به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هفتاد و دو سال از زمانی که ایالات متحده بمب های اتمی اش را بر فراز هیروشیما و سه روز بعد سر ناکازاکی فرو ریخت، می گذرد. این بمباران ها سرنوشت جنگ جهانی دوم را رقم زد و زمینه را برای پایان این جنگ فراگیر فراهم کرد. این تصمیم سرنوشت ساز همچنان یکی از مهم ترین و مناقشه برانگیزترین حوادث یک قرن گذشته است، چرا که این سلاح هسته ای برای اولین بار در جریان یک نبرد مورد استفاده قرار گرفت و هزاران نفر را در چشم به هم زدنی محو کرد.
در آن برهه زمانی ژاپن وادار به تسلیم شد و جنگ خاتمه یافت؛ رویدادی که 6 سال هیچ راهکار و قدرتی نتوانسته بود آن را به انجام برساند. تولد این ابزار زمینه را برای رقابت هسته ای فراهم کرد. هیروشیما و ناکازاکی، قربانی خاتمه جنگی شدند که طول عمر شش ساله آن شهرها و آبادی های بسیاری را ویران کرد و جان بیش از 50 میلیون انسان در گوشه و کنار دنیا را گرفت. شاید قربانی شدن این دو شهر پیشکشی هایی گزاف برای فرو نشاندن خشم الهه جنگی بود که ابتدا در آدولف هیتلر، دیکتاتور آلمان نازی، متجلی شده بود.
پیشینه
در 24 آوریل، 1945، کمتر از 2 هفته بعد از آن که هری ترومن ریاست جمهوری آمریکا را در پی مرگ فرانکلین روزولت به ارث برد، وزیر جنگ ایالات متحده هری استیمسون در نامه ای به رئیس جمهور نوشت که باید در رابطه با موضوعی مهم و سری با وی صحبت کند و در این راستا هیچ تاخیری را جایز نمی داند.
استیمسون در واقع می خواست خبر تولد بمب اتمی را به رئیس جمهور بدهد؛ بمب تازه متولد شده ای که آماده شدنش برای پوشیدن ردای جنگ کمتر از 4 ماه طول کشید. ترومن تصمیم گرفت تا از این بمب مرگبار استفاده کند؛ تصمیمی که شاید مهم ترین تصمیم تاریخ ایالات متحده بوده و هست. در 6 آگوست 1995، ساعت 8:15 به وقت محلی، اسکادران انزلاگی بمبی اتمی موسوم به «پسرک» را بر شهر هیروشیما رها کرد. بمب در فاصله 600 متری در آسمان هیروشیما منفجر شد. 60 درصد از شهر را به کلی نابود کرد و بین 70 تا 100 هزار نفر را در دم کشت.
بعد از این حمله، ترومن به ژاپن اعلام کرد که این تنها یک هشدار بوده است، هشداری که تنها سه روز بعد رویداد تلخ دیگری را رقم زد. این بار شهر ناکازاکی قربانی بمب اتمی دیگری به نام «مرد چاق» شد. نتیجه این بمباران اتمی هم 40 هزار کشته و تخریب بخش قابل توجهی از شهر بود. افراد بسیاری در روزهای بعد و در نتیجه تبعات تشعشعات رادیواکتیو در این دو شهر جان باختند. به طور کلی 242000 نفر در نتیجه دو حمله جان خود را از دست دادند. روز بعد، 10 آگوست، ژاپن رسما شکست را پذیرفت و تسلیم شد و در 14 آگوست ترومن به مردم آمریکا اعلام کرد که ژاپن تن به تسلیم داده است.
ضرورت حمله
اکنون این مسئله به شکل گسترده ای میان عام و خاص پذیرفته شده که اقدام آمریکا در بمباران اتمی دو شهر ژاپن امری ضروری بوده است که به جنگ جهانی دوم خاتمه داده تا از کشته شدن انسان های بیشتری جلوگیری کند. درهمان سال، بر اساس نظرسنجی نشریه فورچون از مردم آمریکا درباره ضرورت و درستی اقدام کشورشان تنها 5 درصد با تصمیم ایالات متحده مخالفت کردند، بیش از 54 درصد این اقدام را تایید کردند و 23 درصد هم دل شان می خواست ایالات متحده بمب های بیشتری را سر ژاپن فرو می ریخت. اما بودند کسانی که این اقدام را غیر ضروری می دانستند و راه را برای اعمال گزینه های دیگر باز می دیدند.
