محیط کار انعطافپذیر و پویا باشد و بتوانیم برای مدتی طولانی (پنج تا ده سال) در همانجا بمانیم. حالا تصور کنید بعد از هفتهها شرکت در مصاحبه کاری، بالاخره موفق میشوید شغل دلخواه خود را پیدا کنید. تا اینجا ۵۰% درصد ماجرا حل شده اما کار تمام نشده است. حالا باید آنها از ما خوششان بیاید. در این مرحله شاید مدرک تحصیلی، دورههای آموزشی و سوابق اجرایی به کمک ما بیاید. اما چند مهارت حرفهای میتواند بیشتر از نام رشته و دانشگاه نظر کارفرما را جلب کند.
البته تمام کارفرماها مثل هم نیستند و ممکن است از کسی به یک دلیل خاص خوششان بیاید و او را استخدام کنند. بااینحال تقویت این مهارتها در بالا بردن شانس موفقیت در مصاحبه کاری بیتاثیر نخواهد بود.
۱- مهارت سخن گفتن
وقتی وارد اتاق مصاحبه میشوید، باید صحبت کنید. باید بتوانید در مدتزمان کوتاهی که در اختیار دارید ارزش خود را به کارفرما نشان بدهید و او را قانع کنید که برای سازمان بیش از حقوقی که میگیرید ارزش میآفرینید. خیلی بیشتر از لباسی که میپوشید، کارهایی که کردهاید یا برنامههایی که در سر دارید، نحوه صحبت کردن شما به چشم میآید.
در بیشتر مشاغل مهارت حرفهای سخنوری جایگاه بسیار مهمی دارد. کارمندی که میتواند ایدههایش را به طور روشن و شفاف به دیگران منتقل کند، میتواند به بهبود ارتباطات داخلی و افزایش بهرهوری کمک کند. توجه کنید که پرحرفی و بلبلزبانی الزاما نشانه مهارت سخنوری نیست. یکی از مهارتهای سخنگفتن این است که بتوانیم ایدههای پیچیده را به زبانی ساده و داستانهای طولانی را به حفظ تمام جزئیات مهم به شکلی مختصر و مفید تبیین کنیم.
۲- مهارت کار در گروه
آدمهایی هستند که تواناییهای فردی بالایی دارند، نابغه هستند، باانگیزه و سختکوشاند، اما برای نشان دادن نبوغ خود بهتنهایی و انزوا نیاز دارند. معمولا این آدمها نمیتوانند در یک سازمان جایگاه خود را پیدا کنند و همراه و همپای دیگران بهسوی هدفی واحد حرکت کنند.
در بیشتر مصاحبههای کاری بیش از یک نفر در مقابل شما مینشیند. حتی در یک جمع سه نفره میشود گروه تشکیل داد. یک مدیر منابع انسانی خبره به رفتار شما توجه میکند. او سعی میکند بفهمد که شما چطور انرژی خود را بین اعضای حاضر در جمع توزیع میکنید. آیا نفر سوم را بهطور کامل نادیده میگیرید و فقط به سوالهای او پاسخ میدهید، یا اگر یکی از حضار سوالی کرد، سعی میکنید دیگران را هم در این گفتوگو دخیل کنید.
۳- مهارت کسبوکار
شرکتی که میخواهد شما را استخدام کند، درگیر نوعی کسبوکار است. ممکن است این شرکت یک واحد صنعتی کوچک باشد یا یک سازمان خدماتی بزرگ. بههرحال آنها با ارائه کالا یا خدمات کسب درآمد میکنند. طبیعی است که فارغالتحصیلان هنر، مهندسی، علوم پزشکی یا حقوق بهاندازه کسانی که در رشته MBA تحصیل کردهاند از کسبوکار سر در نیاورند. بااینوجود داشتن اطلاعاتی کلی میتواند به کمک شما بیاید.
خودتان را بگذارید جای کارفرما. میخواهید بین دو طراح گرافیک خوب و بااستعداد یکی را انتخاب کنید. یکی از این دو طراح فضای کسبوکار را میشناسد، در مورد رقابت تجاری اطلاعات دارد و با برخی از مهارتهای مدیریتی آشنا است. البته این حرف را میشود در مورد هر مهارت دیگری هم زد. مثلا شاید بین دو گزینه مشابه، کسی که خوشلباستر است بیشتر به چشم بیاید. اما در بین تمام مهارتهای حرفهای، اطلاع از کسبوکار بیشتر میتواند به سودآوری مجموعه کمک کند.
