شرح و تفسير حکمت 179 نهج البلاغه
امام علی (عليه السلام) در اين گفتار به يكى از مهم ترين آثار سوء لجاجت اشاره كرده، مى فرمايد: «لجاجت، فكر و رأى انسان را از ميان مى برد»; (اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْى). «تسل» از ريشه «سلّ» بر وزن «حلّ» در اصل به معناى بيرون كشيدن شمشير از غلاف با نرمش و يا خارج كردن هر چيزى به مدارا و نرمى است.
به فرزند هم به همين مناسبت سليل مى گويند، چون از وجود ديگرى خارج شده است. گاهى اين واژه را به نابود كردن تفسير كرده اند، زيرا چيزى را كه از محلى بيرون بكشند آن محل خالى مى ماند و به اشخاصى كه مخفيانه و به اصطلاح به طور قاچاقى از جايى مى گريزند و يا به جايى وارد مى شوند «متسلّلون» گفته مى شود. به هرحال منظور امام(عليه السلام) از اين كلام نورانى بازداشتن لجوجان از لجاجت است، زيرا لجاجت به انسان اجازه درست انديشيدن و فكر صحيح را نمى دهد و غالباً لجوجان به راه خطا مى روند و منافع و موقعيت هاى خود را از دست مى دهند، چرا كه تصميم گيرى هاى آنها نابجا و ناصواب است.
بعضى از شارحان در تفسير اين كلام حكيمانه احتمال ديگرى نيز داده اند و گفته اند منظور آن است كه هرگاه رئيس و مدير و بزرگ تر ببيند افراد زيردست لجاجت به خرج مى دهند از اصلاح آنها صرف نظر مى كند و حمايت خود را از آنها بر مى گيرد و آنان را به حال خود وا مى گذارد كه سبب خسارتى عظيم براى آنان مى شود. ولى تفسير اول صحيح تر به نظر مى رسد، زيرا منظور اين است در همانجا كه لجاجت است اين اثر منفى وجود دارد، به علاوه افراد لجوج كمتر حاضرند به مشورت تن بدهند. آنها روى افكار خود پافشارى مى كنند و محروم بودنشان از مشورت ضربه ديگرى نيز بر آنان وارد مى سازد، هر چند جمع ميان دو تفسير در يك عبارت مانعى ندارد و استعمال لفظ در بيش از يك معنا به اعتقاد ما جايز است.
مفاسد لجاجت به قدرى زياد است كه گاهى سرچشمه بروز جنگ هاى خونين مى شود همان گونه كه در حديثى از امام اميرمؤمنان آمده است: «إيّاكَ وَمَذْمُومَ اللَّجاجِ فَإنَّهُ يُثِيرُ الْحُرُوبُ; از خصلت نكوهيده لجاج بپرهيز كه آتش جنگ ها را شعلهور مى سازد». لجاجت گاه سبب از هم پاشيدن خانواده ها، به هم خوردن دوستى هاى پرسابقه، ايجاد اختلاف در ميان شركا و به هم خوردن وحدت صفوف مى شود و اگر لجاجت در مديران جامعه پيدا شود آثار سوء آن بسيار گسترده تر است. به همين دليل در احاديث فراوانى كه از رسول خدا و ائمه هدى(عليهم السلام) به ما رسيده لجاجت سخت نكوهش شده است; از جمله در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «الْخَيْرُ عادَةٌ وَالشَّرُّ لَجاجَةٌ; خوبى سبب مى شود كه انسان به كار خير عادت كند و انجام كارهاى بد ناشى از لجاجت است».