برخی مقامات ارتش آمریکا راه هایی چون محاصره دریایی ژاپن، ادامه بمباران این شکور با بمب های متعارف و حملات گسترده زمینی به این کشور را گزینه های بهتری می دیدند. مورخین طی دهه های اخیر هر کدام به بررسی ابعاد این موضوع پرداخته اند و برخی از آنها معتقدند که این اقدام آمریکا ضرورتی نداشته است. به باورشان کشتار غیرنظامیان به هر بهانه ای امری نکوهیده است. همچنین این افراد بر این باورند که قبل از وقوع این حملات مرگبار، ژاپن خود را برای تسلیم آماده کرده بود. در همین راستا ضرورتی برای وقوع این تراژدی نبود.
با این حال حامیان ماجراجویی ایالات متحده در خاک هیروشیما و ناکازاکی معتقدند که ژاپن قصد داشت تا آخرین لحظه بجنگد و هیچ نشانه ای از تسلیم شدن در سیاست های رهبران این کشور به چشم نمی خورد؛ بنابراین تنها راه به زانو در آوردن آن حمله اتمی بوده است. آنها با اشاره به تلفات سنگین آمریکا در ماه های منتهی به خاتمه جنگ می گویند که این کشور باید از جان مردمش حفاظت می کرد.
این گروه همچنین تسلیم شدن ژاپن را امری غیرمحتمل در نظر می گیرند چرا که متفقین خواستار تسلیم بی قید و شرط ژاپن - شامل عزل امپراتور هیروهیتو از قدرت – شده بودند؛ امپراتوری که در نظر مردم ژاپن به مثابه خدایی لایق پرستش بود.
آغاز تلاش ها برای صلحی پایدار
بمباران اتمی برای نخستین و آخرین بار در هیروشیما و ناکازاکی رخ داد. همین رویداد تلخ موجب شد تا جامعه جهانی از تمام توانش برای جلوگیری از وقوع دوباره این تراژدی تلخ و برقراری صلح پایدار استفاده کند. با این حال نباید این حقیقت را هم نادیده انگاشت که وقوع دو حمله اتمی در ژاپن زمینه را برای گسترش زرادخانه های هسته ای و به تبع آن رقابت هایی از این جنس فراهم کرد.
اکنون قدرت های هسته ای دنیا کم نیستند، تلاش ها برای کاهش زرادخانه های هسته ای نیز تاثیری در موج رقابت ها نداشته است. با این حال تاریخ می تواند تکرار شود و از همین رو جامعه جهانی از هر تاکتیکی برای جلوگیری از گسترش تسلیحات هسته ای و اتمی استفاده می کند. به باور بسیاری از تحلیلگران از جمله رابرت آدام اسمیت، تحقق صلحی پایدار نیازمند توسل به راهکارهای جدی است؛ نهادهایی که بتوانند قوانین سختگیرانه ای را در این زمینه وضع کرده و برای اجرای این قوانین ضمانت های اجرایی تعریف کنند.
رسیدن به صلحی پایدار نیازمند همکاری، و جلوگیری از زیاده خواهی های بشر است. فرو نشاندن آتش یک جنگ نیازمند گفتگو و تعامل و دیپلماسی است، نه جنگنده های غران. شاید حق با ساداکو ساماکی (یکی از قربانیان خردسال حمله اتمی به هیروشیما که در زمان حمله دو سال داشت و ده سال بعد در اثر سرطان ناشی از تشعشعات رادیواکتیو درگذشت) باشد که روی درناهای کاغذی اش می نوشت: «من «صلح» را روی بال تو می نویسم تا تو به همه جهان پرواز کنی».
