سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تفسیر آیات32-34سوره نساء

خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

 به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده می‌كنيم.

سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که می‌دانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست. این سوره در مدینه و پس از هجرت پیامبر اکرم (ص) نازل شده است.

این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره پس از سوره بقره است و به دلیل اینکه بیشترین مباحث آن درباره احکام زنان گردآوری شده، به سوره نساء نامیده می شود.

فضیلت و خواص سوره نساء

در فضیلت سوره نساء از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است: «هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نساء را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ                              

وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا 

و زنهار آنچه را خداوند به [سبب] آن بعضى از شما را بر بعضى [ديگر] برترى داده آرزو مكنيد . براى مردان از آنچه [به اختيار] كسب كرده‏ اند بهره‏ اى است و براى زنان [نيز] از آنچه [به اختيار] كسب كرده‏ اند بهره‏ اى است و از فضل خدا درخواست كنيد كه خدا به هر چيزى داناست (۳۲)

شان نزول :

مفسر معروف (طبرسى ) در مجمع البيان نقل مى كند كه : ام سلمه (يكى از همسران پيامبر) به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) عرض ‍ كرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنان جهاد نمى كنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده ؟ اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مى رفتيم ، و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم .آيه فوق نازل گرديد و به اين سوالات و مانند آن پاسـخ گفت و در تفسير (المنار) مى خوانيم : جمعى از مردان مسلمان هنگامى كه آيه ارث نازل شد و سهم مردان را دو برابر زنان ذكر كرد، گفتند: اى كاش اجر و پاداش معنوى ما نسبت به آنها نيز چنين بود و جمعى از زنان نيز گفتند: اى كاش مجازات و كيفرهاى ما نصف مجازات مردان بود همانطور كه سهم ارث ما نيمى از ارث آنها است !

آيه فوق نازل شد و به آنها پاسـخ گفت .همين شان نزول در تفسير (فى ظلال ) و (روح المعانى ) با تفاوت مختصرى ذكر شده است .

تفسير :

همانطور كه در شان نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت يك سوال در آمده بود، آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگى ، عموما بر دوش مردان مى باشد، و زنان از آن معافند، به علاوه هزينه خود آنها نيز بر دوش مردان است ، و همانطور كه سابقا اشاره شد سهميه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آيه فوق مى گويد: (تفاوتهايى را كه خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعض ديگر قايل شده هرگز آرزو نكنيد) (و لا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعض ).

زيرا اين تفاوتها هر كدام اسرارى دارد كه از شما پوشيده و پنهان است چه تفاوتهايى كه از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمى و روحى داريد و پايه نظام اجتماعى شما است ، و چه تفاوتهايى كه از نظر حقوقى به خاطر موقعيت هاى مختلف همانند ارث قرار داده شده است، تمام اين تفاوتها بر طبق عدالت و قانون الهى مى باشد و اگر غير از آن مصلحت بود براى شما قائل مى شد، بنا بر اين آرزوى تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار كه عين حق و عدالت است، مى باشد.

البته نبايد اشتباه كرد كه آيه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبيعى مى كند نه تفاوتهاى ساختگى كه بر اثر (استعمار) و (استثمار) طبقاتى به وجود مى آيد، چه اينكه آنها نه خواست خدا است ، و نه چيزى است كه آرزوى دگرگون كردن آن نادرست باشد، بلكه تفاوتهايى است ظالمانه و غير منطقى كه بايد در رفع آن كوشيد، فى المثل زنان نمى توانند آرزو كنند كه اى كاش مرد بودند، و مردان نيز نبايد آرزو كنند كه اى كاش زن مى شدند، زيرا اين دو جنس اساس نظام اجتماع انسانى است ، اما در عين حال نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكى از اين دو جنس حقوق ديگرى را پايمال كند، و آنها كه آيه را دستاويز براى ادامه تبعيضات نارواى اجتماعى پنداشته اند سخت در اشتباهند.لذا بلافاصله مى فرمايد: (مردان و زنان هر كدام بهره اى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند) (للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن )خواه موقعيت طبيعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و يا تفاوت به خاطر تلاشها و كوششهاى اختيارى .

