سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تفسیر آیات 40-42 سوره نساء

خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده می‌كنيم.

سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که می‌دانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و پس از هجرت پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.

این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره پس از سوره بقره است و به دلیل اینکه بیشترین مباحث آن درباره احکام زنان گردآوری شده، به سوره نساء نامیده می شود .

فضیلت و خواص سوره نساء

در فضیلت سوره نساء از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است: «هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نساء را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ                              

إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا
در حقيقت ‏خدا هم‏وزن ذره‏ اى ستم نمى ‏كند و اگر [آن ذره كار] نيكى باشد دو چندانش مى ‏كند و از نزد خويش پاداشى بزرگ مى ‏بخشد (۴۰)

اين آيه به افراد بى ايمان و بخيل كه حال آنها در آيات قبل گذشت مى گويد: (خداوند حتى به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند) (ان الله لايظلم مثقال ذرة )؛(ذرة ) در اصل به معنى مورچه هاى بسيار كوچكى است كه به زحمت ديده مى شود و بعضى گفته اند در اصل اجزاى فوق العاده كوچكى از غبار است كه در هوا معلق است ، و به هنگام تابش آفتاب از روزنه كوچكى به نقاط تاريك ، آشكار مى شود، و نيز گفته اند اگر انسان دست خود را روى خاك و مانند آن بگذارد و سپس به دست خود بدمد، اجزايى كه در هوا پراكنده مى شود هر يك ذره ناميده مى شود.


ولى تدريجا به هر چيز كوچكى ذره گفته شده است ، و امروز به (اتم ) كه كوچكترين جزء اجسام است نيز ذره گفته مى شود  زيرا اگر در سابق آن را به ذرات غبار اطلاق مى كردند به خاطر اين بود كه آن را كوچكترين اجزاء جسم تصور مى نمودند ولى امروز كه ثابت شده كوچكترين اجزاى يك (جسم مركب )مولكول و كوچكترين اجزاى يك (جسم بسيط)، اتمها است كه به مراتب از مولكولها كوچكترند، اين نام را در اصطلاح علمى براى (اتم ) انتخاب كرده اند كه نه تنها با چشم ديده نمى شود، بلكه با قويترين ميكروسكوپهاى الكترونيكى نيز قابل مشاهده نيست ، و وجود آن تنها از طريق فورمولهاى علمى و از طريق عكسبردارى هاى خاصى كه با وسايل فوق العاده مجهز انجام مى شود اثبات شده است ، و از آنجا كه (مثقال ) به معنى (سنگينى ) است ، تعبير (مثقال ذرة ) به معنى سنگينى يك جسمفوق العاده كوچك مى باشد.

 


سپس اضافه مى كند: خداوند نه تنها ستم نمى كند، بلكه (اگر كار نيكى انجام شود آن را مضاعف مى نمايد، و پاداش عظيم از طرف خود در برابر آن مى دهد) (و ان تك حسنة يضاعفها و يؤ ت من لدنه اجرا عظيما).بنابراين مجازاتهايى كه دامنگير شما مى شود و از ناحيه خدا هيچ ستمى نخواهد شد و به عكس اگر به جاى بخل و كفر، راه خدا را پيش مى گرفتيد و انتخاب مى كرديد، از پاداشهاى مضاعف و عظيم او برخوردار مى شديد.ضمنا بايد توجه داشت كه (ضعف ) و (مضاعف ) در لغت عرب به معناى چيزى است كه معادل آن يا چند برابر آن را، بر آن بيفزايند و بنابر اين آيه فوق با آياتى كه مى گويد: پاداش انفاق گاهى به ده برابر و گاهى به هفتصد برابر يا بيشتر مى رسد، هيچ گونه منافاتى ندارد، و در هر صورت حكايت از لطف خداوند نسبت به بندگان است كه گناهانشان را بيش از مقدارى كه انجام داده اند كيفر نمى دهد، اما به حسنات آنها به مراتب بيش از آنچه انجام داده اند پاداش مى دهد.