در حديث ديگرى از اميرمؤمنان مى خوانيم: «اللَّجاجُ بَذْرُ الشَّرِّ; لجاجت بذر بدى هاست». در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «اللَّجاجُ أكْثَرُ الاْشْياءَ مَضَرَّةً فى الْعاجِلِ وَالاْجِلِ; لجاجت زيان بارترين اشيا در دنيا و آخرت است». در حديث ديگرى لجاجت به مركب چموشى تشبيه شده كه انسان بر آن سوار مى شود; امام اميرمؤمنان مى فرمايد: «لامَرْكَبَ أجْمَحْ مِنَ اللَّجاجِ; هيچ مركبى سركش تر و چموش تر از مركب لجاجت نيست». اين احاديث را با حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پايان مى دهيم كه فرمود: «إيّاكَ وَاللَّجاجَةِ فَإنَّ أوَّلَها جَهْلٌ وَآخِرَها نَدامَةٌ; از لجاجت بپرهيز كه آغازش نادانى و سرانجامش پشيمانى است». نكته: لجاجت و ريشه ها و پيامدهاى آن لجاجت در اصل به معناى پافشارى، سرسختى و اصرار بر يك سخن يا يك كار است و معمولا در امور باطل به كار مى رود; ولى به طور نادر در امورى كه جنبه مثبت دارد نيز اين واژه به كار رفته است، مانند حديث معروف يا برگرفته از حديث معروف «من قَرَعَ وَلَجَّ وَلَج; كسى كه درى را بكوبد و اصرار ورزد و ايستادگى كند سرانجام در باز مى شود و وارد خواهد شد». قرآن مجيد نيز اين واژه را در مورد طغيان به كار برده مى فرمايد: «(لَلَجُّوا فِى طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ); آنها در طغيانشان لجاجت مىورزند و در اين وادى سرگردان مى مانند».
از جمله شواهدى كه دلالت مى كند لجاجت معمولا بار منفى دارد حديث امام صادق(عليه السلام) است كه مى فرمايد: «سِتَّةٌ لاتَكُونُ فِى الْمُؤْمِنِ الْعُسْرُ وَالنَّكَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالْكَذِبُ وَالْحَسَدُ وَالْبَغْىُ; شش چيز است كه در مؤمن وجود ندارد: ناتوانى و بخل و لجاجت و دروغ و حسد و ظلم و ستم بر ديگران». سرچشمه لجاجت امور زيادى مى تواند باشد; از جمله حب ذات افراطى كه سبب پافشارى بر رأى و عقيده خود مى شود و خود بزرگ بينى كه سبب مى شود نظر خود را از همه برتر ببيند و بخل و حسادت كه او را از پذيرش نظر ديگران باز مى دارد و جهل و نادانى كه به انسان اجازه نمى دهد تمام جوانب مطلب را ببيند و تعصب شديد كه سبب پافشارى بر امور باطلى مى شود كه مورد تعصب اوست و دفاع بى دليل از قوم و قبيله و خانواده و بستگان كه سبب مى شود بر اعتقادات آنها پافشارى كند و امورى از اين قبيل. يكى ديگر از عوامل اصلى لجاجت عدم شجاعت در بازگشت از نظرات باطل و پذيرفتن نظرات صحيح است; شجاعتى كه متأسفانه در بسيارى از افراد وجود ندارد و همين امر گاه سبب مى شود عمرى در مسير باطل بمانند و به پرتگاه ها كشيده شوند.
تاريخ صحنه هاى زيادى از بدبختى هايى كه باعث آن افراد لجوج بودند به خاطر دارد. قرآن مجيد در سوره «ملك» بعد از آنكه آيات روشنى را از خداوند ذكر مى كند به انحراف كافران اشاره كرده مى فرمايد: «(بَلْ لَّجُّوا فِى عُتُوّ وَنُفُور); آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مىورزند». در سوره «نوح» درباره خودپرستان زمانش مى خوانيم: آنها به قدرى لجوج بودند كه براى نشنيدن كلام نوح انگشت ها را در گوش مى گذاردند و جامه به خود مى پيچيدند تا سخنان بيدارگر نوح را نشنوند. (وَإِنِّى كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِى آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَاراً).
انتهای پیام/