سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خاطره‌ی عبرت‌آموز زاکانی از دوران دفاع مقدس +عکس

علیرضا زاکانی با ذکر خاطره‌ای از دفاع مقدس در اینستاگرام خاطرنشان کرد این دوران برای زمان امروز نیز می‌تواند عبرت‌آموز باشد.

به گزارش خبرنگار حوزه سیاسیون  گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ علیرضا زاکانی نماینده سابق مجلس شورای اسلامی با انتشار مطلبی در صفحه اینستاگرام خود خاطره‌ جالب و عبرت‌آموزی از دوران دفاع مقدس نقل کرد که مربوط است به افرادی که مدام انتقاد می‌کنند اما اشکال اصلی مربوط به خودشان است.

زاکانی در اینستاگرام نوشت:

"هوالحکیم
شرح جلوه
با درک زمانه، مختصات خود را دریابیم.
خاطره ای که در ادامه آمده است مربوط به سال 1365 است که بعد از عملیات والفجر 9 در ارتفاعات سلیمانیه عراق جهت شناسایی ارتفاعات روت بزرگ و کوچک به ارتفاعات سورکوه در بانه رفتیم: ول کن نبود. اصرار داشت که شب را باید بمانم، نیتش را فهمیده بودم. هر چه می گفتم می خواهم بروم از دعوتش نمی گذشت. خلاصه کشان کشان ما را برد و مهمان سنگر کوچک خود کرد. شب را در سنگر آن جوان - که دست قضا او را در اتاق دیدبانی نشانده بود - به صبح رساندم.

سلام اول خورشید به زمین نرسیده، به دیدگاه رفتیم. به حساب خود میخواست جلوی من که از بچه های اطلاعات عملیات بودم کلاس بگذارد. کپی نقشه یک پنجاه هزارم منطقه را بیرون آورد. نگاهی مهندس وار به آن انداخت، با دوربینش دشمن را رصد کرد و بعد از محاسبات اولیه، بیسیم را برداشت و با اعلام مختصات درخواست توپ کرد.

بعد از لحظاتی توپ آمد اما با فاصله ای زیاد از محلی که می خواست به زمین خورد! ابدا به روی خودش نیاورد، دوباره بیسیم زد و مختصات را دقیق تر کرد، باز هم توپ آمد و جای دورتری خورد. مجدد با دقت بیشتر و تصیح جهت و مسافت درخواست توپ سوم را کرد که آن هم زمین را درید، اما بسیار پَرت تر از دوتای قبل به هدف نخورد. چهره اش کمی رنگ به رنگ شد، بد جور کم آورده بود با عصبانیت دست به بیسیم برد و شروع کرد بد و بیراه گفتن به توپچی ها، دعوا بالا گرفت و اگر ترمزش را نمی کشیدم کار بیخ پیدا می کرد. در کشاکش دعوا می گفت این ها با من خوب بودند، نمی دانم از وقتی به این دیدگاه آمده ام با من لج کرده اند. نقشه را از دستش گرفتم و نگاهی به آن انداختم.

دیدم ای دل غافل آقا مختصات دیدگاه و جای خودش را روی نقشه اشتباهی معلوم کرده و حالا فحش حل نشدن مشکل را به توپچی ها می دهد!! وقتی اشتباهش را گفتم ابتدا مقاومت کرد و قبول نداشت که اشتباه از اوست و لج کردنی در کار نیست. کمی گفت و گو کردیم و استدلال های مرا شنید. خدا را شکر به اشتباهش پی برد و این بار با اصلاح مختصات، درخواست توپ کرد که توپ آمد و مستقیم به هدف خورد. حالا که سال ها از روزهای ارزشمند و عبرت آموز جنگ می گذرد هر بار که به یاد این خاطره و آن جوان می افتم با خود می اندیشم که در این دوران هم کم نیستند افرادی که هر روز بعد از کمی کاغذبازی، ژست روشنفکرانه گرفته و با داد و بی داد به زمین و زمان فحش می دهند و هی غر می زنند و از این و آن گلایه می کنند در حالی که بخشی از ریشه اصلی مشکلات در عملکرد خودشان است."

انتهای پیام/

خاطره زاکانی از دوران دفاع مقدس

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.