۴- مهارت تحلیل و توانایی حل مسئله
در زمانهای قدیم کارمند خوب کارمندی مطیع و فرمانبردار بود که وظایف خود را بیچونوچرا اجرا میکرد. مثلا در یک کارخانه تولید خودرو، کارمندی خوب بود که مثل ربات به بستن پیچومهره مشغول شود و با هیچکس حرف نزند. اما فضای کسبوکار امروز خیلی متفاوت است. مشاغل امروز با مسائل مختلف مواجه هستند و کارمندهایی که میتوانند مسائل را تحلیل کنند و برای آنها راهحلهایی معقول بیابند، مفیدتر هستند.
کارمندهایی که میتوانند مسائل را تحلیل کنند و برای آنها راهحلهایی معقول بیابند، در مشاغل امروز مفیدتر هستند.
مهم نیست شما به دنبال چه شغلی باشید، در هر موقعیتی هستند کارمندهایی که با چشم تحلیل و انتقاد به مسائل نگاه میکنند. مثلا در مورد دو طراح گرافیک، یکی رنگ آبی را بیشتر دوست دارد، دیگری توضیح میدهد که چرا رنگ آبی میتواند منجر به آرامش و اعتماد بیشتر در مشتریها بشود و برای ادعای خود تحلیلهایی روانشناختی دارد. طبیعتا توانایی تحلیل میتواند بیشتر از سلیقه شخصی به چشم بیاید.
۵- انگیزه و انگیزهبخشی
بیشتر بنگاههای اقتصادی سالم و پویا، تمایل به پیشرفت مداوم دارند. برای این رسیدن به این هدف و نیز جهت غلبه بر مشکلات بیشمار عملیاتی، داشتن روحیه و انگیزه بالا اهمیت زیادی دارد. اگر کارفرما احساس کند شما فقط به دنبال فروختن زمان و گرفتن دستمزد هستید و برای پیشرفت خود و سازمان انگیزهای ندارید، شانس شما کم میشود.
در مقابل کارمندی باانگیزه که اهداف بلندی در سر دارد و میتواند این روحیه را به دیگران هم منتقل کند، خیلی ارزشمند است. چنین فردی کمتر سعی میکند ثانیهها را بکشد و تمام تلاشش را میکند که از زمان خود به بهترین شکل استفاده کند. این کارمند میکوشد زمان بخرد تا بتواند کارهایی بهتر و بزرگتر انجام دهد.
۶- نتیجهگرایی
داشتن ایدههای بلندپروازانه و رویاهای بزرگ خوب است. اما پاهای یک کارمند ایدهآل باید روی زمین باشد. اگر فقط از طرحهایی حرف بزنید که در سر دارید، تضمینی وجود ندارد که در محیط کار جدید بتوانید این رویاها را محقق کنید.
مهارتهای حرفهای مصاحبه کاری
تصور کنید کارمندی برای مصاحبه پیش شما میآید و از طرحی رویایی و جذاب حرف میزند، که البته بعید به نظر میرسد کسی از عهده اجرای آن بربیاید. اما این فرد عکسها و تصاویری را از اجرای کامل پروژه به شما نشان میدهد. این فرد همان کسی است که میتواند تخیلات خود را به خروجیهای ملموس و قابلفروش تبدیل کند. برای همین لازم است در هنگام مصاحبه به تعدادی از پروژههای کامل و به ثمر نشسته خود صحبت کنید.
۷- مهارت نوشتن
گفتوگو تنها راه انتقال مفاهیم نیست. هستند آدمهای خوشصحبتی که نمیتوانند چند خط بنویسند. ممکن است کارفرما از شما بخواهد در یک صفحه وضعیت خود را شرح دهید و بگویید که چرا دوست دارید در این موقعیت شغلی قرار بگیرید. حتی ممکن است بخواهند که نامه را با خودکار بنویسید و آن را تایپ نکنید.
با همین یک صفحه میشود چیزهای زیادی در مورد شما فهمید. از انتخاب کاغذ و نحوه تا زدن آن گرفته تا تمیزی نوشته، دستخط، تواناییهای نگارشی و مهارت انتقال پیام از طریق نوشته ازجمله مواردی است که در این کاورلتر به چشم میآید.