 

قابل توجه اينكه كلمه (اكتساب ) كه به معنى تحصيل كردن و به دست آوردن است ، مفهوم وسيعى دارد، هم كوششهاى اختيارى را شامل مى شود و هم آنچه را كه انسان به وسيله ساختمان طبيعى خود مى تواند به دست بياورد.سپس مى فرمايد: (به جاى آرزو كردن اين گونه تفاوتها، از فضل خدا و لطف و كرم او تمنا كنيد كه به شما از نعمتهاى مختلف و موفقيت ها و پاداشهاى نيك ارزانى دارد) (و اسئلوا الله من فضله )و در نتيجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشيد خواه مرد باشيد يا زن ، و خواه از اين نژاد باشيد يا نژاد ديگر، و در هر حال آنچه را خير واقعى و سعادت شما در آن است بخواهيد نه آنچه شما خيال مى كنيد - و تعبير به (من فضله ) اشاره به همين معنى مى باشد.البته روشن است كه تقاضاى فضل و عنايت پروردگار به اين نيست كه انسان به دنبال اسباب و عوامل هر چيز نرود بلكه بايد فضل و رحمت او را در لا به لاى اسبابى كه او مقرر داشته است، جستجو كرد. (چون خداوند به همه چيز دانا است ) (ان الله كان بكل شى ء عليما)و مى داند براى نظام اجتماع چه تفاوتهايى از نظر طبيعى و يا حقوقى لازم است ، و بنابر اين در كار او هيچ گونه تبعيض ناروا، و بى عدالتى نيست ، و نيز از اسرار درون مردم با خبر است و مى داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى انديشند.

اين تفاوتها براى چيست ؟

بسيارى از خود مى پرسند چرا بعضى از افراد استعدادشان بيشتر و بعضى كمتر، بعضى زيبا و بعضى ديگر از زيبايى ، كم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نيرومند و بعضى معمولى هستند، آيا اين (تفاوتهاى طبيعى ) با اصل عدالت پروردگار سازگار است ؟

در پاسـخ بايد به چند نكته توجه داشت :

1 - قسمتى از تفاوتهاى جسمى و روحى و مردم با يكديگر معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى و يا سهل انگاريهاى مردم است كه هيچ گونه ارتباطى به دستگاه آفرينش ندارد، مثلا بسيارى از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقير هم از نظر جسمى قويتر و زيباتر و هم از نظر استعداد پيشرفته ترند، به دليل اينكه آنها از تغذيه و بهداشت كافى بهره مندند در حالى كه اينها در محروميت قرار دارند، و يا افرادى هستند كه بر اثر تنبلى و سهل انگارى نيروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند. اين گونه اختلافها را بايد (اختلافهاى ساختگى و بى دليل ) دانست كه با از بين رفتن نظام طبقاتى و تعميم عدالت اجتماعى از ميان خواهد رفت ، و هيچ گاه اسلام و قرآن بر اين گونه تفاوتها صحه نگذاشته است .

2 - قسمتى ديگر از اين تفاوتها، طبيعى و لازمه آفرينش انسان است يعنى يك جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى كامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات يك كارخانه يك شكل و يك جور نخواهند بود و طبعا با هم تفاوتهايى خواهند داشت ، ولى بايد دانست كه معمولا مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسانها آنچنان تقسيم شده كه هر كسى قسمتى از آن را دارد، يعنى كمتر كسى پيدا مى شود كه اين مواهب را يكجا داشته باشد، يكى از نيروى بدنى كافى برخوردار است ، و ديگرى استعداد رياضى خوبى دارد، يكى ذوق شعر، و ديگرى عشق به تجارت ، و بعضى هوش سرشارى براى كشاورزى ، و بعضى از استعدادهاىويژه ديگرى برخوردارند، مهم اين است كه جامعه يا خود اشخاص ، استعدادها را كشف كنند، و آنها را در محيط سالمى پرورش ‍ دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خويش را آشكار سازد و از آن بهره بردارى كند.