دیلپماسی اتمی، آمریکا می خواست به جنگ جهانی دوم پایان دهد
دکتر کازوو یاگامی – استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی ساوانا، ترجمه احسان پناه بر: مورخین به طور کلی بر سر این موضوع که حمله اتمی آمریکا علیه ژاپن چندین دلیل داشته است، توافق نظر دارند. برخی از این دلایل شامل هر چه سریع تر پایان دادن به جنگ جهانی دوم به منظور نجات جان میلیون ها نفر، مهار استالین، توجیه هزینه 2 میلیارد دلاری پروژه منهتن، و تکامل بخشیدن به آزمایشات علمی خود در زمینه هسته ای است. دانشمندان هم بر سر این که دیگر دیپلماسی لفظی نمی توانست راه به جایی ببرد و گزینه نظامی و استفاده از بمب اتمی تنها راه چاره ایالات متحده بود نیز کم و بیش توافق نظر دارند.
در سال 1965، دکتر گار آلپرویتز، مورخ و اقتصاددان سیاسی، کتابی تحت عنوان «دیپلماسی اتمی: هیروشیما و پوتسدام» منتشر کرد که تاثیری شگرف بر مباحث و استدلال های پیرامون چرایی حمله اتمی ایالات متحده علیه ژاپن داشته است. آلپرویتز که در کتابش دیپلماسی را علت اصلی ایالات متحده برای حمله اتمی علیه ژاپن مطرح می کند، این عقیده را به چالش می کشد که ایالات متحده از بمب اتمی صرفا به دلایل نظامی استفاده کرد تا جنگ را هر چه سریع تر به پایان برساند و جان میلیون ها انسان را نجات دهد.
از زمان انتشار این کتاب، بحث ها و جدل ها به دو جریان مجزا تبدیل شد؛ برخی نویسندگان از نگاه آلپرویتز حمایت کردند، در حالی که برخی دیگر رویکردی انتقادی به دیدگاه وی داشته اند.
آلپرویتز مدعی است که ژاپن در تابستان سال 1945 قبل از حمله اتمی نیز شکست را پذیرفته بود. در واقع مقامات ژاپنی بعد از آن که تشخیص دادند ادامه جنگ بی فایده است، تلاش داشتند تا راهی برای پایان جنگ بیابند. در 12 و 13 ژولای 1945، ایالات متحده تمامی راه های تماس را بسته بود که این امر نشان می داد که امپراطور ژاپن تلاش داشت تا به جنگ پایان دهد و بدین منظور حتی هیئتی را برای مذاکره به مسکو گسیل داشته بود.
به علاوه افسران بلندپایه ارتش ایالات متحده نیز به این اجماع رسیده بودند که ژاپن در تابستان 1945 عملا شکست را پذیرفته بود. در نتیجه این موضوع که رئیس جمهور ترومن از تلاش های ژاپن برای اتمام جنگ قبل از حمله اتمی بی خبر بوده است، قابل قبول نیست.
در این میان آلپرویتز پرسش هایی مطرح می کند: چرا هری ترومن تصمیم گرفت تا در اوایل ماه آگوست از بمب اتمی علیه ژاپن استفاده کند؟ چرا حمله ای که قرار بود در 9 نوامبر علیه شهر کیوشو ژاپن به اجرا در آید، سه ماه زودتر علیه هیروشیما و ناکازاکی به وقوع پیوست؟ چرا ایالات متحده انگیزه لازم برای بررسی عزم جدی ژاپن برای خاتمه جنگ را در خود نمی دید؟ چرا ترومن منتظر ورود شوروی به جنگ علیه ژاپن نماند؟
آلپرویتز معتقد است که تاثیر ورود شوروی به جنگ علیه ژاپن و تغییر در تسلیم شدن بدون قید و شرط این کشور سرانجام ژاپن را از ادامه جنگ بازداشت. حالا این پرسش که چرا ترومن از گزینه های دیگری به غیر از حمله اتمی استفاده نکرد، خود جای بحث دارد. از نظر آلپرویتز، پاسخ به این پرسش مبرهن است، چرا که وقتی بمب اتمی موجود است، طبیعتا ایالات متحده ترجیح می دهد جنگ را بدون مداخله شوروی – رقیب سرسخت کمونیستی اش – به پایان برساند تا با ورود آن در نتیجه جنگ بدون به خطر افتادن جام مردم آمریکا به نفع این کشور به پایان رسید.