حتی اگر از شما مقاله یا کاورلتر نخواستند، اگر مقالهای نوشتهاید که در نشریهای منتشر شده است، بد نیست به آن اشاره کنید. میتوانید یک کپی از نوشته خود را به مصاحبهکننده بدهید یا لینک مقاله را در اختیارشان بگذارید. هرقدر نشریه مشهورتر و معتبرتر باشد بهتر است.
۸- نظم و انضباط
هیچچیز بدتر و آزاردهندهتر از یک کارمند بینظم نیست. در جایگاه یک مدیر ممکن است فرایندی را تعریف کنید که در آن دهها نفر مشارکت داشته باشند. اگر هرکدام از کارمندها فقط اندکی بینظمی کنند، بر روی یکدیگر تاثیر میگذارند و خروجی بیاندازه مغشوش خواهد شد.
کسی که دیرتر از زمان مقرر به محل مصاحبه میرسد، سرووضع نامرتبی دارد، مدارکش کثیف هستند، دستخطش بد است و حتی در زمان مصاحبه روی میز را شلوغ و بههمریخته میکند، میتواند دردسرهای زیادی درست کند. خیلی بعید است کسی که در روز مصاحبه تا این حد بینظم است، بعدها از خود رفتار قاعدهمند نشان دهد. مهم است که به کارفرما نشان دهید که آدمی منظم هستید که میتواند برای کارهایش برنامهریزی کند.
۹- انعطافپذیری
شاید در روز اول که برای مصاحبه میروید در مقابل شما گزینههای مختلفی بگذارند. مثلا هرروز یک ساعت بیشتر بمانید و در مقابل پنجشنبهها تعطیل باشید. یا وظیفه بخشی دیگر را برعهده بگیرید. بهخصوص زمانی که گزینهها کاملا همارزش و هموزن هستند، شاید مصاحبهکننده قصد دارد مقدار انعطافپذیری شما را محک بزند.
بهخصوص که در شرایط کار همیشه اتفاقهایی میافتد که کارمندان باید خود را با شرایط جدید وفق بدهند. کسی که انعطافپذیر نباشد فقط در شرایط کاملا باثبات بازدهی خوبی دارد. و شرایط کاملا باثبات هرگز محقق نمیشود.
البته منظور این نیست که در مقابل تمام پیشنهادهای آنها کرنش کنید و هر چیزی را بیچونوچرا بپذیرید. بلکه لازم است از خود درجهای از انعطافپذیری را نشان بدهید. همینکه بدانند قواعد شما کاملا صلب و سخت و غیرقابلتغییر نیستند، کافی است.
۱۰- مدیریت زمان
مدیریت زمان یکی از مهمترین تواناهای حرفهای است که هر فرد میتواند داشته باشد. شما در حدود ۸ ساعت در محیط کار حاضر خواهید بود و لازم است بتوانید این هشت ساعت را به بهترین شکل مدیریت کنید. در این مدت باید وظایف مشخصی را انجام بدهید و بتوانید برای وظایف انجامنشده برنامهریزی کنید.
برای مصاحبهکننده بررسی این مهارت بسیار ساده است. وقت جلسه مصاحبه هم محدود است و شما باید بتوانید از این زمان به بهترین شکل ممکن استفاده کنید. پس در طول مدت مصاحبه حواستان به زمان باشد. بهخصوص که اگر جلسه شما بیش از یک ساعت طول بکشد، ممکن است در طرف مقابل احساس خستگی و ملال به وجود بیاید. سعی کنید در کوتاهترین زمان ممکن بیشترین اطلاعات را منتقل کنید و فقط در صورتی به حرف زدن ادامه بدهید که از شما خواستهاند.
مهارتهای حرفهای دیگر
همانطور که گفتیم ممکن است یک شرکت بر روی مهارتهای خاص دیگری تمرکز کند یا شاید توانایی شما در زمینه دیگر خیلی چشمگیر باشد. همینکه مهارتهای خود را بشناسید، بر تواناییها و ضعفهای خود واقف باشید و بتوانید آنها را برای دیگران توضیح دهید، یک مهارت حرفهای است. اعتمادبهنفس، کنترل استرس، مهارت در مذاکره، هوشمندی، تسلط بر زبانهای خارجی، داشتن سرگرمیهای جالب و مفید، داشتن آثار منتشرشده، تجربه کار و زندگی در خارج از کشور و مهارت یادگیری سریع و موثر میتواند برای شما مزیت بهحساب بیاید.
