فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ
پس مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم و شكرانه ام را به جاى آريد و با من ناسپاسى نكنيد (۱۵۲)
بعد از آن كه خداى تعالى بر پیامبر اسلام و امت مسلمان منت نهاد، نخست پیامبر بزرگوار را كه از خود مردم بود به سوى ایشان گسیل داشت و این خود نعمتى بود كه با هیچ مقیاسى اندازه گیرى نمی شود، نعمتى كه منشاء هزاران نعمت شد - و فهماند خدا از یاد بندگانش غافل نیست - آرى خدا بشر را از اینكه بسوى صراط مستقیم هدایت كند و به اقصى درجات كمال سوق دهد، فراموش نكرده بود
و در مرحله دوم قبله را كه مایه كمال دین و توحید در عبادت و تقویت فضائل دینى و اجتماعیشان بود، تشریع فرمود.
اینك در این آیه متفرع بر آن دو نعمت ، دعوتشان مى كند: باینكه بیاد او باشند و شكرش بگذارند، تا او هم در مقابل یاد بندگان به عبودیت و طاعت ، ایشان را بدادن نعمت یاد كند و در پاداش شكرگزارى و كفران نكردن ، نعمتشان را بیشتر كند.در جاى دیگر نیز فرموده : (و اذكر ربك اذا نسیت و قل عسى اءن یهدین ربى لا قرب من هذا رشدا)، (بیادآرپروردگارت را هر وقت كه فراموش كردى ، و بگو امید است پروردگارم مرا به رشدى نزدیك تر از این هدایت كند)، و نیز فرموده : (لئن شكرتم لازیدنكم )، (اگر شكر بگزارید زیادترتان مى دهم )، و این دو آیه هر دو قبل از آیات قبله در سوره بقره نازل شده است .
معنى و موارد استعمال (ذكر)
این نكته را باید در نظر داشت : كه كلمه ذكر بسا مى شود كه در مقابل غفلت قرار مى گیرد، مانند آیه : (و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا)، (كسى را كه ما دلش را از یاد خود غافل كرده ایم ، اطاعت مكن )، و غفلت عبارتست از نداشتن علم به علم ، یعنى اینكه ندانم كه میدانم ، و ذكر در مقابل غفلت ، عب ارتست از اینكه بدانم كه میدانم .
و بسا مى شود كه در مقابل نسیان استعمال مى شود، و نسیان عبارتست از اینكه صورت علم بكلى از خزانه ذهن زایل شود، و ذكر برخلاف نسیان عبارتست از اینكه آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد، و در آیه : (و اذكر ربك اذا نسیت ) به همین معنا آمده و بنابراین در چنین استعمالى ذكر مانند نسیان معنائى است داراى آثار و خواصى كه آن آثار بر وجود ذكر مرتبط مى شود، و به همین جهت كلمه ذكر، مانند نسیان ، در مواردى كه خودش نیست ولى آثارش است ، استعمال مى شود، مثلا وقتى من ببینم كه شما دوست صمیمى خود را با اینكه مى دانى احتیاج به نصرتت دارد نصرت ندادى و كمك نكردى ، مى گویم : چرا پس دوستت را فراموش كردى ؟ با اینكه او را فراموش نكرده اى و بر عكس همواره با او و به یاد او بوده اى ، اما از آنجا كه این یاد اثرى نداشته و بر عكس اثر فراموشى از شما سر زده ، مثل این است كه اصلا در ذهن شما وجود نداشته و از یادش برده باشى .
و گویا استعمال ذكر بر ذكر لفظى (مثلا ذكر خدا با گفتن سبحان اللّه و امثال آن ) از همین باب باشد، یعنى استعمال كلمه (ذكر) در اثر آن باشد نه خودش چون ذكر زبانى هر چیز، از آثار ذكر قلبى آنست و از این باب است آیه : (قل ساءتلو علیكم منه ذكرا)، (بگو بزودى ذكرى از او برایت میخوانم )، و نظائر این استعمال بسیار است .
و بفرض اینكه ذكر لفظى از مصادیق ذكر واقعى باشد، از مراتب آنست ، نه اینكه بكلى كلمه (ذكر) به معناى ذكر لفظى بوده، معنایش منحصر در آن باشد، و سخن كوتاه آنكه ذكر داراى مراتبى است كه اختلاف آن مراتب در آیات زیر كاملا مشهود است .
(الا بذكر اللّه تطمئن القلوب )، (آگاه باش كه با یاد خدا دلها آرامش مى یابد) (و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خیفة ، و دون الجهر من القول )، (پروردگار خود را در دل بیاد آور، هم از تضرع و هم از ترس و هم آهسته به زبان )، (فاذكروا اللّه كذكركم آباءكم او اشد ذكرا)، (پس خدا را بیاد آرید آنطور كه به یاد پدران خود هستید و یا شدیدتر از آن )، در این آیه ذكر را بوصف شدت توصیف كرده ، و معلوم است كه مقصود از آن ذكر باطنى و همعنوى است ، چون ذكر لفظى ، شدت و ضعف ندارد.
