۲:۳۹ ۱۳ شهريور ۱۳۹۹
اگر این ترور انجام نمی‌شد این قدر کشت وکشتار نمی شد به جای مقصران اصلی ترور یعنی فرماندهان نظامی انگلیس مردم بیگناه کشته شدند مرگ بر چرچیل
ناشناس
۲۲:۵۸ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
آفرین باید زودتر از این ترور میشد
ناشناس
۱۵:۰۷ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
عالیه
ناشناس
۱۵:۰۷ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
عالیه
ناشناس
۱۴:۵۲ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
باید مجازات شوند
ناشناس
۱۴:۰۷ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
بازم صد رحمت به اینا که برای نجات خونواده و مردمشون یه کاری کردن داعشیا که خودشون و زن و بچه اشون رو هم منفجر میکنن البته اینا بعد از ترور باس خودشونو تسلیم میکردن تا بقیه اذیت نشن
ناشناس
۱۲:۲۲ ۱۲ اسفند ۱۳۹۶
واقعا جای تاسفه