توجه کنید تمام این حرفها با فرض این است که شما شرکت دلخواه خود را یافتهاید. شرکتی که مدیران معقول دارد که به رشد سازمان، حمایت از کارمندان، پشتیبانی از سهامداران و هواداری از مشتریها فکر میکنند. چنین مدیرانی تواناییهای شما را تشخیص میدهند و برای آنها ارزش قایل هستند. ازآنجاییکه تعداد این شرکتها آنقدرها زیاد نیست، مهم است که قبل از پیداکردن یک موقعیت رویایی، با تقویت مهارتهای حرفهای، شانس موفقیت خود را بالا ببرید.
در هر کسب وکار، مهارت های ویژه مدیرعاملی ضروری برای موفقیت محسوب می شود. شما چه مالک کسب وکار باشید، چه مدیر آن و یا کارمندی که مایل هستید پلکان ترقی را پیموده و ارتقای شغلی پیدا کنید، برای دستیابی به اهداف تان باید سبک صحیح مدیریت را بدانید.
واقعیت این است که مهارت هایی که در این مقاله مورد اشاره قرار می گیرد، مهم ترین مولفه در موفقیت شرکت و کسب وکار است. در ادامه به هفت قاعده مدیریت و رهبری کسب وکار اشاره می شود.
۱) سازگاری:
در نقش رهبر یا مدیر کسب وکار، داشتن سازگاری به معنای توانایی نشان دادن واکنش موثر به شرایط درحال تغییر محیط تجاری است. تمام افراد با چالش تغییر شرایط مواجه می شوند اما تنها رهبران هستند که مایلند و می توانند با تدوین و اجرای برنامه ای دقیق این چالش ها را به فرصت هایی برای کسب مزیت رقابتی نسبت به رقبا تبدیل کنند. اگر سازگاری مهم ترین دارایی شما نیست با انجام کارهای زیر توانایی سازگار شدن را پیدا کنید:
الف) بیاموزید که تفاوت را صرفا به عنوان یک تفاوت نه یک مشکل بپذیرید. برای این منظور باید از پیش دگرگونی ها را پیش بینی کرده و برنامه هایی جهت مواجهه با آن ها تدوین کنید.
ب) ذهن خود را باز نگه دارید و خود را نسبت به آموختن مداوم پایبند کنید. داشتن دانش کافی برای نشان دادن واکنش صحیح ضروری است.
ج) هنگام مواجهه با وضعیت هایی که مستلزم سازگاری است رویکرد انعطاف را اتخاذ کنید.
به یاد داشته باشید که هرچه انعطاف برنامه تجاری شما بیش تر باشد تاثیر منفی کم تری از تغییر شرایط محیط تجاری خواهید پذیرفت. هنگام تغییر شما در نقش مدیر کسی هستید که همه نگاه ها به اوست. الگوی عملی برای نیروی کار خود باشید. هنگامی که آن ها می بینند شما سازگار و منعطف هستید و ذهنی پویا و بازدارید، ناخودآگاه به کمک تان می آیند.
۲) هوش احساسی:
متخصصان رشته منابع انسانی هوش احساسی در محیط کار را به شکل زیر تعریف کرده اند:
الف) توانایی مشاهده نیروی کار و انتخاب تواناترین آن ها جهت انجام کارهای ضروری
ب) توانایی برقراری ارتباط موثر. منظور از ارتباط موثر، انتقال افکار و ایده ها به تمام اعضای تیم و گرفتن ایده ها و راه حل های آن ها برای حل مشکلات است.
ج) توانایی ایجاد انگیزه. این توانایی به شما کمک می کند نسبت به دیگر مدیران مزیت پیدا کنید و بیش ترین استفاده را از نیروی کار خود در جهت اهداف کسب و کار ببرید.
د) توانایی سازگار شدن. واقعیت این است که مدیریت نسل کنونی به واسطه دانش گسترده و بهره گیری از ابزارهای پیشرفته تکنولوژی اطلاعات به شیوه های سنتی ممکن نیست. به این ترتیب تنها مدیرانی قادر به پیشبرد اهداف شرکت هستند که در چهار حوزه بالا بسیار موفق باشند. نکته مهم دیگر این که رابطه شما با نیروی کار باید بهره ور باشد و با سرعت منطقی ارتباط ها برقرار شده و اقدامات انجام شود.
