به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مرحوم « محدث نوری » از فرزندان « آیت الله سید مهدی قزوینی » داستانی از پدر بزگواراشان درباره دیدار با امام زمان(عج) بیان کرده ه در ادامه بخوانید.
روز چهاردهم ماه شعبان، از شهر « حله » برای زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا حرکت کردم ، بدان امید که شب نیمه شعبان را ، در آنجا باشم و سالار شهیدان را زیارت نمایم .
اما هنگامی که به نقطه ای بنام « نهرهندی » رسیدم ، دیدم راه بندان است و همه زائران در آنجا مانده اند ، چرا که به آنان گزارش شده است که عشیره « عنیزه » که قبیله ای صحرانشین بودند ، راه کربلا را مسدود ساخته و اموال و امکانات زائران و مسافران را غارت می کنند .
در همان شرایطی که مردم سرگردان بودند و هوا نیز بارانی بود ، من برای نجات زائران به درگاه خدا و امامان معصوم علیهم السلام توسل جستم ، بدان امید که مددی برسد که ناگاه در همان حالت تضرع و نیایش با خدا و توسل به اهل بیت علیهم السلام دیدم مردی که نیزه بلندی به دست داشت ، در کنارم ایستاد و سلام کرد .
پاسخ او را دادم که دیدم مرا با نام و نشان مخاطب ساخت و فرمود : « به زائران بگویید بیایند ، چرا که عشیره « عنیزه » راه را ترک کرده اند و اینک راه کاملاً آزاد و امنیت در آن برقرار است » .
ما همراه زائران کوی حسین علیه السلام حرکت کردیم و او نیز ما را همراهی می کرد و بسان شیر ، پیشاپیش کاروان می رفت ، اما بناگاه درمیان راه و پس از رفع خطر و نگرانی از ما ، از برابر دیدگانمان نهان شد ، من به همراهانم گفتم : « آیا تردیدی باقی است که او صاحب الزمان علیه السلام بود » ؟
همگی گفتند : « نه بخدای سوگند » !
آیت الله قزوینی ادامه می دهد :« به هنگامی که آن مرد بزرگ ما را همراهی می کرد ، خوب به او نگریستم ، گویی آشنا به نظرم می آمد ، چنین می نمود که او را دیدم ، هنگامی که در یک چشم به هم زدن از نظرها ناپدید شد ، بناگاه به یادم آمد که این شهسوار نجات بخش همان کسی است که درحله به خانه ما آمد » .
به هر حال عشیره مورد اشاره را کسی از ما ندید ، تنها از گرد و غباری که از کوچ آنها آسمان را پوشانده بود ، متوجه شدیم که آنان رفته اند . ما به همراه زائران ، مسافت « نهرهندی » تا « کربلا » را که سه ساعت بود پیمودیم و هنگامی که به دروازه شهر رسیدیم ، نگهبانان شهر پرسیدند : « از کجا می آئید ؟ و چگونه آمدید و به شهر رسیدید ؟ عشیره مهاجم کجا رفتند؟ »
یکی از کشاورزان منطقه گفت : « همان وقت که عشیره غارتگر جاده را بسته و در آنجا مستقر شده بودند ، سواری که نیزه بلندی در دست داشت ، رسید و در میان آنان با صدای رسای خویش به هشدار و اخطار پرداخت و بر اثر هشدار او و تهدید به نابودی عشیره به وسیله او ، خداوند خوف و هراس شدیدی بر دلهای آنان افکند ، بدین جهت به سرعت منطقه را ترک کردند » .
آیة الله قزوینی میافزاید: از آن کشاورز در مورد نشانه های آن سوار شجاع و نجات بخش پرسیدم و او نشانه های او را برشمرد . دیدم : آری ! همان شهسواری بوده است که در ساحل نهر هندی نزد من آمد و فرمود : «به زائران اطمینان بده که جاده امن شده است ، حرکت کنند.»
انتهای پیام/
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علی رسول الله و علی آل رسول الله و رحمة الله و برکاته
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علی رسول الله و علی آل رسول الله و رحمة الله و برکاته
یا صاحب الزمان دعاگویمان باش محتاج دعای شما هستم
جانم به فدایت مولا
جانم به فدایت مولا
ما را هم راهبری فرما
فداتون شم
آقا جان ادرکنی
نگاهم بکن غرق در آتشم. چو اسفند بی تاب پر می کشم
برای سلامتی و ظهورش دعا کنیم
شتاب کن ای آقای من
السلام علیک یا مهدی (عج)
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
وقتی به محل عشیره میرسند اونا رفته بودند
توقع نداری که همه جا ، همه موقع بارون بیاد اونم اینقدر زیاد که گرد غبار نشه...
ادركنى ياصاحب الزمان،ادركنى يا مولا