بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ به عصر سوگند، که انسانها همه در زیانند. مگر آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و به استقامت توصیه نمودهاند». (عصر/ 1 تا 3)
قابل توجه اینکه قرآن براى نجات از آن خسران عظیم، برنامه جامعى تنظیم کرده، که در آن بر چهار اصل تکیه شده است:
اصل اول: در این برنامه، «ایمان» است، که زیربناى همه فعالیتهاى انسان را تشکیل مىدهد، چرا که تلاشهاى عملى انسان از مبانى فکرى و اعتقادى او سرچشمه مىگیرد، نه همچون حیوانات که حرکاتشان به خاطر انگیزههاى غریزى است.
و به تعبیر دیگر: اعمال انسان تبلورى است از عقاید و افکار او، و به همین دلیل، تمام انبیاى الهى، قبل از هر چیز، به اصلاح مبانى عقیدتى امتها مىپرداختند، مخصوصاً با شرک که سرچشمه انواع رذایل، بدبختىها و پراکندگىها است، به مبارزه مىپرداختند.
جالب این که: «ایمان» در اینجا به طور مطلق ذکر شده است، تا شامل ایمان به همه مقدسات گردد، یعنى: از ایمان به خدا و صفات او گرفته، تا ایمان به قیامت، حساب، جزا، کتب آسمانى، انبیاى الهى و اوصیاى آنها.
بیشتر بخوانید: 3 عاملی که مرگ را برای ما راحت و آسان میکند!
در اصل دوم، به میوه درختِ بارور و پر ثمره ایمان پرداخته، از «اعمال صالح» سخن مىگوید. چه تعبیر وسیع و پر محتوایى، آرى «صالحات» همان «اعمال شایسته»، نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبیل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم و دانش، بلکه هر کار شایستهاى که وسیله تکامل نفوس، پرورش اخلاق، قرب الى اللّه و پیشرفت جامعه انسانى در تمام زمینهها شود.
این تعبیر، حتى کارهاى کوچکى همچون برداشتن یک سنگ مزاحم را از سر راه مردم شامل مىشود، تا نجات میلیونها میلیون انسان از گمراهى و ضلالت و نشر آئین حق و عدالت در تمام جهان.
و اگر در حدیثى، از امام صادق(علیه السلام) «اعمال صالح» به «مواسات و مساوات با برادران دینى» تفسیر شده، از قبیل بیان مصداق روشن است. ممکن است گاهى اوقات، اعمال صالح از بعضى از انسانهاى غیر مؤمن سر زند، ولى مسلماً ریشهدار، پایدار و گسترده نیست، چرا که از انگیزههاى عمیق الهى سرچشمه نمىگیرد، و از جامعیت برخوردار نیست.
قرآن در اینجا «صالحات» را مخصوصاً به صورت «جمع» آورده، جمعى که با «الف و لام» همراه است، و معنى عموم دارد. و بیانگر این حقیقت است که: راه جلوگیرى از آن خسران طبیعى و قهرى بعد از ایمان، انجام همه اعمال صالح است، نه تنها قناعت به یک یا چند عمل صالح، و به راستى، اگر ایمان عمیقاً در جان انسان جاى گیرد، چنین آثارى را از خود ظاهر مىسازد.
ایمان، تنها یک اندیشه و اعتقاد در زوایاى روح و فاقد هر گونه تأثیر نیست، ایمان تمام وجود انسان را به رنگ خود درمىآورد. ایمان، همانند چراغ پر نورى است که درون اطاقى روشن شود، نه تنها فضاى اطاق را نورانى مىکند، بلکه شعاع آن از تمام دریچههاى اطاق به بیرون مىافتد، و هر کس از خارج بگذرد، به خوبى مىفهمد آنجا چراغ پر نورى روشن است.
همین گونه، وقتى چراغ ایمان در سراى قلب انسان روشن شود، نور آن از «زبان»، «چشم»، «گوش» و «دست و پاى انسان» منعکس مىشود، حرکات هر کدام از آنها نشان مىدهد، نورى در قلب است که اشعهاش بیرون تافته.