۳) آگاهی نسبت به خود:
رهبرانی که از دیدگاه کارکنان نسبت به خود و نحوه تاثیرگذاری بر نیروی کار آگاه هستند موفق تر به انجام وظایف خود به عنوان مدیر می پردازند. اکثر مدیران احساس می کنند چون مدیر هستند بهتر از دیگرانند اما این احساس مستقیم ترین راه به سوی ناکامی است. همچنین به یاد داشته باشید دیگران قدرت خواندن ذهن شما را ندارند و صرفا برمبنای سخنان و به ویژه اعمال تان شما را قضاوت می کنند.
اطرافیان به طور خودکار به علت رفتارهای شما آ گاه نمی شوند بنابراین با فراگیری فنون ارتباط موثر از بروز سوءتفاهم ها جلوگیری کنید. قدم اول شناخت نقاط قوت و ضعف و سپس اقدام جهت رفع نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت است. ممکن است نقطه ضعف شما ناتوانی در توضیح درست وضعیت، بیش از حد مهربان بودن و سازش باشد. به یاد داشته باشید حتی اگر شما نقاط ضعف تان را نبینید، اطرافیان آن ها را می بینند. اگر نسبت به خود آگاه باشید، دیگران مشاهده می کنند که شما در حال تلاش برای غلبه بر نقاط ضعف خود هستید و این یکی از مهم ترین ویژگی های رهبران موفق است.
۴) قاطعیت
قاطعیت به معنای قضاوت صحیح و اتخاذ تصمیم صحیح، دقیق و سریع است. اما قاطعیت را با عدم انعطاف اشتباه نگیرید. به عنوان رهبر یک کسب و کار هنگامی که تصمیمی را صحیح تشخیص دادید، اقدام کنید. از اشتباه نترسید.
هیچ کس عاری از اشتباه نیست. نکته مهم تر این که در ۹۹ درصد موارد تصمیم نگرفتن تبعات بسیار بدتری نسبت به تصمیم اشتباه دارد. قاطعیت نقش مهمی در پذیرش رهبری شما از سوی نیروی کار دارد.
۵) هدفمندی
تمام کسب و کارها احتیاج به هدف و جهت برای حرکت دارند. اهداف در دوران حاضر با اهداف دو یا سه دهه پیش تفاوت های مهمی دارند. اما آنچه از اهمیت خاصی برخوردار است، پایبندی عملی مدیر یا رهبر به تحقق اهداف و توانایی انتقال این پایبندی به کارکنان است. نیروی کار نباید صرفا برای گرفتن حقوق در محل کار حاضر شود. احساس هدفمندی با داشتن هدف تفاوت دارد. هدفمندی به معنای داشتن حس مشترک بین رهبر و کارکنان در زمینه رشد کسب و کار است. درک علت پنهان در پشت هدف به افراد انگیزه واقعی حرکت را می دهد.
۶) مهارت همکاری
تکنولوژی را ه های جدیدی را در محیط های کار کنونی برای برقراری ارتباط و کار با دیگران به وجود آورده است. در محیط های کنونی کسب و کار، فرهنگ همکاری و تشریک مساعی فواید بسیار زیادی را با خود به ارمغان آورده است. به عنوان یک مدیر باید کانال های مناسبی برای کارکنان فراهم کنید تا آن ها با استفاده از این کانال ها بتوانند ایده های خود را به اشتراک گذاشته و در رشد سود و تحقق اهداف شرکت مشارکت فعال و موثر داشته باشند.
۷) نوآوری و اجرا
نوآوری در دوران حاضر حاصل ترکیب ایده های گوناگون از تمام سطوح سازمان است. در کسب و کارهای کنونی همه نیروهای انسانی در جهت نوآوری حرکت و تلاش می کنند و این امر وظیفه عده ای خاص نیست. مدیر باید کسی باشد که هر کس به ایده ای جدید دست یافت، به او مراجعه کند. رهبری یعنی به این درک رسیده اید که لزوما شما نباید به ایده های خلاق دست یابید بلکه تمام اعضای سازمان چنین وظیفه ای بر عهده دارند.
منبع: تجارت نیوز /آکا ایران
انتهای پیام/