بنابر اسناد، در موارد متعدّدی، شوهر از راههای گوناگون به طلاق یکطرفه همسر یا ضربوشتم و اخراج او از خانه اقدام مینمود و برای آنکه مطالبات او را در زمینه مهریه و جهیزیه پرداخت ننماید، به انواع و اقسام راهکارها چنگ میزد. در ادامه، به منظور تبیین بهتر موضوع، به نمونههای متعدّدی در این زمینه اشاره شده است.
یکی از این نمونهها دادخواست دو دختر نادعلی سیستانی برای احقاق حقوقشان از دایی خود بهخاطر تصاحب غیرقانونی اموال موروثی است. در این دادخواست به این موضوع اشاره شده است که پسردایی آنان، که همسر یکی از این دختران بود، به دلیل همین منازعه فامیلی بر سر مسائل اقتصادی، همسرش را از خانه بیرون انداخته است آن هم بدون اینکه نفقهای به او پرداخت کند.1 نمونه دوم شکوائیه «خدیجه دختر علی آبکش» از همسر خود به دلیل پرداخت نکردن نفقه، گرفتن فرزند و طلاق ندادن است؛2 نمونه سوم مربوط است به دادخواست عیال مطلّقه عبدالرسول بزّاز برای شکایت از اقدام شوهر سابقش بهخاطر توقیف غیرقانونی جهیزیه و پرداخت نکردن مهریه. او نوشته است: شوهرش «این خانمهای نیک جوان را رویت نموده، با وجود اینکه این کمینه به کلفتی اطفال و پرستاری ایشان داخل شده، نحوی نبخشید، مجبورا مطلّقه نموده، بدون اینکه مهریه و جهیزیه من را بدهد».3 دختر نوجوانِ مطلّقه دیگری مدعی شد که شخصی به نام «حاجی حسن» با «تقلّب و اسبابچینی»، او را که یک دختر «چشم و گوش بستهای» بود، به عقد خود درآورد، اما کمتر از یک سال بعد، بیجهت او را طلاق داد، بدون آنکه مطالبات مالی او را پرداخت نماید.4 زن دیگری عنوان نمود که شوهرش بعد از چند سال زندگی مشترک، ناگهان او را با سه فرزند ترک کرد و پس از مدتی، طلاقنامهاش را از طریق شخص دیگری برای او فرستاد، بدون اینکه نفقه، مهریه و پولی به او پرداخت نماید.5 مورد دیگر، مربوط است به زنی از اهالی اَهَر آذربایجان که به خاطر شغل همسرش همراه او به تبریز آمد. او بعد از حدود پنج سال زندگی، به دلیل پرداخت نشدن نفقه و ضربوشتم در وضعیت دشواری قرار گرفته است: «گفتم کسوت و نفقه مرا بدهد وگرنه مهریه را داده و طلاقم دهد، گفت: امکان مهریه دادن ندارم؛ اگر میخواهی مطلّقه شوی، باید مهرت را ببخشی. الان نمیتوانم بعد از پنج سال اذیّت و آزار دست خالی به خانه پدرم برگردم».6
خانم دیگری از اصفهان عنوان نمود که به خاطر شغل دولتی شوهرش مجبور به عزیمت به سیرجان و اقامت در آنجا شد. فقط چند ماه از حضور آنان در این شهر گذشته بود که شوهر «بنای بداخلاقی را نهاد و انواع اعمال و افعالی که از مرام آدمیّت و انسانیت دور است، ابراز داشت، چنان ظلم و خفّت و خواری به ما داد در ولایت غربت، که تمام سیرجان از مصیبت ما مطلع شدند و در نهایت با تمام خفّت، کمینه را طلاق داد و بدون نیمشاهی مخارج، ما را از سیرجان بیرون کرد». این در حالی اتفاق افتاد که این دو نفر غیر از رابطه زناشویی، ارتباط خویشاوندی نیز با هم داشتند.7
دختر نوجوان دیگری از قم مدعی شد درحالیکه فقط هشت سال داشت، مجبور به ازدواج شد: «این کمینه عقلم به خوبی نمیرسید»؛ ازاینرو، در سالهای نخست زندگی زناشویی، درد و رنج فراوانی را متحمل گردید. چند سال بعد که به مرز بلوغ عقلی رسید و برای زندگی مشترک مهیّا شد، متوجّه گردید که شوهرش همسر دیگری را به عقد خود درآورده است. در اینجا بود که این زندگی برای او تحملناپذیر شد و به شوهرش اصرار نمود یا او را طلاق دهد یا همسر دوّم را، که البته با جواب ردِّ شوهر مواجه شد.8 شخص مذکّری در سال 1329ش دادخواستی مطرح نمود مبنی بر اینکه شوهر خواهرش، همسرش را بعد از حدود یکونیم سال زندگی مشترک، مورد ضربوشتم قرار داده و سپس از خانه بیرون انداخته است. به گفته این فرد، این زن حدود یک سال در خانه برادرش بهسر میبرد، درحالیکه شوهرش نه مخارج و نفقه او را میدهد، نه اینکه مبادرت به طلاق میکند.9
زنی از مازندران عنوان نمود که شوهرش، به بهانه سفر و دیدار خویشاوندان، او و دو فرزندش را روانه ساری نمود، سپس در غیاب او، زن دیگری را به یکی از دفترخانههای ازدواجوطلاق در شهر تهران برد و با پرداخت پول به این زن و رشوه دادن به دفترخانه، او را همسر خود معرفی کرد تا آن زن بتواند دفتر طلاق را امضا کند، سپس طلاقنامه را به ساری برای همسر مطلّقهاش فرستاد...
