اما رهبانی این روزها با 3 بازیگر قدیمی و باتجربه تئاتر مشغول اجرای نمایش «هنر» در تماشاخانه «پالیز» است. ترجمه متنی از یاسمینا رضا، نویسنده مشهور فرانسوی که 23 سال قبل نوشته شد و در همان سالهای ابتدایی جایزه «تونی» را از آن این نویسنده دو رگه ایرانی-مجاری کرد.
در طول این سالها، نمایش «هنر» بارها در لندن و برادوی (نیویورک) اجرا شده و به خوبی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند، ارتباطی که بیشک برگرفته از شناخت بالای نویسنده از روابط و رفتار انسانی است، در ایران اما اولین بار در سال 1381 مرحوم داوود رشیدی «هنر» را در تئاتر شهر به صحنه برد.
ماجرا خیلی ساده است، اتفاقی که قطعا همه ما بارها آن را تجربه کردهایم و شباهت بسیاری به حال این روزهای بسیاری از ما دارد؛ اختلاف عقیده و چه بسا سلیقه، تفاوت در بیان نظرات و در نهایت تبعات پیشآمده که تاثیری مستقیم در زندگی هر کدام از ما خواهد گذاشت.
در این نمایش اما یک تابلو سفید رنگ نقاشی بهانهای ساده شده برای بروز نظرات متفاوت سه مرد میانسال که از قضا رفاقتی چندین ساله با هم دارند. تابلوی پیش روی مخاطب بومی سفید رنگ است و خریدار تابلو یا همان سرژ ( امید روحانی) در طول نمایش تلاش میکند تا به دوست متعصبش مارک ( داریوش فرهنگ ) بفهماند که این تابلو نه تنها سفید مطلق نیست بلکه یک شاهکار هنریست! در این بین ایوان (محسن حسینی ) شخصیتی متفاوت دارد، او فقط میخواهد که دوستانش را حفظ کند و از تنهایی فراری است.
رهبانی در ابتدای کاتالوگ معرفی نمایش خود نوشته: «کل این ماجرا یک مضحکه است» اما اگر از من بپرسید، کل این ماجرا یک «بهانه» است، بهانهای برای «تلنگر»، تلنگری به من، شما و به همه ما برای لحظهای «تفکر»، تفکر در خصوص نوع برخوردها و تعصباتمان در مواجهه با عقاید مخالف.
در همین رابطه خبرنگار حوزه تئاتر گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ با وحید رهبانی کارگردان نمایش «هنر» به گفتگو نشسته است.
در ابتدا از روند کار ترجمههایتان بگویید؟
من سال 83 نمایشنامه کلاغ را از «دیوید هروئر» ترجمه کرده بودم. سال گذشته متن صددرصد مارکس لید را ترجمه کردم و تصمیم به اجرایش گرفتم، اتفاقا چند جلسه تمرین هم داشتیم؛ اما به ناگاه کار با ممنوعیت متن نمایش نامه روبرو شد و من ظرف 48 ساعت مهلت تعیین شده نمایشنامه «اگر» را ترجمه و جایگزین کردم. جالب است که ما چند سال پیش در همین مملکت برای «ایبسن» مراسم بزرگداشت برگزار کردیم و حالا اینکه چرا این برخورد با کار ما شده، جای تعجب و سوال را از اداره نظارت و اررزشیابی وزارت ارشاد در مرکز هنرهای نمایش میگذارد. اما به شخصه خودم را درگیر چنین مسائلی نمیکنم.
یک سال بعد مرتضی اسماعیل کاشی از من درخواست چند متن کرد، و از بین پیشنهادهایم متن «صد در صد» را انتخاب و شهریور امسال اجرایش کرد و خدا را شکر کاری خوب هم شد. مهم این است که مردم بیشتر تئاتر ببینند و هر قدر دامنه مخاطب تئاتری افزایش پیدا کند بهتر است.
چقد به متن اصلی وفادار بودهاید؟
حوصله مردم 1396 واقعا در حد 70 دقیقه متن است. پس یک فشرده سازی در متن اصلی داشتیم اما هیچ چیزی را هم از دست ندادیم، کلمات عین متن یاسمینا رضا است.
در طی این سالها کارهای متنوعی انجام دادهاید، به کدام بیشتر علاقمند هستید؟
در حال حاضر کارگردان تئاتر هستم و گاهی بازی میکنم. عاشق نوشتن هستم و دستی در ترجمه دارم و چه بسا در آینده نزدیک به سراغ کشاورزی بروم.گاه و بیگاه به دیدن تئاتر میروم و تئاتر برایم یک تفریح جدی است، اما هیچ کدام از این کارها لزوما شغل من نیست و بصورت کلی آینده برایم قابل پیش بینی نیست. مثلا پیش از اکران «دوئل» به کانادا رفتم و 6 سال بعد برگشتم. تحصیل در این دانشگاه کار سختی بود و من به نوعی میخواستم خودم را محک بزنم که آیا از عهده این کار بر خواهم آمد یا نه.