بنابراین، ورود شوروی به جنگ برای نجات جان مردم آمریکا عملا لازم نبود. به جای استفاده از ابزار نظامی پر هزینه برای خاتمه جنگ، بمب اتمی تبدیل شد به ابزاری برای اهرم دیپلماتیک ایالات متحده برای کشیدن ترمز استالین در اروپای شرقی در دوران بعد از جنگ.
آلپرویتز نتیجه می گیرد که این امر در واقع شروع دوره «دیپلماسی اتمی» بود که د-وران ابتدایی جنگ سرد بین ایالات متحده و شوروی را شکل می داد. دیوید هالووَی در کتاب خود با عنوان «اتحاد جماهیر شوروی و انرژی هسته ای در سال های 1956-1939»، استدلال آلپرویتز را به نوعی تایید می کند.
وی معتقد است بمب اتمی از همان ابتدا نیز به طور مشخص برای اهداف نظامی طراحی و ساخته شده بود اما چه زمانی باید از آن استفاده می شد، نامعلوم بود. در واقع آزمایشات موفقت آمیز این بمب در 16 ژولای 1945 در نیومکزیکو، هدف استفاده از آن را به کلی تغییر داد. ورود شوروی به جنگ برای ایالات متحده خوشایند نبود و در عین حال غیر ضروری به نظر می رسید. بنابراین ایالات متحده در سیاست هایش به منظور استفاده از بمب اتمی تغییراتی آنی داد.
از ماه جولای تا روز واقعه حمله اتمی به ژاپن، ایالات متحده و شوروی درگیر رقابتی دیپلماتیک به منظور چگونگی و زمان تسلیم ژاپن بودند. اگرچه ایالات متحده می خواست جنگ را قبل از ورود شوروی خاتمه دهد، شوروی در نظر داشت نگذارد جنگ قبل از ورودش به عرصه خاتمه پیدا کند. بنابراین ترومن سعی می کرد نشست پوستدام را به تعویق بیندازد، در حالی که استالیان تمام تلاشش را برای سرعت بخشیدن به آماده سازی نیروهایش برای ورود به جنگ ژاپن مهیا می کرد.
از نظر هالووَی، تا زمان حمله اتمی به هیروشیما در 6 آگوست، پایه استدلال استفاده نظامی از بمب اتمی را سست می کرد. اما این استفاده از آن به منظور پیشبرد دیپلماسی بسیار قوی تلقی می شد. از سوی دیگر، مارتین شروین، نویسنده کتاب «جهان ویران شده» (1975)، تفسیر آلپرویتز از وجود جنبه دیپلماتیک را تایید می کند. اما معتقد است که استفاده دیپلماتیک از گزینه بمب اتمی در درجه دوم اهمیت بعد از جنبه نظامی آن قرار داشت. از نگاه شروین، فرانکلین روزولت پروژه منهتن را برای طراحی و توسعه سلاحی نوین به منظور اهداف صرفا نظامی به راه انداخته بود.
اگرچه شروین تایید می کند که چانه زنی هایی میان مقامات آمریکا با حضور ترومن مبنی بر تبعات استفاده از بمب اتمی وجود داشت، اما این نکته را خاطرنشان می سازد که چنین مذاکراتی هرگز در رأس تصمیم گیری ها نبود. در عوض، مقامات ایالات متحده به محض این که به بمب اتمی دست یافتند، در استفاده نظامی از آن شکی به دل راه ندادند.
