هر قدر بیشتر سعی در کنترل یکدیگر داشته باشیم روابط مان بیشتر تخریب خواهد شد. ارتباط مستقیم میان میزان کنترل دیگران و افت کیفیت زندگی مشترک وجود دارد. در این باره با سید علی قاسمی، روان شناس، مربی رسمی بین المللی و عضو هیئت علمی موسسه ویلیام گِلسِر گفت و گو کرده ایم.
کاهش شیفتگی های جسمانی
برخی از شیفتگی ها و جذابیت های زن و مرد بعد از وارد رابطه شدن به تدریج کم می شود. وقتی می بینیم روابط مثل قبل، خوب و لذتبخش نیست دنبال دلیل می گردیم. کم شدن جذابیت ها به کاهش نیازهای جسمی می انجامد و به تدریج نسبت به کنترل گری طرف مقابل حساس می شویم و احساس می کنیم که این رفتارها توهین آمیز است و آزادی ما را محدود می کند. کنترل گری طرف مقابل حامل این پیام است که «همسرم دیگر مرا دوست ندارد و به همین خاطر می خواهد مرا تغییر دهد.» بنابراین ما هم مقابله به مثل می کنیم؛ یعنی وقتی او با پرخاش به ما حمله می کند ما هم چنین می کنیم. درواقع با کنترل طرف مقابل می خواهیم همه چیز را آن گونه که خودمان می خواهیم هدایت کنیم و حرفمان را به کرسی بنشانیم زیرا تنها روشی است که «ویندوز ذهن» ما را هدایت می کند.
ضمن این که متاسفانه ما اغلب نه خود و نه نیازهای خودمان را نمی شناسیم و نه طرف مقابلمان و نیازهایش را. به همین دلیل هم نمی توانیم رفتار مناسبی داشته باشیم؛ درست مانند زمانی که از چگونگی کار با یک دستگاه اطلاعی نداریم بنابراین طبیعی هم هست که نتوانیم از تمام قابلیت های آن استفاده کنیم. در ارتباط هم ما از نیازهای واقعی خودمان آگاه نیستیم. نکته مهم در این خصوص این است که بسیاری افراد بدون اینکه بدانند چرا ازدواج می کنند وارد رابطه می شوند.
وقتی افراد از چرایی ازدواج اطلاعی ندارند چگونه می توانند با چگونگی آن کنار بیایند. به همین دلیل هم نمی توانند خودشان را سازگار کنند و حتی به خاطر طرف مقابل نمی توانند از بعضی خواسته های خود کوتاه بیایند. درواقع ازدواج زمانی آگاهانه است که نیازهای دوطرف در کنار همدیگر بهتر و متعادل تر برطرف شود.
پذیرش شرایط جدید
خیلی طبیعی است که وقتی وارد رابطه می شویم بسیاری از چیزها تغییر کند حال آن که علاوه بر خودمان باید به طرف مقابل و نیازهای او هم توجه داشته باشیم. اگر قرار باشد بعد از شروع یک رابطه اصلا از نیاز به آزادی ما چیزی کم نشود، تلاش بیشتری نکنیم یا زحمت بیشتری نکشیم و پاسخگو نباشیم پس واقعا به چه دلیلی وارد رابطه می شویم؟ بسیاری از زوج ها در پاسخ به این که چرا قصد ازدواج دارند می گویند هدف شان رفع نیازهای جنسی است یعنی بیشتر به طور غریزی ازدواج می کنند؛ نه به صورت آگاهانه و آموزش دیده.
برای موفقیت در ازدواج حتما باید بدانیم که قرار است وارد چه فضایی بشویم تا خودمان را آماده کنیم. ما اگر قواعد بازی را بلد نباشیم قطعا نمی توانیم بازیکن موفقی شویم. در زندگی زناشویی هم اگر ندانیم کجا باید کوتاه بیاییم و به خواسته های طرف مقابل بیشتر توجه کنیم یا چگونه به یک «سازگاری بالنده» برسیم مشکلات بسیاری در انتظارمان خواهدبود. ما اغلب به طور غریزی وارد رابطه می شویم، ابزار خشم و ناراحتی می کنیم و از یکدیگر انتظارات بی جا داریم، ناراحت می شویم و فاصله می گیریم.