3 - اين موضوع را نيز بايد يادآورى كرد كه يك جامعه همانند يك پيكر انسان ، نياز به بافتها و عضلات و سلولهاى گوناگون دارد، يعنى همانطور كه اگر يك بدن ، تمام از سلولهاى ظريف همانند سلولهاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و يا اگر تمام سلولهاى آن خشن و غير قابل انعطاف همانند سلولهاى استخوانى باشند كارايى كافى براى وظايف مختلف نخواهد داشت ، بلكه بايد از سلولهاى گوناگونى كه يكى وظيفه تفكر و ديگرى مشاهده و ديگرى شنيدن و ديگرى سخن گفتن را عهده دار شوند تشكيل شده باشد، همچنين براى به وجود آمدن يك (جامعه كامل ) نياز به استعدادها و ذوقها و ساختمانهاى مختلف بدنى و فكرى است ، اما نه به اين معنى كه بعضى از اعضاء پيكر اجتماع در محروميت به سر برند و يا خدمات آنها كوچك شمرده شود و يا تحقير گردند، همانطور كه سلولهاى بدن با تمام تفاوتى كه دارند همگى از غذا و هوا و ساير نيازمنديها به مقدار لازم بهره مى گيرند.

و به عبارت ديگر تفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمتهايى كه طبيعى است (نه ظالمانه و تحميلى ) مقتضاى (حكمت ) پروردگار است و عدالت هيچ گاه نمى تواند از حكمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلولهاى بدن انسان يكنواخت آفريده مى شد، دور از حكمت بود، و عدالت به معنى قرار دادن هر چيز در محل مناسب خود نيز در آن وجود نداشت ، همچنين اگر يك روز تمام مردم جامعه مثل هم فكر كنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان يك روز وضع جامعه به كلى درهم مى ريزد.

بنابر اين آنچه در آيه فوق درباره اختلاف ساختمان زن و مرد آمده در واقعاشاره اى به همين موضوع است زيرا بديهى است كه اگر تمام افراد بشر، مرد و يا همه زن باشند، نسل بشر به زودى منقرض مى شود و علاوه بر اينكه قسمت مهمى از لذات مشروع بشر از ميان مى رود، حال اگر جمعى ايراد كنند كه چرا بعضى زن و بعضى مرد آفريده شده اند و اين چگونه با عدالت پروردگار مى سازد، مسلم است كه اين ايراد منطقى نخواهد بود، زيرا آنها به حكمت آن نينديشيده اند.

وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا 

و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كسانى كه شما [با آنان] پيمان بسته‏ ايد بر جاى گذاشته‏ اند براى هر يك [از مردان و زنان] وارثانى قرار داده‏ ايم پس نصيبشان را به ايشان بدهيد زيرا خدا همواره بر هر چيزى گواه است (۳۳)


تفسير :

بار ديگر قرآن به مسايل ارث بازگشته و خلاصه اى از احكام آن را كه در آيات سابق در مورد خويشاوندان و نزديكان بيان شد ذكر كرده و مى گويد: (براى هر كس اعم از زن و مرد، وارثانى قرار داديم كه از او ارث مى برند و آنچه پدران و مادران و نزديكان از خود به يادگار مى گذارند طبق برنامه خاصى در ميان آنها تقسيم مى گردد) (و لكل جعلنا موالى مما ترك الوالدان و الاقربون )اين جمله در حقيقت مقدمه اى است براى حكمى كه به دنبال آن بيان گرديده است . قرآن مى گويد: (كسانى كه با آنها پيمان بسته ايد، نصيب و سهم آنها را از ارث بپردازيد) (والذين عقدت ايمانكم فآتوهم نصيبهم ).اينكه در آيه از پيمان ، تعبير به عقد يمين (گره زدن با دست راست ) شده به خاطر آن است كه انسان معمولا براى هر كار بيشتر از دست راست استفاده مى كند و پيمان نيز شبيه به يكنوع گره زدن است .اكنون ببينيم (هم پيمانها)يى كه بايد سهم ارث آنها را پرداخت چه اشخاصى هستند؟

بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور (زن و شوهر) است ، زيرا آنها با يكديگر پيمان زناشويى بسته اند، ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد چون تعبير ازدواج به (عقد يمين ) و مانند آن در قرآن بسيار كم است ، به علاوه تكرار مطالب گذشته محسوب مى شود.آنچه به مفهوم آيه نزديكتر است همان پيمان (ضمان جريره ) مى باشد كه قبل از اسلام وجود داشت ، و اسلام آن را اصلاح كرد، و چون جنبه سازنده داشت بر آن صحه گذاشت ، و آن چنين بود كه : (دو نفر با هم قرار مى گذاشتند كه در كارها (برادروار) به يكديگر كمك كنند، و در برابر مشكلات يكديگر را يارى نمايند، و به هنگامى كه يكى از آنها از دنيا برود، شخصى كه بازمانده است از وى ارث ببرد اسلام اين پيمان دوستى و برادرى را به رسميت شناخت ، ولى تاكيد كرد كه ارث بردن چنين هم پيمانى منحصرا در زمينه عدم وجود طبقات خويشاوندان خواهد بود، يعنى اگر خويشاوندى باقى نماند شخصى كه با او (ولاء ضمان جريره ) پيدا كرده و چنان معاهده اى را بسته است از وى ارث مى برد، شرح بيشتر اين موضوع در كتب فقهى در كتاب ارث آمده است .سپس در پايان آيه مى فرمايد: اگر در دادن سهام ، صاحبان ارث كوتاهى كنيد و يا حق آنها را كاملا ادا نماييد در هر حال خدا آگاه است (زيرا او شاهد و ناظر هر كار و هر چيزى مى باشد) (ان الله كان على كل شى ء شهيدا).

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا 

مردان سرپرست زنانند به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى كنند پس زنان درستكار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى كنند و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه ‏ها از ايشان دورى كنيد و [اگر تاثير نكرد] آنان را ترك كنيد پس اگر شما را اطاعت كردند [ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش] مجوييد كه خدا والاى بزرگ است (۳۴)


تفسير :سرپرستى در نظام خانواده

خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد و در نتيجه مرد يا زن ، يكى بايد (رئيس ) خانواده و ديگرى (معاون ) و تحت نظارت او باشد، قرآن در اينجا تصريح مى كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود. (مردان سرپرست و نگهبان
زنان هستند) (الرجال قوامون على النساء).البته مقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤليتها و مشورتهاى لازم است .اين مسئله در دنياى امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هياءتى (حتى يك هيئت دو نفرى ) ماءمور انجام كارى شود حتما بايد يكى از آن دو (رئيس ) و ديگرى (معاون يا عضو) باشد وگرنه هرج و مرج در كار آنها پيدا مى شود - سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است و اين موقعيت به خاطر وجود خصوصياتى در مرد است مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروى عاطفه و احساسات (به عكس زن كه از نيروى سرشار عواطف بيشترى بهره مند است ) و ديگرى داشتن بنيه و نيروى جسمى بيشتر كه با اولى بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومى بتواند از حريم خانواده خود دفاع نمايد.

به علاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاى زندگى ، و پرداخت مهر و تاءمين زندگى آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او مى دهد كه وظيفه سرپرستى به عهده او باشد.البته ممكن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود امتياز داشته باشند ولى شايد كرارا گفته ايم كه قوانين به تك تك افراد و نفرات نظر ندارد بلكه نوع و كلى را در نظر مى گيرد، و شكى نيست كه از نظر كلى ، مردان نسبت به زنان براى اين كار آمادگى بيشترى دارند، اگر چه زنان نيز وظايفى مى توانند به عهده بگيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست .جمله بعد اشاره به همين حقيقت است زيرا در قسمت اول مى فرمايد: (اين سرپرستى به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش ، روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده ) (بما فضل الله بعضهم على بعض ).در قسمت ديگر مى فرمايد: (و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كهمردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند) (و بما انفقوا من اموالهم ).

 

ولى ناگفته پيدا است كه سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، همانطور كه شخصيت انسانى يك معاون از يك رئيس ممكن است در جنبه هاى مختلفى بيشتر باشد اما رئيس براى سرپرستى كارى كه به او محول شده از معاون خود شايسته تر است .سپس اضافه مى كند كه زنان در برابر وظايفى كه در خانواده بر عهده دارند به دو دسته اند:

دسته اول : (صالحان و درستكاران ، و آنها كسانى هستند كه خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده مى باشند و نه تنها در حضور شوهر بلكه در غياب او، حفظ الغيب مى كنند) (فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله ).

يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نمى شوند، و در برابر حقوقى كه خداوند براى آنها قايل شده و با جمله (بما حفظ الله ) به آن اشاره گرديده وظايف و مسئوليتهاى خود را به خوبى انجام مى دهند.
بديهى است مردان موظفند در برابر اين گونه زنان نهايت احترام و حق شناسى را انجام دهند.