مورد دیگر مربوط است به زنی که به خاطر شغل نظامیگری همسر، از اردبیل به تبریز رفت و در آنجا ساکن شد: «در تبریز من بدبخت را که بیکس و غریب دیده، بنای اذیّت را گذاشت». خودِ این زن از ترس آبرو، راجع به این رفتار شوهر به خانوادهاش خبری نداد تا اینکه با شدّت گرفتن سوءرفتار شوهر، همسایهها به عمق فاجعه پی بردند و به خانواده زن اطلاع دادند. در نهایت، برادر این زن به تبریز آمد و او را به اردبیل باز گرداند و طلاق خواهرش را بدون دریافت جهیزیه و مهریه گرفت.10 در نمونهای دیگر، زن بهدلیل بدرفتاری و ضربوشتم شوهر، خود مصرّانه در پی طلاق و جدایی از همسر برآمده است.11 موارد دیگری وجود دارد که شوهر بدون پرداخت نفقه و مهریه، همسرش را طلاق داده و زن با یک بچه کوچک، بدون سرپرست و حامی در وضعیت دشواری قرار گرفته است.12
مواقعی هم بوده که مردبرای فرار از تعهدات مالی سنگین، با اغفال همسرش طلاقنامه را دریافت کرده است. زنی از مازندران عنوان نمود که شوهرش، به بهانه سفر و دیدار خویشاوندان، او و دو فرزندش را روانه ساری نمود، سپس در غیاب او، زن دیگری را به یکی از دفترخانههای ازدواجوطلاق در شهر تهران برد و با پرداخت پول به این زن و پرداخت رشوه به دفترخانه، او را به عنوان همسر خود معرفی کرد تا آن زن بتواند دفتر طلاق را امضا کند، سپس طلاقنامه را به ساری برای همسر مطلّقهاش فرستاد و خود بلافاصله به سوی اهواز حرکت کرد. از این طریق از پرداخت مخارج فرزندان و مهریه همسر نیز خلاص شد.13
مورد دیگر در این زمینه، مربوط است به دختری از کرمانشاه که بعد از چند سال زندگی با یکی از کارمندان عالیرتبه وزارت دارایی و داشتن دو فرزند، مورد ضربوشتم شدید شوهرش قرار گرفت تا جایی که زیر تیغ جراحی آن هم در ناحیه سر رفت؛ در نهایت نیز ازآنجاکه شوهر هنگام عقد، شروطی را پذیرفته بود، با حیله و نیرنگ توانست زنش را طلاق دهد: «بنده از همه جا بیخبر را برده و با محضر تبانی کرده و صد تومان به آنها داده، بدون اجازه من، مرا طلاق دهد و به اسم قبض پول، از من امضا گرفتهاند و حالا مرا سرگردان رها کرد». این در حالی بود که زن، ضمن اینکه به خاطر دریافت نکردن مهریه، جهیزیه و مخارج زندگی از همسر سابق، در شرایط اقتصادی بدی بهسر میبرد، از نظر جسمی هم بهخاطر صدمه واردشده به سَر از سوی شوهر سابق، وضعیت نامناسبی داشت؛ علاوه بر همه اینها، از جنبه روحی هم شرایط حادی داشت؛ زیرا شوهر سابقش فرزند پسر را برای خود گرفته و از مادر جدا کرده و فرزند دختر را نزد او گذاشته بود.14
جدا از طلاق یکطرفه همسر یا اخراج او از خانه به وسیله شوهر بدون پرداخت نفقه و مهریه، که یکی از عوامل مهم فروپاشی خانواده بهشمار میآمد، ترک ناگهانی همسر و فرزندان از سوی شوهر بدون پرداخت مخارج و نفقه، و به عبارتی بهتر، فرار او از خانه و خانواده، یکی از عوامل عمده و اصلی قطع رابطه زناشویی بود. در اسناد موردنظر، شکوائیههای مکرّری مبنی بر ترک ناگهانی همسر از سوی شوهر بدون پرداخت نفقه وجود دارد، حتی بدون اینکه تا سالها، حکم طلاق بین زوجین جاری شود. نامه شکوائیه زنی از منطقه آذربایجان به دلیل ترک ناگهانی منزل از سوی همسرش، پرداخت نکردن نفقه به او بهرغم داشتن یک دختر خردسال، حضور در شهری دوردست در شمال ایران و ازدواج مجدّد در آنجا، یکی از این نمونههاست: «دوازده سال است یک نفر دختر خود را به سر کمینه انداخته، رفته است، بدون اینکه در این مدت، دیناری مخارج بفرستد، تا حال خودش مفقودالاثر بود، در این اواخر معلوم شد در بندر جز زن دیگری عقد کرده، در آنجا ساکن است. چون کمینه تمام دارایی پدر خود را فروخته، در این مدت به مخارج خود و دخترم خرج کردم... تمام حقوق خود را از آن شوهر شقی دریافت نمایم»15.