در مورد ممیزیها بگویید، اتفاقی که چند سال پیش در مورد نمایش هدی گابلر اتفاق افتاد و مانع از ادامه اجرای نمایش شما شد.
تئاتر با ایجاد تزکیه مردم را به سمت بهتر شدن می برد، درس و آگاهی ایجاد میکند و در حقیقت منِ مخاطب را از آن وجه بد دور کرده و کمک میکند تا پلیدیهای درونش را با خِرَد همراه کند. در این بین ساختار کلی تراژدی به مثابه تلنگری است که با نشان دادن پلیدیها در ذهن مخاطب، دوری از وجوه ناپسند را برای رهایی از عواقب تلخ متذکر میشود. مسلّم است که در این بین هر نوع خودسانسوری در کار سبب ساز دروغ و ریا خواهد شد. ما باید اجازه حرف زدن داشته باشیم و حرف یکدیگر را تحمل کنیم.
در مورد هدی گابلر، وقتی اولین بار متن و عکسهایی را که یکی از خبرگزاریها نوشته بود دیدم، باور نمیکردم،گفتم شما اشتباه میکنید، فراماسونری؟ بردهداری جنسی؟؟ اشتباه نوشتند. این نمایش ما نیست، اینها مربوط به کاری دیگر است.
متاسفانه با یک شیطنت رسانهای جریانی کاذب و غیر واقعی به راه انداختند، جالب است که ما در دوران وزارت آقای صفار هرندی (که یکی از وزرای سختگیر ارشاد بود) برای آقای «ایبسن» بزرگداشت گرفتیم و وقتی من داشتم کارش را اجرا می کردم، دهها برچسب به کار زده شد. آیا ما نباید مردم را زیر ذره بین بگذاریم و بعد قضاوت کنیم. آیا نباید روند زندگی یک فرد را بررسی کنیم؟ اینکه در طول زندگیش چه کار کرده و در چه فضایی رشد کرده. بعد از آن ماجرا من 2 سال در خانه ماندم. در این بین خیلیها به من پیشنهاد پناهندگی و سوار شدن بر موجی را که به راه افتاده بود دادند، اما واقعا لزومی به این کار نمیدیدم. روند کاری من در طول این سالها کاملا مشخص بوده؛ آرامم، خانواده سالمی دارم و قصد دیده شدن هم ندارم، فقط کار میکنم همین.
پیش از «پالیز» قرار بود در تماشاخانه شهرزاد «هنر» را به روی صحنه ببرید، چه شد که نظرتان تغییر کرد؟
تماشاخانه شهرزاد بخاطر بدقولیهایش به هچ وجه قابل اعتماد نیست. مدیریت مجموعه در مدت کوتاهی از مفاد قراداد تعیین شده دور شد و این موضوع اصلا قابل تحمل نبود. من خیلی هنرپیشهها را وارد ماجرا نکردم و بعد از چند روز تمرین را متوقف کردیم و در تماشاخانه پالیز کار را روی صحنه بردیم. کادر تماشاخانه پالیز همه تئاتری هستند، درد تئاتریها را میفهمند و در کل فضایی انسانیتر در آن حاکم است.
بطور کلی با تئاتر خصوصی موافقید؟ به نظر شما در حال حاضر تئاتر خصوصی روند درستی را طی میکند؟
به شدت موافق تئاتر خصوصیم و مطمئن هستم که این مسیری درست در نهایت به نفع تئاتری ها خواهد شد. وقتی میشود از یک صنعت پول درست کرد چرا که نه. در خصوص مشکلات موجود هم قاعدتا در طول زمان تئاتر خصوصی مجبور است ساز و کاری مناسب را ایجاد کند. به هر حال مسیری است که باید طی شود، اما باید سعی در بهتر شدن آن کنند.
در این میان خانه تئاتر چه نقشی برای تئاتریها دارد؟
خانه تئاتر در حقیقت خانه تئاتر نیست و ربطی به چیزی که باید باشد ندارد. لازم است جابجایی در آن صورت بگیرد تا جا برای افرادی که مفیدترند و توانایی بیشتر دارند باز شود. حقیقت این است که یک هنرمند تا زمانی که توان خلق دارد، باید محصول تولید کند و پس از آن باید چرخه شایسته سالاری اتفاق بیفتد. شایسته سالاری لازمه این روزهای خانه تئاتر است.
تئاتر تا امروز بار مالی خوبی برایتان داشته است؟
من هیچ وقت بخاطر پول کار نکردم ولی درآمد بدی هم نداشتم. اگر دنبال پول نباشی خودش به سمتت میآید؛ البته بستگی به این هم دارد که چقد پول میخواهی و پیگیر چه چیزی هستی. من به شخصه از مجموع کارهایی که انجام میدهم درآمدی هم کسب میکنم که شکر خدا راضیام می کند.
