سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

باشگاه خبرنگاران همدان به مناسبت هفته دفاع مقدس گزارش می دهد؛

نجواهایی از جنس دلدادگی/ تکرار زمزمه هایی به لطافت باران

هفته دفاع مقدس بهانه خوبی است برای تجدید خاطره با خانواده هایی که فرزندانی را تربیت کردند که با شهادتشان حیات مادی و معنوی را برایمان به ارمغان آوردند.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از همدان؛ روزگاری در بین ما انسان هایی زیسته اند که همه جا صحبت از صفا و سادگی شان زینت خاطره هاست، آنهایی که برای آرمانشان جنگیدند نا آیندگان بتوانند برای خود هدف و آرمانی داشته باشند و در آن مسیر به تکامل برسند.
 

هدف آنها چیزی جز زنده نگه داشتن یاد خدا و نام او نبوده است، همانگونه که پس از دفاع مقدس در سراسر عالم انگیزه های مبارزه با ظلم و استکبارستیزی در همه ابعاد به عرصه ظهور و جهاد در راه خدا تبدیل شد که این از دستاوردهای خون مطهر شهداست که به آن افتخار می کنیم.

به این بهانه به همت کمیته امور بانوان و روابط عمومی اداره کل راهداری و حمل و نقل جاده ای استان همدان با هماهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان میهمان صاحبخانه هایی می شویم از جنس نور و به لطافت باران، انهایی که انگار سال هاست با شهدایشان نجواهای دیرینی دارند.

منزل شهید بهروز قنبری از شهدای غواص نخستین مأوایی است که آرامش را برایمان تداعی می کند، اکرم اکبری مادر شهید قنبری به همراه دخترشان به گرمی به استقبالمان می آیند، او که سال هاست مریض احوال است و به تنهایی زندگی می کند از بی قراری ها و چشم انتظاری هایش در نبود فرزند می گوید، اینکه 11 سال از جگرگوشه اش خبری نداشته و به تازگی همراه دیگر شهدای غواص به میهن بازگشته...

وقتی از او می پرسم برای اخرین بار کی برای فرزندت گریه کرده ای، بغض امانش نمی دهد و می گوید در خلوت زیاد گریه می کنم اما طبق وصیتنامه فرزندم سعی می کنم کمتر گریه کنم زیرا او از من خواسته برایش اشک نریزم که دل دشمن شاد نشود حتی چند وقت پیش به خوابم آمد و گفت مادر جان اینجا جای من خوب است، این بی قراری ها برای چیست...؟

پس از صحبت های بی قرارانه خانم اکبری و سختی دل کندن از این مادر بزرگوار، کمی آن سوتر، میهمان خانواده شهید بهرام مقیمی می شویم، مادر، پدر و همسر شهید به گرمی میزبانمان می شوند، مهین الله قلی زاده مادر شهید اولین کسی است که با ما هم صحبت می شود، از دلتنگی هایش می گوید، از اینکه هنوز هم که هنوز است پس از گذشت سال ها نتوانسته با جای خالی عزیزش کنار بیاید، وقتی از او می پرسم از ویژگی های اخلاقی فرزندش برایمان بگوید، به نقطه نامعلومی خیره می شود، پس از کمی درنگ می گوید، کاش الان بود تا می توانستم یک دل سیر نگاهش کنم، او بی اندازه مردمدار، مهربان و باتقوا بود و سرکشی به خانواده شهدا یکی از خصوصیت های شاخص فرزندم بود که هیچگاه فراموش نمی شود.

ولی الله مقیمی پدر شهید هم انگار دلش نمی خواهد زمان به جلو حرکت کند، انگار در زمان کودکی، نوجوانی و جوانی بهروز همچنان مانده است، او اصلا باور نمی کند فرزندش شهید شده و هر لحظه و هر ثانیه وجودش را احساس می کند.

هم نوایی با این خانواده اهل دل که تمام می شود، به سراغ قمرناز خداویسی می رویم، مادر شهید احمد مرادیان... شهیدی که سال ها مادر را چشم انتظار خود گذاشته بود، او با لهجه شیرینی و دلنشینی که دارد از خاطرات کودکی و نوجوانی فرزندش تعریف می کند، از اینکه فرزندش هدیه ای الهی بوده که نصیبش شده و با شهادت فرزندش هدیه را به صاحب اصلی اش بازگردانده است.

تعریف هایش با بغض های بی امان و اشک همراه است، زهرا نوه کوچک خانم خداویسی در آن لحظات با شیرین زبانی هایش گاهی مرهمی می شود بر بی قراری های مادربزرگ و فضا گاهی با آن لبخندها عوض می شود.

فضا آنقدر صمیمی است که دلمان نمی خواهد از آنجا بیرون بیاییم، اما آهنگ زیبای اذان ظهر ما را به خود می آورد که مادر را در خلوت خود با خدا و بی قراری های همیشگی اش تنها بگذاریم.

قصد رفتن که می کنیم مادر شهید دستمان را به گرمی فشار می دهد و برایمان دعای خیر می کند، دعای خیری از جنس دلدادگی، دعایی که حالمان را خوب می کند و ای کاش این حال خوب همیشه و هر لحظه همراهمان باشد.

انتهای پیام/ د

حضور در جمع صمیمی خانواده های شهدا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.