چرا خداوند ظلم نمى كند؟!
از آنجا كه ظلم و ستم معمولا يا بر اثر جهل است و يا احتياج و يا كمبودهاى روانى ، كسى كه نسبت به همه چيز و همه كس عالم و از همه بى نياز و هيچ كمبودى در ذات مقدس او نيست ، ظلم كردن درباره او ممكن نيست نه اينكه نمى تواند ظلم كند و نه اينكه ظلم و ستم در مورد او متصور نباشد (آن چنان كه طايفه عرب تصور كرده اند) بلكه در عين توانايى به خاطر اينكه حكيم و عالم است از ظلم كردن ، خوددارى مى نمايد و هر چيز را در جاى خود در اين جهان پهناور هستى قرار مى دهد، و با هر كس طبق شايستگى و اعمالش ‍ رفتار مى كند.

 

فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا
پس چگونه است [حالشان] آنگاه كه از هر امتى گواهى آوريم و تو را بر آنان گواه آوريم (۴۱)

يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا 
آن روز كسانى كه كفر ورزيده‏ اند و از پيامبر [خدا] نافرمانى كرده‏ اند آرزو مى كنند كه اى كاش با خاك يكسان مى ‏شدند و از خدا هيچ سخنى را پوشيده نمى‏ توانند داشت (۴۲)

تفسير در تعقيب آيات گذشته كه در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدكاران و نيكوكاران بود اين آيه اشاره به مساءله شهود و گواهان رستاخيز كرده و مى گويد: (حال اين افراد چگونه خواهد بود آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمال آنها مى آوريم و ترا گواه اينها قرار خواهيم داد) (فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنابك على هؤ لاء شهيدا)و به اين ترتيب علاوه بر گواهى اعضاى پيكر آدمى ، و گواهى زمينى كه بر آن زيست كرده ، و گواهى فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پيامبرى نيز گواه اعمال امت خويش است ، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) كه آخرين و بزرگترين پيامبر الهى است نيز گواه بر امت خود مى باشد و بدكاران با وجود اين همه گواه چگونه مى توانند حقيقتى را انكار كنند و خود را از كيفر اعمال خويش دور دارند.نظير اين مضمون در چند آيه ديگر قرآن نيز هست از جمله آيه 143 سوره بقره و آيه 89 سوره نحل ، و آيه 78 حج .

 

اكنون اين سوال پيش مى آيد كه گواهى پيامبران نسبت به اعمال امت خويش چگونه خواهد بود؟
اگر كلمه (هؤ لاء) اشاره به مسلمانان بوده باشد همانطور كه در تفسير مجمع البيان آمده است ، پاسـخ اين سوال روشن خواهد بود زيرا هر پيامبرى مادامى كه در ميان امت خويش مى باشد شاهد و ناظر اعمال آنها است و بعد از آنها اوصياء و جانشينان معصومشان ، شاهد و ناظر اعمال امت خواهند بود، و لذا درباره حضرت عيسى (عليه السلام ) چنين مى خوانيم كه : در روز قيامت ، مسيح (عليه السلام ) در پاسـخ سوال پروردگار عرض مى كند:(ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربكم و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتنى كنت انت الرقيب عليهم و انت على كل شى ء شهيد؛ پروردگارا! من به آنها جز آنچه دستور دادى نگفتم ، به آنها گفتم خداوند را كه پروردگار من و شما است عبادت كنيد، و تا آن زمان كه در ميان آنها بودم شاهد و گواه اعمال آنها بودم ولى هنگامى كه مرا از ميان آنها بازگرفتى خودت مراقب آنان بودى و تو بر هر چيز گواهى ).ولى جمعى از مفسران احتمال داده اند كه كلمه (هؤ لاء) اشاره به گواهان امتهاى پيشين است يعنى اى پيامبر اسلام ! ترا گواه همه گواهان و انبياى گذشته قرار خواهيم داد و در پاره اى از روايات نيز به همين تفسير اشاره شده است و بنابر اين مفهوم آيه چنين خواهد شد كه هر پيامبرى در حال حيات و ممات از طريق مشاهده باطنى و روحانى ناظر احوال تمام امت خويش خواهد بود. و روح پاكپيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) نيز از همين راه ناظر همه امم پيشين و امت خويش مى باشد، و به اين طريق آنها مى توانند نسبت به اعمال آنها گواهى دهند و حتى صلحاى امت و افراد نمونه پرهيزكار نيز ممكن است از چنين آگاهى برخوردار باشند، و مفهوم آن چنين مى شود كه روح پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) از آغاز خلقت آدم وجود داشته است ، زيرا معنى شهود، آگاهى تواءم با حضور است ولى اين تفسير با آيه اى كه درباره حضرت مسيح نقل شد چندان سازگار نيست چون آيه مزبور مى گويد: مسيح شاهد بر تمام امت خود نبود بلكه شاهد بر آنها مادام الحيات بود (دقت كنيد).

