سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گزارش/

پروژه نخ نمای ایران-هراسی کاسبی همیشگی صهیونیست‌ها و امریکا/لفاظی ضدبرجامی و ضدایرانی منبع حیات ترامپ و نتانیاهو

صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها سال‌هاست که با دست آویز قرار دادن پروژه نخ نما و پوسیده ایران-هراسی سعی در غارت اموال ملل مختلف داشته‌اند.

به گزارش خبرنگار حوزه سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در نخستین سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اظهارات سخیفی درباره جمهوری اسلامی ایران ، توافق هسته‌ای را "مایه شرمساری" آمریکا خواند و گفت که "هنوز حرف آخر را درباره این توافق نشنیده‌ایم".

بعد از ماه ها گمانه زنی، دولت دونالد ترامپ موضعش درباره توافق هسته ای ایران را روشن تر کرده است. رکس تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا اعلام کرده که باید در برجام تغییراتی صورت بگیرد در غیر این صورت آمریکا به توافق پایبند نخواهد بود. پیش از این بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی هم خواهان آن شده بود که برجام یا اصلاح و  یا لغو شود. وی در ادامه صحبت هایش هم اتهامات شدید الحنی را علیه ایران روا داشت.

همه این موارد حکایت از پروژه نخ نما و پوسیده ایران هراسی دارد که  در سه دهه گذشته جریان های جنگ طلب را به منظور زمینه سازی و توجیه تحریم و جنگ علیه ایران در افکار عمومی بر انگیخته است.

ایران-هراسی چیست؟

ایران‌هراسی به سیاست هایی اطلاق می‌شود که برمبنای تئوری توطئه برای رسیدن به منافع خاص علیه این کشور با معرفی کردن ایران به عنوان تهدیدی برای کشوری خاص یا در شکلی بزرگتر برای صلح بین‌المللی مطرح می‌شود.در این بین پس از انقلاب اسلامی  پروژه ای که غرب و امریکا کلید زد در سه موج مختلف قابل بررسی است.

 

 

موج نخست ایران- هراسی، کلیت ایران را نشانه گرفت

موج اول ایران-هراسی در دهه 1980 بود که پروپاگاندای ضدایرانی ( بدون تفکیک میان ملت و حکومت) را نشانه می گرفت و به عنوان خطری برای ثبات منطقه و منافع غرب معرفی می‌کرد. در این تصویر «ایرانی» موجودی زشت، کثیف، متقلب، متحجر، متعصب، خشن، گروگان گیر و تروریست معرفی می‌شد که لیاقت حکومت غربگرای پهلوی را نداشت و به همین دلیل دست به انقلاب زده بود. ایرانیانی که در دهه 80 میلادی در اروپا و آمریکا زندگی می کردند به خوبی یادشان هست که این تصویری که مدام از ایران و ایرانی ارائه می شد زندگی روزمره شان را تا چه اندازه سخت می کرد و با چه چالش هایی رو به رو می ساخت. ایرانیان مقیم اروپا - جدا از سن و سال و موقعیت اجتماعیشان - مدام باید به شیوه های گوناگون به همسایگان و اطرافیانشان تسلی خاطر می دادند و ثابت می کردند که «تروریست» نیستند و برای آنها خطری ندارند. 

 اما بی اعتمادی، هراس و تنفر از ایرانی ها به حدی بود که تغییر دیدگاه مردم تقریباً محال به نظر می رسید. ایرانیان مقیم آمریکا هم که در خود توان مقابله با پروپاگاندای سیستماتیک ضدایرانی را نمی دیدند برای پنهان کردن هویت ایرانی شان خود را «Persian» معرفی می کردند تا با این هویت جدید از تیررس رسانه ها و فضاسازی هایشان خارج شوند.

 در این موج ایران-هراسی، ایرانی موجود منفور و خطرناکی بود که باید به هر وسیله ای مهار یا نابود می‌شد، ولو با سلاح های شیمیایی صدام. کتاب و فیلم «Not without my daughter» (بدون دخترم هرگز) نوشته بتی محمودی و آهنگ «Bomb bomb Iran» که از رادیو و تلویزون آمریکا پخش می شد نمونه بارز فضای پروپاگاندای ضدایرانی دهه 80 هستند.

موج دوم ایران- هراسی، تلاش برای تبدیل به ایرانی غرب گرا

موج دوم ایران-هراسی در اواخر دهه 90 آغاز شد. در آن زمان نسل اول مهاجر ایرانی بعد از انقلاب پس از سالها زندگی در غرب موفق شده بود تا شناخت بهتری از جامعه و فرهنگ ایران به افکار عمومی کشورهای میزبان ارائه بدهد. در داخل کشور هم جنبش های اجتماعی- سیاسی که خبر از پویایی و سرزندگی مردم ایران می داد با تصویر رایج تروریست و متحجر که از ایرانی ها ارائه می شد کاملاً در تضاد بود.