ولی غریزه نمی تواند زندگی مشترک را پیش ببرد. وقتی ما آموزش ندیده باشیم چنین مشکلاتی پیش می آید. وقتی وارد خانه جدیدی می شویم که فضای کمتری نسبت به خانه قبلی دارد احساس کمبود فضا و ناراحتی می کنیم و همین احساس ما را از آن فضا دور و دلزده می کند. تنها در صورتی می توانیم به منزل جدید خو بگیریم که بخواهیم آگاهانه شرایط جدید را بپذیریم؛ ولی ما این آموزش ها را ندیده ایم و همیشه احساس ناراحتی می کنیم.
فرسایندگی کمتر؛ بالندگی بیشتر
برخی پژوهش ها نشان می دهد که شور و اشتیاق غریزی زن ممکن است زندگی زناشویی خیلی زود دچار فرسودگی و نارضایتی شود اما برای جلوگیری از چنین آفت هایی چگونه می توانیم فرسایش و اصطکاک را به حداقل برسانیم و در عوض رشد و بالندگی بیشتر باشد. این موضوع برای کسانی که هنوز وارد رابطه نشده اند با افرادی که رابطه زناشویی آن ها با مشکل مواجه شده متفاوت است. مهم ترین کاری که قبل از ازدواج باید انجام شود «خودشناسی» درست و کامل است.
یعنی ابتدا باید نیازهای خودمان را بشناسیم. مهم ترین پرسشی که یک دختر یا پسر قبل از ازدواج می توانند از خودشان بکنند این است که واقعا به چه دلیلی می خواهند ازدواج کنند و از وارد شدن در ارتباط با دیگری چه انتظاراتی دارند؛ در حوزه زناشویی، امنیت، اقتصاد و...؛ البته هر کس تعریف و خواسته ای دارد که حتما خودش باید آن را تعیین کند و آن را به طرف مقابل هم بگوید تا او هم با ارزیابی خواسته هایش ببیند تا چه حد در مسیر مشترک توافق دارند. یکی از مهم ترین دلایل تخریب رابطه این است که زوجین فکر می کنند طرف مقابل دیگر نمی تواند خواسته های او را برآورده کند.
توهم عشاق!
اگر دو نفر قبل از ازدواج نتوانند همدیگر به بخوبی بشناسند شروع زندگی مشترک چگونه می تواند به آنها کمک کند تا به خوشبختی برسند؟ البته در بسیاری از موارد افراد هنگام شروع رابطه دچار «توهم عشاق» می شوند. بسیاری از دختر و پسرها فکر می کنند مشکلات عمده با ورود به زندگی زناشویی برطرف می شود. در صورتی که این تفکر بعد از ازدواج به «کنترل گری» تبدیل می شود. ما می دانیم که طرف مقابل تغییر نمی کند ولی آن را باور نداریم و با وارد آوردن فشار زیاد امیدواریم بالاخره آن گونه که ما می خواهیم تغییر کند. وقتی هم که می بینیم طرف مقابل تغییر نمی کند یا مدت کنترل گری را بیشتر می کنیم یا شدت آن را یا هر دو را به صورت همزمان! وابستگی عاطفی هم مانع از مشاهده بسیاری از تفاوت ها و واقعیت های موجود در یک رابطه می شود.
درواقع «مغز هیجانی» بر «مغز متفکر» غالب می شود و نمی توان تصمیم درستی گرفت. در این هنگام ذهن دچار «فیلتراسیون» می شود و به خاطر درگیر شدن در یک رابطه عاطفی نقاط منفی طرف مقابل را از سامانه ادراکی خود حذف و فیلتر می کند. چون طاقت تمام کردن رابطه را نداریم و نمی توانیم از پس واکنش های مغز هیجانی خود برآییم، خود را توجیه می کنیم که بعد از ازدواج همه چیز بهتر می شود.