اما اگر شهادت را به معنى شهادت عملى بگيريم يعنى مقياس سنجش بودن اعمال يك فرد نمونه براى اعمال سايرين ، در اين صورت تفسير فوق خالى از اشكال خواهد بود زيرا هر پيامبرى با صفات ممتازى كه داشته مقياس سنجش براى امت خويش ‍ محسوب مى شده ، و خوبان و بدان امت را با شباهت و عدم شباهت به آنان مى توان شناخت ، و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) بزرگترين پيامبران الهى است ، صفات و اعمال او مقياس سنجش براى شخصيت تمام انبياء خواهد شد.تنها سوالى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه شهادت به اين معنى آمده است يا نه ؟ ولى با توجه به اينكه اعمال و رفتار و افكار انسانهاى نمونه نيز عملا گواهى مى دهد كه يك انسان ممكن است تا اين حد مقامات معنوى را طى كند چنين معنايى زياد بعيد به نظر نمى رسد (دقت كنيد).

در آيه بعد، به نتيجه اعمال آنها اشاره كرده ، مى گويد: (در اين هنگام كه كافران و آنها كه با فرستاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا را مى بينند و شهود و گواهان غير قابل انكارى در اين دادگاه مشاهده مى كنند، آن چنان از كار خود پشيمان مى شوند كه آرزو مى كنند كاش خاك بودند و با خاكهاى زمين يكسان مى شدند) (يومئذ يود الذين كفروا و عصوا الرسول لو تسوى بهم الارض ).اين تعبير همانند تعبيرى است كه در آخرين آيه سوره نباء مى خوانيم : (ويقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا؛ در اين هنگام كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم )!ولى تعبير به (تسوى ) اشاره به مطلب ديگرى نيز مى كند و آن اينكه كافران علاوه بر اينكه آرزو مى كنند خاك شوند، علاقه دارند كه خاكها و قبرهاى آنها هم در زمين گم شود و با زمينهاى اطراف يكسان گردد، و به كلى فراموش شوند!

(در اين موقع آنها هيچ واقعيتى را نمى توانند كتمان كنند) (و لا يكتمون الله حديثا) زيرا با آن همه شهود و گواهان ، راهى براى انكار نيست .البته اين سخن منافات با آيات ديگر كه مى گويد: بعضى از كافران در روز قيامت نيز حقايق را كتمان مى كنند و دروغ مى گويند ندارد چون دروغ گفتن آنها قبل از اقامه شهود و گواهان است ، ولى بعد از آن كه هيچ جاى انكار نمى ماند ناچار مى شوند به همه حقايق اقرار كنند.در يكى از خطبه هاى اميرمؤ منان (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: (روز رستاخيز خداوند بر دهان افراد، مهر خاموشى مى نهد، تا سخن نگويند و در اين هنگام دستها به سخن در مى آيند و پاها گواهى مى دهند و پوستهاى تن ، اعمال خود را باز مى گويند و در اين هنگام هيچ كس نمى تواند واقعيتى را كتمان كند).

بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور از (لا يكتمون الله ) حديثا اين است كه آنها آرزو مى كنند: اى كاش در دنيا كه بودند واقعيات ر
ا مخصوصا درباره پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) كتمان نمى كردند و بنابر اين جمله مزبور عطف بر جمله (لو تسوى بهم الارض ) مى شود، ولى اين تفسير با ظاهر (لا يكتمون ) كه فعل مضارع است سازگار نيست و اگر اين معنى مراد بود بايد گفته شود (و لم يكتموا).

انتهای پیام/

 

برچسب ها: تفسیر ، قرآن کریم
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۲:۵۷ ۲۶ دی ۱۳۹۶
جالب بود ممنون