بازیگرهای نقش را بر چه اساسی انتخاب کردید؟
در این زمینه بسیار سختگیرم و تلاش میکنم تا بهترینها را پیدا کنم زیرا هنرپیشههای خوب 50 درصد کار یک کارگردان را راحت و نصف راه را برای شما هموار میکنند. در کنار این موضوع خود کارگردان باید از بازیها لذت ببرد و معتقدم تا خودت لذت نبری، نباید در را برای تماشاگر باز کنی.بودن با این سه عزیز در این کار بسیار برایم لذت بخش است و باور کنیند فاصله سنی بین من و بازیگران معنایی در رفاقتمان ندارد. گروهی کاملا حرفهای و معجزه شادی که به وضوح در روحیه وحتی زندگی شخصی بازیگرها تاثیر گذار بوده است. معجزه معجزه تئاتر است. بطور مثال ایوان، قصه یک بهلول است و باید بخندد، اتفاقی که در شخصیت و زندگی روزمره آقای حسینی خیلی دور از دسترس است، و شما خیلی باید تلاش کنید تا ایشان را به خنده بیندازید. در حالی که در طول کار و تمرینات براحتی خنده روی لب ایشان است و این نشان از تاثیر نمایش دارد.
در مورد طراحی صحنه چه نگاهی داشتید؟
میزانسن صحنه ما کاملا طبیعی است و در کار به نظر نمیرسد. مثلثهای زیاد ترکب بندی که نشان از رفاقتهای سه نفره دارد، دکور از رنگهای شاد و ترکیب بندی جذابی برخوردار است و براحتی شادی را به مخاطب القا میکند. طراوت و حسی خوب که حتی در کارهای خارجی نیز دیده نمیشود و این بسیار خوب است.
در دنیای هنر دنبال چه چیزی هستید؟
در ناخوداگاهم همیشه دنبال ریسک و کار جدید هستم. کار تکراری و قالبی مشخص گرفتن حوصله سر بر است. من انتظار دارم مخاطب هر بار که به دیدن کارهای من میآید با چیزی جدید روبرو شود و با خودش بگوید وحید رهبانی این بار برایمان چه خواهد داشت. بعلاوه اینکه حواسم هست که از آفات شهرت دور باشم. شهرت دیو دیوانهای است که کارهای زیادی میکند و سوار شدن روی این دیو کار سختی است. من شهرت را خیلی زود پیدا کردم و خدا را شکر که توانستم مهارش کنم.
برای این کار بروشور کاملی تهیه دیدهاید، در این خصوص هم توضیح بدهید.
هنر نمایش بر خلاف هنرهای دیگر ماندگاری ندارد و در نهایت به مرگی زیبا و جادوانه تبدیل می شود، از این رو در طول زمان مراجعه به فیلم و نقاشیهای پیشین امکانپذیر است اما به تئاتر نمی شود رجوع کرد پس بروشور به نوعی سند یک تئاتر است و خاطره کار را در سالهای بعد زنده نگه میدارد. برای همین سعی کردیم روی تک تک قسمتهایش فکر کنیم تا معرفی کاملی از کار باشد.
تفاوت کارتان را با اجراهای قبلی از این نمایشنامه در چه میدانید؟
این اثر مانند منشوری است که میشود از هزار طرف آن را چرخاند. کار ما اگر چه متنش با اجراهای قبلی یکی بود اما در نوع نگاهمان به موضوع کمی تفاوت داشت. ما نمیخواستیم مباحث خشک فلسفی هنر مدرن و کلاسیک داشته باشیم. تاکید بر دوستی بود و اینکه بگوییم رفاقت چطور میشکند و چطور دوباره برمی گردد.
در طول این سالها ایرانی بودن کارهایتان را با چه ابزاری نشان دادهاید؟
به نظرم همیشه این کار معنایی ندارد، من لزوما هر زمان بیرون از ایران کار میکنم، حتما چند نشانه ایرانی ( فرش یا ...) در کار استفاده میکنم اما به نظرم در داخل کشور نیازی به این کار نیست. ژاپنیها معتقدند ما تئاتر میرویم تا چیزی دیگر ببینیم و حال آنکه در داخل کشور به اندازه کافی اِلمانهای ایرانی دور و برما هستند.
لحظه خاصی در کار هست که برای شما حس و حال متفاوتی داشته باشد؟
در انتهای کار لحظهای است که ایوان ظرف زیتون را به سمت تماشاگرها تعارف میکند، وقتی اولین تماشاگر زیتون را برمیدارد، در سکوت، احساسی عجیب بین تماشاگرها شکل میگیرد و تاثیر خاصی دارد، بسیار این لحظه را دوست دارم و هر شب از دیدنش لذت میبرم.
برای آینده چه کاری در دست دارید؟
همیشه چند برنامه در ذهنم دارم. در حال حاضر دلم میخواهد یک کار سینمایی را کارگردانی کنم و تصویرهای ذهنیام را روی پرده سینما به مردم نشان دهم. حالا باید امتحان کرد و دید چه اتفاقی خواهد افتاد.
انتهای پیام/