جنگ و ستیز متقابل
بسیاری از زندگی های زناشویی با همین «وابستگی های عاطفی» شکل می گیرند ولی وقتی افراد وارد زندگی مشترک شوند در می یابند که رفتارهای طرف مقابل قابل تحمل نیست و جنگ و ستیز و مخالفت های دوطرفه آغاز می شود که همین موضوع مهم ترین عامل تخریب زندگی زناشویی است. اما برای پیشگیری از چنین اتفاقاتی چه کار می توان کرد. نکته مهم این است که تکلیفشان را با خودشان مشخص کنند و از خودشان بپرسند من از بودن در این رابطه چه می خواهم و درواقع اولویت های من در این رابطه چیست؟
بازنگری و توجه بیشتر
برای کسب موفقیت و حفظ رابطه باید خود را بازنگری کنیم و ببینیم رفتارهای ما تا چه حد باعث تضعیف یا تخریب رابطه خواهدشد. و این موضوع مستلزم «خودآگاهی» بیشتر هر دو طرف است. هنگام ارزیابی نیز بیشترین توجه مان بر خواسته خودمان است نه بر رفتارمان. یعنی به جای این که به پیامدهای رفتارمان فکر کنیم فقط به خواسته خود متمرکز می شویم. مثلا وقتی مشغول تماشای تلویزیون هستیم و فرزندمان می خواهد با ما حرف بزند در آن لحظه تمام تمرکز ما بر تماشای تلویزیون است و ممکن است نتوانیم رفتار مناسبی با فرزندمان داشته باشیم. بسیاری از مواقع، همسران هم از رفتارهای ناپسندی که با یکدیگر دارند، پشیمان می شوند. هر کس رفتار نادرستی دارد باید دلیل رفتارهای اشتباه او را پیدا کنیم و ببینیم چرا این گونه عمل می کند. گاهی ما در زندگی مشترک خواسته هایی داریم که چون به آن ها نمی رسیم به شکل اعتراضی دست به انجام اشتباهات زیادی می زنیم.
چرا بدرفتاری می کنیم؟!
در زندگی مشترک وقتی کسی بدرفتاری می کند مثلا دست به خیانت، پرخاشگری یا تنبلی می زند به این دلیل است که راه دیگری برای رفع نیازهایش پیدا نکرده است. مثلا در بسیاری از خیانت های زناشویی، همسر طرف مقابل نمی داند چه اشتباهاتی داشته است. بعضی افراد اصلا هیچ توجهی به همسرشان ندارند و قلب رابطه سال هاست که از تپش افتاده؛ ولی آن ها هیچ توجهی به آن ندارند. بنابراین باید منتظر هر نوع شکستی در رابطه خود باشند. درواقع کسی که در ارتباط به آنچه می خواهد نمی رسد بیکار نمی نشیند و به گونه ای اعتراض خود را به طرف مقابل می رساند.
در زندگی مشترک اگر یک نفر دچار افسردگی، بدقلقی یا پرخاشگری باشد، حتما راه ارضای نیازهایش بسته شده است. اما بعضی افراد هم «مسئولیت گریز» هستند و نمی توانند مسئولیت های خود را برعهده بگیرند. در این حالت باید با این شخص مذاکره کرد یا از مشاور کمک گرفت. مثلا اگر کسی تنوع طلب است باید دید کجا آزادی عمل نداشته که حالا می خواهد آن را تجربه کند. ولی اگر حاضر به گفت و گو نباشد، پای میز مذاکره هم حاضر نشود و فقط خودش را توجیه کند، طرف مقابل باید خودش تعیین کند که می خواهد چه تصمیمی بگیرد.
اگر نتواند هزینه جدایی را بپذیرد برای این که سلامت روانش آسیب نبیند باید میزان «پذیرش» بیشتری داشته باشد و بپذیرد که خودش به هر دلیلی تصمیم گرفته با همسری بی مسئولیت و خیانتکار زندگی کند ولی چون نمی تواند هزینه و سختی ها و درد جدایی از او را بپذیرد باید شرایط موجود را برای خود تسهیل کند. اگر زندگی مشترک را شبیه یک قلب در نظر بگیریم، نیمی از آن متعلق به مرد است و نیمی دیگر متعلق به زن. بنابراین وقتی هر کدام از زوجین دنبال این باشند که به حق و حقوق و خواسته های خود برسند مثل این است که بخواهند قلب زندگی مشترک را به سمت خود بکشند؛ پس رابطه بیشتر تخریب خواهدشد و قلب زندگی مشترک هم زودتر از نفس می افتد.
منبع:ماهنامه همشهری تندرستی
انتهای پیام/