(ذكر) داراى مراتبى است
(و اذكر ربك اذا نسیت ، و قل عسى ان یهدین ربى لاقرب من هذا رشدا)، كه ذیل این آیه دلالت دارد بر اینكه میخواهد بفرماید امیدوار آن باش كه بالاتر از ذكر به مقامى برسى كه بالاتر از آن مقام كه فعلا دارى بوده باشد، پس برگشت معنا به این مى شود كه تو وقتى از یك مرتبه از مراتب ذكر خدا پائین آمدى و به مرتبه پائین تر برگشتى ، بگو چنین و چنان ، پس به حكم این آیه تنزل از مقام بلندترى از ذكر و یاد خدا نیز نسیان است ، پس آیه شریفه دلالت دارد بر اینكه ذكر قلبى هم براى خود مراتبى دارد، از اینجا روشن مى شود اینكه بعضى گفته اند: ذكر بمعناى حضور معنا است در نفس ، سخنى است درست ، براى اینكه حضور داراى مراتبى است .
در آیه مورد بحث امر به (یادآورى ) متعلق به (یاء) متكلم شده ، فرموده : مرا یاد بیاور، اگر یاد آورى خدا را، عبارت بدانیم ، از حضور خدا در نفس ، ناگزیر باید قائل به تجوز شویم ، (و بگوئیم : مثلا منظور یاد نعمتها و یا عذابهاى خداست ) و اما اگر تعبیر نامبرده را تعبیرى حقیقى بدانیم ، آنوقت آیه شریفه دلالت می كند بر اینكه آدمى غیر از آن علمى كه معهود همه ما است ، و آن را مى شناسیم ، كه عبارتست از حضور معلوم در ذهن عالم ، یك نسخه دیگرى از علم دارد، چون اگر مراد همان علم معمولى باشد، سر به تحدید خدا در مى آورد، چون این قبیل علم عبارت است
از تحدید و توصیف عالم معلوم خود را، و ساحت خداى سبحان منزه از آنست كه كسى او را تحدید و توصیف كند، همچنانكه خودش فرمود: (سبحان اللّه عما یصفون الا عباداللّه المخلصین )، (منزه است خدا از هر توصیفى كه اینان برایش میكنند، مگر توصیف بندگان مخلص ).
و نیز فرموده : (و لا یحیطون به علما، احاطه علمى باو پیدا نمیكنند) و انشاءاللّه تعالى در تفسیر همین دو آیه (160 و 110) مطلب دیگرى مربوط باین بحث خواهد آمد.
بحث روایتى (درباره ، فضیلت ذكر و مراد از آن )
در فضیلت ذكر از طرق عامه و خاصه ، روایات بسیارى وارد شده و بطرقى مختلف نقل شده ، كه فرمودند: (ذكر خدا در هر حال خوب است ). و در كت اب عدة الداعى میگوید: روایت شده كه روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر یاران خود در آمد و فرمود: در باغهاى بهشت بگردش بپردازید، پرسیدند: یا رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم باغهاى بهشت چیست ؟ فرمود: مجالس ذكر، هم صبح و هم شام باین مجالس بروید و بذكر بپردازید و هر كس دوست داشته باشد بفهمد چه منزلتى نزد خدا دارد، باید نظر كند ببیند خدا چه منزلتى نزد او دارد، چون خداى تعالى بنده خود را به آن مقدار احترام مى كند كه بنده اش او را احترام كند.
و بدانید كه بهترین اعمال شما و پاكیزه ترین آن نزد مالك و صاحبتان و نیز مؤ ثرترین اعمالتان ، در رفع درجاتتان ، و بالاخره بهترین چیزى كه آفتاب بر آن مى تابد، ذكر خداى تعالى است ، چه خود او از خودش خبر داده و فرموده : (من همنشین كسى هستم كه ذكرم كند و بیادم باشد، و نیز فرموده : (فاذكرونى اذكركم )، مرا یاد آورید تا شما را با نعمتم یاد آورم ، مرا بیاد آورید با اطاعت و عبادت تا شما را یاد آورم ، با نعمت ها و احسان و راحت و رضوان .
و در محاسن و دعوات راوندى ، از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده اند كه فرمود: خدایتعالى مى فرماید: كسیكه مشغول بذكر من باشد و ذكرم او را از درخواست حاجتش باز بدارد، من باو بهتر از آنچه بخواهد می دهم .
و در معانى الاخبار از حسین بزاز روایت كرده كه گفت : امام صادق (علیه السلام ) به من فرمود: آیا میخواهى تو را از مهمترین وظیفه اى كه خدا بر خلق خود واجب كرده خبر دهم ؟ عرضه داشتم : بله ، فرمود: اول انصاف دادن به مردم ، باینكه با مردم آنطور رفتار كنى كه دوست میدارى با تو رفتار كنند و دوم مواسات با برادران دینى و یاد خدا در هر موقف ، البته منظورم از ذكر خدا، (سبحان اللّه و الحمدلله و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر) نیست ، هر چند كه این نیز از مصادیق آنست ، ولى منظورم این است كه در هر جا كه پاى اطاعت خدا به میان مى آید، بیاد خدا باشى و اطاعتش كنى ، و هر جا معصیت خدا پیش آید، بیاد او باشى و آنرا ترك كنى .