زنان متخلف
دسته دوم : زنانى هستند كه از وظايف خود سرپيچى مى كنند و نشانه هاى ناسازگارى در آنها ديده مى شود، مردان در برابر اين گونه زنان وظايف و مسؤ وليتهايى دارند كه بايد مرحله به مرحله انجام گردد. و در هر صورت مراقبباشند كه از حريم عدالت ، تجاوز نكنند، اين وظايف به ترتيب زير در آيه بيان شده است :مرحله اول در مورد زنانى است كه نشانه هاى سركشى و عداوت و دشمنى در آنها آشكار مى گردد كه قرآن در جمله فوق از آنها چنين تعبير مى كند: (زنانى را كه از طغيان و سركشى آنها مى ترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد) (و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن )و به اين ترتيب آنها كه پا از حريم نظام خانوادگى فراتر مى گذارند قبل از هر چيز بايد به وسيله اندرزهاى دوستانه و بيان نتايج سوء اين گونه كارها آنان را به راه آورد و متوجه مسئوليت خود نمود.

سپس مى فرمايد: (در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد) (و اهجروهن فى المضاجع ).و با اين عكس العمل و بى اعتنايى و به اصطلاح قهر كردن ، عدم رضايت خود را از رفتار آنها آشكار سازيد شايد همين (واكنش ‍ خفيف ) در روح آنان مؤ ثر گردد.

در صورتى كه سركشى و پشت پا زدن به وظايف و مسئوليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاثير كند، و نه جدا شدن در بستر و كم اعتنايى نفعى ببخشد و راهى جز (شدت عمل ) باقى نماند (آنها را تنبيه كنيد) (و اضربوهن ).
در اينجا اجازه داده شده كه از طريق (تنبيه بدنى ) آنها را به انجام وظايف خويش وادار كنند.

اشكال :ممكن است ايراد كنند كه چگونه اسلام به مردان اجازه داده كه در مورد زنان متوسل به تنبيه بدنى شوند؟!

پاسـخ :جواب اين ايراد با توجه به معنى آيه و رواياتى كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كتب فقهى آمده است و همچنين با توضيحاتى كه روانشناسان امروز مى دهند چندان پيچيده نيست زيرا:

* آيه ، مسئله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگرى درباره آنان مفيد واقع نشود، و اتفاقا اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انجام وظيفه ، مؤ ثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طريق ضرب بلكه گاهى در موارد خاصى مجازاتهايى شديدتر از آن نيز قايل مى شوند كه تا سرحد اعدام پيش مى رود.                 
* (تنبيه بدنى ) در اينجا همانطور كه در كتب فقهى نيز آمده است - بايد ملايم و خفيف باشد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن .
*روانكاوان امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى بنام تفسير (مازوشيسم ) (آزارطلبى ) هستند و گاه كه اين حالت در آنها تشديد مى شود تنها راه آرامش آنان تنبيه مختصر بدنى است ، بنابر اين ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در موارد آنان جنبه آرام بخشى دارد و يك نوع درمان روانى است .                                                                                                                                                                                        
مسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤ ثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانه گيرى كرده ، در صدد آزار زن برآيد، لذا به دنبال اين جمله مى فرمايد: (اگر آنها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد) (فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا).
و اگر گفته شود كه نظير اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديد آيد، آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد؟
در پاسـخ مى گوييم آرى مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظايف مجازات مى گردند حتى مجازات بدنى ، منتها چون اين كار غالبا از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان متخلف را از طرق مختلف و حتى از طريق تعزير (مجازات بدنى ) به وظايف خود آشنا سازد.داستان مردى كه به همسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت حاضر به تسليم در برابر حق نبود و على (عليه السلام ) او را با شدت عمل و حتى با تهديد به شمشير وادار به تسليم كرد معروف است و در پايان مجددا به مردان هشدار مى دهد كه از موقعيت سرپرستى خود در خانواده سوءاستفاده نكنند و به قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتها است بينديشند (زيرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است ) (ان الله كان عليا كبيرا).

 انتهای پیام/

برچسب ها: تفسیر قرآن ، قرآن
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.