انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
تاسرت راس نیزه رفت قدم خمید تاگوشواره سکینه رفت موم شدسپید
روزی درمحرم دختران جوان باسربندسکینه یادایشان راپاس دارند
درقتلگه گشت رصایی سکینه اش ازدیدن روی پدر ناامید رفت
زبس دویده سکینه به راه شام پیاده به زیر هر پاش هزار ابله دارد
دوست دارم درحرم سکینه گریه کنم برمصیبت او
برا سکینه روزی درمحرم باشدیا موکب وحرم که ازاویادشود
سلام بر شاهدخت سکینه