مولف: این معنا به طرق بسیار از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از ائمه اهل بیتش (علیهم السلام ) روایت شده ، و در بعضى از آنها آمده : كه این دستور همان قول خداست كه مى فرماید: (ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا، فاذاهم مبصرون ) (كسانیكه وقتى در محاصره وساوس شیطان قرار مى گیرند بیاد خدا مى افتند و در نتیجه بینا میشوند) الخ .
و در كتاب عدة الداعى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت آورده كه فرمود: خداى سبحان فرموده : اگر بفهمم كه اشتغال به من بیشتر اوقات بنده ام را گرفته ، شهوتش را هم بسوى دعا و مناجاتم برمى گردانم و چون بنده ام چنین شود، آنگاه كه بخواهد سهو كند خودم میان او و اینكه سهو كند حائل مى شوم ، چنین افرادى اولیاء حقیقى من هستند، آنها براستى قهرمانانند، آنها كسانى هستند كه اگر بخواهم اهل زمین را به عقوبتى هلاك كنم ، به خاطر همین قهرمانان صرف نظر مى كنم .
و در محاسن از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: خدایتعالى فرمود: اى فرزند آدم ! مرا در دلت یاد كن ، تا تو را یاد كنم ، اى فرزند آدم ! مرا در خلوت یاد كن ، تا در خلوت یادت كنم ، و در میان جمع یادم كن ، تا در میان جمعیت یادت كنم و نیز فرمود: هیچ بنده اى خدا را در میانه جمعى از مردم یاد نمى كند، مگر آنكه خدا او را در میان جمعى از ملائكه یاد مى كند.
مولف: این معنا به طرق بسیار از دو فریق شیعه و سنى روایت شده است .
و در تفسیر الدر المنثور است كه طبرانى و ابن مردویه و بیهقى در شعب الایمان از ابن مسعود روایت كرده اند كه گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: كسى را كه چهار چیز داده باشند چهار چیز دیگر هم داده اند و تفسیر این در كت اب خداست ، 1 - كسیكه توفیق یاد خدایش داده اند، خدا هم بیاد او خواهد بود چون خدایتعالى مى فرماید: (فاذكرونى اذكركم )، (بیادم باشید تا بیادتان باشم ). 2 - و كسیكه توفیق دعایش داده اند، اجابت دعا هم داده اند، چون خدایتعالى مى فرماید: (ادعونى استجب لكم)، (بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را). 3 - و كسیكه مقام شكرش داده اند، زیادى نعمت هم داده اند چون خدایتعالى مى فرماید: (لئن شكرتم لازیدنكم )، (اگر شكرم بگزارید، حتما نعمت شما را زیاد كنم ). 4 - و كسی كه توفیق استغفارش داده اند، آمرزشش هم داده اند، چون خداى سبحان فرموده : (استغفروا ربكم ، انه كان غفارا)، (از پروردگارتان آمرزش بخواهید كه او آمرزگار است ).
و نیز در تفسیر الدر المنثور است كه سعید بن منصور و ابن منذر و بیهقى (در شعب الایمان ) از خالد بن ابى عمران ، روایت كنند كه گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: كسیكه خدا را اطاعت كند، خدا را ذكر كرده ، هر چند كه نماز و روزه و تلاوت قرآنش كم باشد، و كسی كه خدا را عصیان كند، خدا را از یاد برده ، هر چند نمازش و روزه و تلاوتش بسیار باشد.
مولف: در این حدیث به این معنا اشاره شده كه معصیت از هیچ بنده اى سر نمى زند مگر با غفلت و فراموشى ، چون انسان اگر بداند حقیقت معصیت چیست ؟ و چه آثارى دارد؟ هرگز اقدام بر معصیت نمى كند، حتى كسی كه معصیت مى كند، و چون بیاد خدایش مى اندازند، باز هم باك ندارد و اعتنائى به مقام پروردگارش نمى كند، او طاغى و جاهل به مقام پروردگارش و علو كبریائیش است ، او نمیداند كه خدا چگونه به وى احاطه دارد، و بهمین معنا روایتى دیگر اشاره مى كند، كه تفسیر الدر المنثور آن را از ابى هنددارى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل كرده است . میگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خدای تعالى فرموده : مرا با اطاعتم یاد كنید تا با مغفرتم یادتان كنم و كسیكه بیاد من باشد، در حالیكه مطیع هم باشد بر من واجب میشود كه با مغفرتم یادش كنم و كسیكه مرا یاد كند در حالیكه نافرمان باشد، بر من واجب میشود یادش كنم ، در حالیكه بر او خشمناك باشم ، (تا آخر حدیث ).
نكته اى كه در این حدیث آمده ، درباره یاد خدا در حال معصیت ، همان نكته ایست كه آیه شریفه و روایاتى دیگر آن را نسیان نامیده اند، چون بودن یاد خدا بدون اثر، همان نسیان است ، البته سخن در این مقام بقایایى دارد، كه پاره اى از آن انشاءاللّه تعالى بزودى مى آید.
انتهای پیام/