در چنین مقطعی شکل پروپاگاندای ایران-هراسی جریان ها جنگ طلب کاملاً تغییر کرد و ایرانی کثیف و متحجر و تروریست ناگهان تبدیل به ایرانی غربگرا و آزادی خواه شد که در چنگال حکومت اسلامی اسیر شده و از قدرتهای غربی انتظار «یاری» و «آزادسازی» دارد. در این فضا نظریه هایی از قبیل این که؛ ایران در حال طی کردن دوران «قرون وسطی» تاریخ خود است و غربی ها موظفند دستش را بگیرند و به عصر روشنگری و تجدد برسانند توسط تحلیلگران غربی و بعضاً ایران مطرح میشد.

 همچنین این دوگانه رادیکال میان ملت و حکومت ایران این فرصت را به جریان جنگ طلب می داد تا فشارهای سیاسی، اقتصادی و تهدیدهای نظامی علیه ایران را نه تنها در جهت حفظ «منافع غرب» و «صلح جهانی» که برای «حمایت» از مردم «آزادیخواه» ایران توجیه کند. در همین موج پروپاگاندا است که جرج بوش از «بزرگی ملت و تمدن ایران» سخن می گوید و نتانیاهو برای جوان های ایرانی که می خواهند «شلوار جین» بپوشند و نمی توانند،  دلسوزی می کند.

 

تحریم های هدفمند  محصول اصلی موج ایران هراسی

 در حوزه تحلیل سیاسی مفاهیمی مانند «تحریم های هدفمند» از محصولات این موج پروپاگاندا هستند.فیلم مستند «Iranium» که با صدای یک چهره سرشناس ایرانی به زبان انگلیسی شرح داده شده نمونه بارز موج دوم پروپاگاندای ایران-هراسی است.

 موج سوم پروپاگاندای ایران-هراسی بسیار جدیدتر است. در این موج جدید «ایرانی» دیگر نه آن تروریست منفور و عقب افتاده و متحجر دهه 80 است که باید با سم پاشی از بین برود و نه آن آزادی خواه دوست داشتنی شیفته غرب است که نیازمند تحریم ها و بمب های هدفمند آمریکاست تا «آزاد» شود. بلکه دشمنی قهار، بیرون آمده از دل تاریخ است که در صدد احیای «امپراطوری» و جاه و جلال گذشته خود برپا خاسته و در این راه سایر تمدن های بشری را در خطر وجودی قرار داده است.

 این بار ایران در بیان تحلیلگران رسانه های رسمی و اظهارات سیاستمداران جنگ طلب «آلمان نازی»، «امپراطوری پارس»، «امپراطوری صفوی»، «تمدن آریایی / شیعی» است و ایرانی فردی «خودشیفته»، «نژادپرست»، «قوم گر»، «کشورگشا»، «سلطه جو» و «توسعه طلب» است.

البته این بار هم راه مقابل با این دشمن همان افزایش تحریم های اقتصادی و احیاناً حمله نظامی است.

 موج سوم پروپاگاندای ایران-هراسی از این جهت از دو موج قبلی خطرناک تر است که اولاً موقعیت ایران را خارج از قواعد سیاست بین المللی قرن 21 ام تعریف می کند و می کوشد تا ساز و کارهای دیپلماتیک و حقوقی روز را از او سلب کند. دوماً با تاکید بر مفاهیم «نژاد»، «قومیت» و «مذهب / فرقه » این واژه ها را بار دیگر در لغت نامه سیاسی منطقه زنده و جایگزین مفاهیمی چون «حقوق»، «کرامت» و «برابر» انسان ها می کند - که این کار عامدانه و با قصد ایجاد تنش ها و جنگهای نژادی/ قومی/ مذهبی در منطقه صورت می گیرد. سوماً کشور ایران را به عنوان یک «تمدن نظامی» معرفی می کند و می کوشد تا تمام ابعاد فرهنگی، ادبی، علمی، معنوی که عناصر اصل قدرت و نفوذ ایران هستند را از او بگیرد.

ایران- هراسی  حربه مناسبی برای به‌دست آوردن بازار تسلیحاتی

در این میان ایران‌هراسی به عنوان یک سیاست طی سالیان متمادی برای اهداف مختلف بکار گرفته شده است. بیشترین استفاده از این سیاست به منظور فروش تسلیحات نظامی به کشورهای خاص بطور خاص (کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس) صورت پذیرفته است.

همچنین به‌دست آوردن آمادگی‌های لازم برای حمله یا اشغال ایران به منظور جلوگیری کردن از رسیدن این کشور به فناوری و علوم پیشرفته، خصوصاً تولید و استفاده از انرژی هسته‌ای یا توانایی‌های نظامی را شامل می شود.