نمونه دیگر از این دست، مربوط است به زنی که شوهرش به عنوان یک افسر نظامی روانه شیراز گردید و بعد از سپری شدن ده ماه، نه تنها دیداری از همسرش نداشت، بلکه نفقهای نیز برای زنش نفرستاد: «ده ماه است، یک شاهی خرجی نفرستاده، نه طلاقم داده خلاص میکند و نه خرجی میدهد».16 مورد بعدی راجع به زنی است از مهریز یزد که از همسرش به دلیل ترک ناگهانی منزل و پرداخت نکردن نفقه شکایت کرده و خواستار طلاق شده است: «مدت پنج سال است شوهری داشتم به سفر رفته است و کمینه را مثل اینکه بیوه زنده گذاشته است و مدت زمانی بود خبر از حیات و مماتش را نداشتم،... یک خط برایم ننوشته است و باید از روی فقر و پریشانی معاش خود را بهسر برم... شوهرم سیداحمد را گرفته طلاق این بیچاره را بنویسد و بفرستد و کمینه را طلاق بدهد تا آنکه اختیار خود را نزد خدا و خلق داشته باشم».17
زن دیگری عنوان نمود که همسرش بعد از چند ماه از زندگی زناشویی به اراک رفته، «متجاوز از چهار سال است کمینه را بدون خرجی و بلاتکلیف در طهران اسیر گذارده، ویلان و سرگردان بلاتکلیف، هرچه به او مینویسم تکلیف جهت کمینه معین و یا خرجی بفرستد، نه مخارج نه تعیین تکلیف، اصلا اعتنایی ننموده».18 دادخواست دیگر از آنِ زنی است از مناطق جنوب خوزستان (شادگان) که با مردی که به عنوان مدیر مدرسه وارد آن شهر شده بود ازدواج نمود، اما بعد از یک سال، شوهرش به تهران منتقل گردید. قرار بود بعد از استقرار کامل شوهر در تهران، این زن نیز برای پیوستن به شوهر عازم تهران شود، اما دیگر خبری از این مرد نشد. او به دنبال آن بود: «یا آنکه حقیر را نزد خودش برده یا آنکه طلاقنامه فرستاده شود».19
آخرین مورد که در این مبحث به آن اشاره خواهیم کرد زنی ایرانی است که در نجف ساکن بود: «این کمینه صدیقه نجات، عیال سیدمحمدباقر مرعشی تهرانی، مدت ده سال است که این کمینه را در نجف اشرف گرفته، فقط یک سال در نجف مانده و یک پسربچه هم برای کمینه گذاشته و رفته است تهران؛ بی خرجی و بی مصرفی». این در حالی بود که در شروط ضمن عقد، شوهرش متعهّد شده بود عیالش را به ایران یا جای دیگری ببرد. در نهایت، شوهر این زن، شخصی را در نجف وکالت داده تا تکلیف این زن را مشخص کند، بدین ترتیب که تمام مطالبات مالی خود را ببخشد و بچه را به پدر تحویل دهد تا او را طلاق دهد.
منابع
1. آرشیو اسناد موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره راهنما 160-561-3م.
2. همان، شماره راهنما78-561-3م.
3. همان، شماره راهنما 40 -41-3م.
4. همان، شماره راهنما 147957-0-0ق.
5. همان، شماره راهنما 131459-0-0ق.
6. همان، شماره راهنما 398-561-3م.
7. همان، شماره راهنما 246-27-3م.
8. همان، شماره راهنما 194-27-3م.
9. همان، شماره راهنما 68-120-4م.
10. همان، شماره راهنما 247-856-4م.
11. همان، شماره راهنما 18592-0-0ق.
12. همان، شماره راهنما 232-29-4م؛ 181-192-4م.
13. همان، شماره راهنما 230-303-4م.
14. همان، شماره راهنما 17-924-4م.
15. همان، شماره راهنما 124-27-3م.
16. همان، شماره راهنما 6-400-4م.
17. همان، شماره راهنما 132-27-3م.
18. همان، شماره راهنما 12-17-3م.
19. همان، شماره راهنما 222-27-3م.
20. همان، شماره راهنما 332-178-4م.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/