استفاده نظامی ترومن از بمب اتمی به چند دلیل بود؛ نخست این که استفاده از این سلاح در شرایط جنگ جهانی دوم قانونی بوده چرا که اگر آلمان قبل از همه بدان دست می یافت، حتما از آن استفاده می کرد. دوم این که استفاده از بمب اتمی ضربه سختی بر رهبران ژاپن بود و آنها را وادار به تسلیم می کرد. سوم این که حمایت عمومی قوی برای استفاده از این سلاح در میان مردم وجود داشت و سرانجام این که باید بهانه ای برای هزینه 2 میلیارد دلاری که دولت بر سر پروژه منهتن از مردم مالیات گرفته بود، پیدا می شد.
در نتیجه، ترومن متقاعد شد تا به جای بررسی گزینه های دیگر، از این سلاح استفاده کند. مثلا یکی از گزینه ها می توانست تغییراتی در الزام ژاپن به تسلیم شدن بی قید و شرط باشد. بارتون برنشتاین نیز با نظر شروین مبنی بر چرایی استفاده از بمب اتمی علیه ژاپن موافق است. وی معتقد است که در آن زمان برای هر کشوری استفاده از بمب اتمی علیه دشمنانش قانونی بود.
در نتیجه ترومن از آن به نفع خود بهره برد و حتی استفاده از آن را راضی کننده توصیف کرد. از نظر برنشتاین، دلایل تصمیم ترومن برای استفاده از این صلاح به شرح ذیل است: پایان دادن به جنگ، جلوگیری از حملات مرگبار ژاپن، تنبیه ژاپن به خاطر حمله به پرل هاربر، انتقام از ژاپن به خاطر بدرفتاری با اسرای جنگی آمریکایی، اقناع نیازهای دولتی، پاسخ به درخواست های مردم آمریکا، و جلوگیری از توسعه قدرت شوروی و استالین در اروپای شرقی در دوران بعد از جنگ.
بنابراین برنشتاین نتیجه می گیرد که استفاده از بمب اتمی – حتی اگر بلشویک ها هرگز قدرت را به دست نگرفته بودند و دولت شوروی هم وجود نداشت – غیر قابل اجتناب بود. وی تاکید می کند که مقامات آمریکایی دلیلی نمی دیدند تا در حمله اتمی به ژاپن تردیدی به دل راه دهند اما اولویت اول آنها خاتمه دادن به جنگ بود. از نظر برنشتاین، اگرچه آمریکا می خواست از این حمله بهره برداری دیپلماتیک کند تا جلوی قدرت بیشتر شوروی را بگیرد، برای ایالات متحده این استفاده بیشتر حالت امتیاز داشت. همچنین از نظر برنشتاین، اگرچه این حمله باعث تشدید جنگ سرد شد، هرگز دلیل شروع آن نبود.
برنشتاین، برخلاف شروین، معتقد است که دولت ترومن بهترین گزینه را از میان گزینه های دیگر انتخاب کرده بود. استدلال وی این است که نکته کلیدی در مورد گزینه های دیگری به جز استفاده از بمب اتمی پافشاری بر ایده استفاده از آن گزینه ها برای تسلیم کردن ژاپن قبل از اول نوامبر بود؛ در دوره قبل از حمله اتمی، آن گزینه ها در واقع استراتژی هایی بودند تا قبل از حمله اول نوامبر، ژاپن را وادار به تسلیم کند.
برنشتاین می افزاید که اجتناب از استفاده از بمب هرگز به طور جدی مد نظر مقامات آمریکایی نبود. وی معتقد است که القای این که قبل از بمباران اتمی هیروشیما، مقامات آمریکایی آن رویکردها را به مثابه گزینه هایی برای استفاده از سلاح اتمی می دیدند در واقع جعل تاریخ است!
حال پرسش اینجاست که ریشه این تفاوت دیدگاه ها بین آلپرویتز و کسانی که دیدگاه استفاده دیپلماتیک ایالات متحده از بمباران اتمی ژاپن را زیر سوال می بردند در چیست؟ می توان پاسخ را در ارزیابی متفاوت آنان از موضوع استفاده از گزینه بمب اتمی یافت. همانطور که ذکر آن رفت، برنشتاین معتقد است که ترومن این ایده را که بمب اتمی برای استفاده علیه دشمن قانونی است، از سلف خود روزولت به ارث برده بود. بنابراین هرگز در استفاده از آن شکی به دل راه نداد.