دولت آمریکا برای ترساندن کشورهای خلیج فارس و ایجاد وحشت در میان ملت ها و رهبران آنها گام بر می  دارد و آنها را وادار می کند تا پول زیادی به میزان ترلیون دلار برای خریدهای تسلیحاتی اختصاص دهند و در این راه از ایران به عنوان یک برگه استفاده می کند و در واقع ستون فقرات این طرح است.

کشورهای حوزه خلیج فارس باید در هر صورت نگران باشند خواه آمریکا از گزینه نظامی علیه ایران استفاده و ناوهای هواپیما بر خود را برای این منظور اختصاص دهد خواه با ایران به راه حل سیاسی برسند.

این موضوع یعنی خرید میلیارد دلاری سلاح و جنگنده های جدید و موشک های پیشرفته برای مقابله خطر ایران ممکن است قابل فهم باشد .

آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی که رهبران آنها به دلالان سلاح و افرادی برای فروش محصولات نظامی کشورهای خود تبدیل شده اند امکان ندارد که یک موشک به هیچ کشور عربی بدهند اگر بدانند که این موشک تل آویو و نه تهران و دمشق و حتی بغداد را هدف قرار می دهد.

آمریکا این ترفند ها را برای غارت ثروت های کشورهای حوزه خلیج فارس به کار می بندد  تا سرمایه های این کشورها را به کشورهای غربی و بانکهای آن برگردانند و کشورهای عربی نتوانند از سرمایه های خود برای بحران های اقتصادی و اجتماعی بهره گیرند.

 این در حالی است که پیش از این آمریکا سپر موشکی در لهستان و رومانی برای کنترل روسیه مستقر کرد اما این کشورها را مجبور به خرید سلاح و جنگنده آمریکایی جدید به ارزش ده ها میلیارد دلار نکرد بلکه آنچه رخ داد برعکس بود یعنی واشنگتن به این کشورها کمک مالی چند میلیارد دلاری به خاطر میزبانی از این سپر موشکی کرد.

 نکته جالب اینکه همین سپر موشکی آمریکایی در لهستان و رومانی همسایه اوکراین مانع از دخالت نظامی و سیاسی روسیه در اوکراین و استیلا بر شبه جزیره کریمه نشد.

کشورهای حوزه خلیج فارس به جای اینکه بیشتر اموال و پول خود را برای نسل های آتی نگه دارند آن را صرف قرارداد های نظامی تسلیحاتی می کنند.

 هم اکنون آمریکا و غرب بر سر به دست آوردن سهم بیشتر از پول کشورهای حوزه خلیج فارس با یکدیگر رقابت می کنند و از برگه و اهرم هراس و رعب به خوبی بهره می‌برند.

 

 در این بین هیچ کس از خطر اسرائیل سخنی به میان نمی آورد زیرا آن خطر نیست و اسرائیل باید قدرت برتر نظامی در منطقه باشد زیرا همه قراردادهای نظامی کنونی یا آتی شامل جنگنده اف35 که اسرائیل در اختیار دارد نمی شود تا این رژیم تنها دارنده  بعد از آمریکا باشد.

اعراب بازیچه دست آمریکایی ها شده است و هر گونه که می خواهند با آنها بازی می کنند و اموال انها را غارت می کنند و کشورشان را تجزیه و تکه تکه می کنند ،آنها  را غرق در جنگ داخلی می کنند و میانشان دشمنی ایجاد می کنند .

نکته قابل توجه این است که در هر موج پروپاگاندا جریان هایی هم در داخل و هم در خارج از کشور بودند و هستند - که خواسته یا ناخواسته - با تحلیل ها و سیاست ها و اظهارات خود آب در آسیاب آن میریزند.

این در حالی است که پس از اجرایی شدن برجام و کم رنگ تر شدن موج ایران هراسی امریکایی ها و صهیونیست ها تلاش زیادی کردند تا با ضربه زدن به برجام و ایجاد موج جدیدی دوباره سنت دیرینه و پر منفعت خود را احیا کنند از این روست که هر چند وقت یکبار شاهد اظهارات بی اساس و واهی ضد ایرانی و برجامی مقامات صهیونیستی و امریکایی از نتاهنیاهو و هیلی گرفته تا ترامپ هستیم.

در این بین  مقابله با پروپاگاندا رها شدن کامل از فضاسازی کلیدواژه ها و روایت های ساختگی آن است و نه رقابت در چارچوب آن. جریانهای صلح طلب باید با مولفه ها و عناصر پروپاگاندای روز آشنا باشند و بکوشند تا خود روایتی متفاوت و فضایی جدید با زبانی دیگر ارائه دهند.

گزارش از فاطمه آهی

انتهای پیام/

 

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۵:۰۷ ۳۰ شهريور ۱۳۹۶
برجام همش به نفع خود آمریکا و اسرائیل وکلا بنفع اونطرفه ولی چشم دیدن قدرت الهی ایران را ندارن جمهوری اسلامی ایران الان فقط اونا رو به آرامش دعوت میکنه آمریکا و اسرائیل عذاب وجدان دارن که نمیتونن ساکت بشن