به همین دلیل، در آیات قرآن، غالباً «عمل صالح» همراه «ایمان» به عنوان «لازم و ملزوم» یکدیگر آمده است، در آیه 97 سوره «نحل» مىخوانیم: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَة: «هر فردى از مرد یا زن، عمل صالحى انجام دهد، در حالى که ایمان دارد، ما او را با حیات پاکیزهاى زنده مىکنیم».
و در آیات 99 و 100 سوره «مؤمنون» مىخوانیم: تأسف بدکاران بعد از جدایى از این عالم در این است که چرا عمل صالحى انجام ندادهاند، و لذا با اصرار زیاد تقاضاى بازگشت براى انجام عمل صالح مىکنند: (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْت).
و در آیه 51 سوره «مؤمنون» آمده است: خداوند به رسولانش دستور مىدهد: «از طیبات تناول کنید و عمل صالح به جا آورید» (یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً).
و از آنجا که ایمان و اعمال صالح، هرگز تداوم نمىیابد، مگر این که: حرکتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از یکسو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوى دیگر، صورت پذیرد، به دنبال این دو اصل، به دو اصل دیگر اشاره مىفرماید که در حقیقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ایمان» و «عمل صالح» است.
در اصل سوم، به مسأله «تواصى به حق» یعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مىکند، تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند، و در مسیر زندگى از آن منحرف نگردند.
«تَواصَوا» از ماده «تواصى» همان گونه که «راغب» در «مفردات» آورده، به معنى آن است که بعضى، بعض دیگر را سفارش کنند.
و «حق» به معنى «واقعیت» یا «مطابقت با واقعیت» است، در کتاب «وجوه قرآن»، دوازده معنى و مورد استعمال براى این کلمه در قرآن مجید ذکر شده است، مانند: خدا، قرآن، اسلام، توحید، عدل، صدق، آشکار بودن، واجب بودن و مانند اینها، ولى همه آنها به ریشهاى که در بالا گفتیم، باز مىگردد.
به هر حال، جمله «تَواصَوا بِالْحَقِّ» معنى بسیار وسیعى دارد که هم «امر به معروف و نهى از منکر» را شامل مىشود، و هم «تعلیم و ارشاد جاهل» و «تنبیه غافل» و «تشویق» و «تبلیغِ» ایمان و عمل صالح را.
بدیهى است، کسانى که یکدیگر را به حق سفارش مىکنند، خود باید طرفدار حق و عامل به آن باشند.
در اصل چهارم، مسأله شکیبایى و «صبر» و استقامت و سفارش کردن یکدیگر به آن مطرح است، چرا که بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هر کس در مسیر عمل در هر گام با موانعى روبرو است، اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمىتواند احقاق حق کند، و عمل صالحى انجام دهد و یا ایمان خود را حفظ کند.
آرى، احقاق حق، و اجراى حق، و اداى حق در جامعه، جز با یک حرکت و تصمیمگیرى عمومى و استقامت و ایستادگى در برابر موانع ممکن نیست.
«صبر» در اینجا نیز معنى وسیع و گستردهاى دارد، که هم صبر بر اطاعت را شامل مىشود، هم صبر در برابر انگیزههاى معصیت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نیروها و سرمایهها و ثمرات.
با توجه به آنچه در بالا در مورد این اصول چهارگانه که به حق، جامعترین برنامه حیات و سعادت انسانها است، گفته شد، روشن مىشود: چرا در روایات آمده است: «وقتى اصحاب و یاران پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به یکدیگر مىرسیدند، پیش از آن که از هم جدا شوند، سوره «و العصر» را مىخواندند، و محتواى بزرگ این سوره کوچک را یادآور مىشدند، سپس با یکدیگر خدا حافظى کرده به سراغ کار خود مىرفتند».
به راستى، اگر مسلمانان امروز، همین اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا کنند، مشکلات و نابسامانىهاى آنها حل مىشود، عقب ماندگىها جبران مىگردد، و ضعفها و شکستها به پیروزى مبدل مىشود، و شرّ اشرار جهان از آنها قطع مىگردد.
منبع: فارس
انتهای پیام/