آنچه پذیرش این عقیده برنشتاین را کمی مشکل می کند این است که وی شرایط بسیار متفاوت ترومن را در دیپلماسی اش با شوروی نادیده می گیرد؛ زمانی که ترومن به رئیس جمهوری رسید، ژاپن به کلی توانایی اش را برای ادامه جنگ از دست داده بود. وی فقط باید منتظر تسلیم شدن ژاپن می ماند.
دوم این که همانگونه که آلپرویتز نیز عنوان می دارد، ژاپن در تلاش برای یافتن راهی برای خلاص شدن از جنگ بود. ترومن و دیگر مقامات ایالات متحده از طریق جاسوسان خود در ژاپن از این موضوع اطلاع یافته بودند. بنابراین می توان گفت که اگر ژاپن در تابستان سال 1945، یعنی قبل از بمباران اتمی اش شکست را پذیرفته بود، دیگر نمی توان ادعا کرد که استفاده از بمب اتمی می توانست به جنگ خاتمه دهد و جان میلیون ها انسان را نجات دهد!
از نظر آلپرویتز، تنها پاسخ به چرایی استفاده از بمب اتمی را می توان در پیشبرد دیپلماسی یافت و تحلیل دقیق شرایط زمان ترومن نیز این امر را نشان می دهد. از کنفرانس تهران (نوامبر تا دسامبر 1943) تا کنفرانس یلتا (فوریه 1945)، شوروی مدام از قصدش برای ورود به جنگ ژاپن گفته بود. شکست آلمان در 9 می 1945 این قصد را در استالین قوی تر کرد اما آزمایشات موفقیت آمیز بمب اتمی در 16 ژولای 1945، آتش این عزم راسخ را در استالین خاموش کرد.
در واقع تا قبل از این آزمایشات ایالات متحده قصد داشت پای شوروی را به این جنگ بکشاند تا از تلفات بیشتر مردم آمریکا جلوگیری کند اما این آزمایشات ترومن را متقاعد کرد که بدون ورود شوروی هم می تواند قضیه را فیصله دهد. بنابراین دو هفته کافی بود تا بمب را برای عملیات آماده کنند و اوایل آگوست زمان مناسبی برای این عملیات بود؛ بمب در 6 آگوست بر هیروشیما فرود آمد.
مورخین معتقدند که دیگر نیازی به استفاده از دومین بمب اتمی، که بر سر شهر ناکازاکی منفجر شد نبود اما به همان دلیل دیپلماتیک، استفاده از بمب دوم را برای ترومن توجیه پذیر می کرد. در 8 آگوست، دو روز بعد از بمباران هیروشیما، شوروی منچوری را اشغال کرد؛ و هیچ نشانه ای از تسلیم شدن ژاپن نیز وجود نداشت. بنابراین، مقامات آمریکایی از ترس ورود شوروی به جنگ ژاپن تصمیم گرفتند تا در 9 آگوست دومین بمب اتمی را این بار بر ناکازاکی بیندازند.
در نتیجه ژاپن در 10 آگوست رسما تسلیم شد. هولوکاست نازی ها تحت فرمان هیتلر و کشتار نانجینگ توسط افسران نظامی ژاپنی نه به خاطر این که قتل عام تلقی می شوند، بلکه به خاطر این که بدون هیچ هدف نظامی به وقوع پیوستند، به عنوان جنایات جنگی محکوم شده اند. درست به همین دلیل، آلپرویتز نیز استفاده از بمب اتمی علیه ژاپن را نه به خاطر تلفات جانی بسیار بالای آن بلکه به خاطر این که اهدافی غیر نظامی را دنبال می کرد، محکوم می کند. بنابراین نباید این کشتار دسته جمعی را با موارد دیگر در تاریخ که ممکن است به دلایل دفاعی و نظامی به وقوع پیوسته باشند، یک کاسه کرد، چرا که این امر «تحریف» تاریخ جنگ جهانی دوم محسوب می شود.
منبع:برترین ها
انتهای پیام/