«پوتین قرمزها» روایتی جدید و جذاب از جنگ است و مخاطب را با وجه دیگری از جنگ آشنا میسازد. بشیری که پیشتر کتاب «گزارش یک بازجویی» را در شرح یکی از جلسات بازجویی منتشر کرده بود، اینک در کتاب جدید به شرح بیشتر این جلسات پرداخته و علاوه بر این، به نحوه ورودش به جبهه و دوران حضورش در جبهه به عنوان رزمنده اشاره میکند. از سوی دیگر، نویسنده تلاش دارد تا در اثر حاضر، با استفاده از منابع متقن و ذکر پینوشتهای مفید، مخاطب را در دریافت حقیقت هدایت کرده و به او اطمینان خاطر دهد که خاطرات ذکر شده در این کتاب، راستیآزمایی شده است.
«پوتین قرمزها» اخیراً از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. گفتوگویی که با بهبودی صورت گرفته و در ادامه منتشر میشود، به همین مناسبت صورت گرفته است. نویسنده در این گفتوگو درباره اهمیت کار بشیری در جنگ تحمیلی سخن گفته و به موضوعاتی مانند تفاوت اثر جدید با «گزارش یک بازجویی» پرداخته است. بخش دیگر این گفتوگو به راهکارهای نویسنده برای راستیآزمایی اطلاعات ارائه شده از سوی راوی اختصاص دارد. بهبودی در این گفتوگو تأکید میکند که تلاش شده تا «پوتین قرمزها»، به گونهای نوشته شود که هویتی مستقل از نویسنده و راوی داشته باشد و به عنوان یک سند برای آینده باقی بماند. مشروح گفتوگوی ما با او به این شرح است:
خانم بهبودی کتاب «پوتین قرمزها» در قالب خاطرات نوشته شده است. خاطرهنویسی پیوند دو حوزه ادبیات و تاریخ است، ارزش خاطرات راوی از نظر تاریخی برای شما چه بود که به سراغش رفتید و تمایل داشتید که به این خاطرات بپردازید؟
در پازل جنگ هشت ساله علیه ایران خاطرات مختلفی از اُمرای ارتش، سرداران سپاه و نیروهای بسیجی گرفته تا گروههای پزشکی و امدادگران و غیره در فضای مجازی یا در قالب کتاب منتشر شده اما تا قبل از چاپ «پوتین قرمزها» کتاب خاطرهای در زمینه موضوعی جنگ روانی وجود نداشت، هر چند در خصوص موضوع «جنگ روانی» تألیفات اندکی به صورت تخصصی وجود دارد. هر یک از خاطرات جنگ که مستندنگاری میشود در جایگاه خود به نوعی پازل جنگ را کامل میکند و خاطرات آقای بشیری شروعی است برای خاطراتی از این دست.
مدیریت جنگ روانی ایران تقریباً در اواخر جنگ کارش را به صورت فعال آغاز کرد اما کشور مهاجم تیم قوی در این زمینه داشتند. شاید مسئولان کشور ما امیدی به فعالیت مؤثر تیم جنگ روانی نداشتند که از ابتدای جنگ بر روی آن سرمایهگذاری نکردند. در شروع کار راوی دو بازجو به مدیر جنگ روانی ایران داده شده بود که نیروی تمام وقت نبودند. به همین جهت با اینکه راوی، مدیر جنگ روانی بود اما بازجویی را شخصاً انجام میداد. حتی برخی برادران در قرارگاه خاتمالانبیاء به دلیل عدم شناخت دقیق گاه حاضر به همکاری با راوی نبودند.
آنچه آقای بشیری در مدت کوتاه حضور خود در قرارگاه خاتمالانبیا انجام دادند، اهمیت بسیاری دارد. از اهمیت خاطرات او همین بس که گره کور «لجنهالاعدامات» به معنی کمیتۀ اعدامها را باز کردند. با اسیر شدن اولین نیروهای عراقی این سؤال در ذهن نیروهای ایرانی به وجود آمده بود که چطور اسرای عراقی تا آخرین گلوله با ما میجنگند اما به محض اسارت شعار «الموت لصدام» سر میدهند، و هنگامیکه این سؤال را از آنها میپرسیدند، متفقالقول میگفتند از ترس لجنهالاعدامات! شاید اگر شجاعت راوی پوتین قرمزها نبود هرگز پرده این راز برداشته نمیشد.
آقای بشیری ذاتاً و شاید به دلیل تأثیرات طبیعی محل تولد و زندگی فعلیاش با ملاطفت برخورد میکنند. ایشان همین روحیه را با اسرای عراقی هم داشته یعنی با آنها هم با مهربانی و خُلق نیکو رفتار میکردهاند. همین ویژگی امکانی را برای ایشان فراهم آورد که به واسطۀ آن بسیاری از اسرا به او اعتماد کردند و خودشان برای دادن اطلاعات پا پیش گذاشتند. ایشان با بهرهمندی از هوش اجتماعی این روش را برگزیدند و این روش شاید در هر بستر جنگ روانی پاسخ ندهد. برای مثال اغلب برادران اسیر ما در اردوگاههای عراق در مقابل محبتهای نگهبانشان پاسخ مثبت نمیدادند و حاضر به وطنفروشی نمیشدند اما برایند آشنایی و زندگی کوتاه مدت راوی با اسرا ایشان را به این باور رسانده بود که با محبت میشود با این مردمان کنار آمد. ضمن اینکه روحیۀ شخصی آقای بشیری با مهربانی در تضاد نبوده لذا اسرا هم صدق رفتار او را دریافت و به ایشان اعتماد کردند.
قریب سی سال از جنگ میگذرد. اینکه ما الان خونسرد و راحت در مورد کسانی که بیرحمانه به شهرهای مرزی ما حمله کردند و هشت سال تمام قد با ما جنگیدند، حرف بزنیم عجیب نیست اما اینکه راوی در بحبوحۀ جنگ توانستند با دشمن مهربان باشند و با این باور که نیروهای مهاجم مسلماناند و چه بسا شیعه، با ایشان برادرانه رفتار کردند به نظرم از وسعتنظر و بزرگمنشی ایشان مایه میگیرد.
تیم جنگ روانی در چه سالی راه افتاد؟
مدیریت جنگ روانی از ابتدای جنگ شکل گرفته اما بیشتر فعالیتش به پاسخ علیه فعالیتهای دشمن صورت گرفته است نه فعالیت خودانگیختهای. ضمن اینکه این مدیریت به صورت «تیم» به معنای مصطلح آن نبود، بلکه یک نفر بود که همه کار انجام میداد. همچنین منابع مدونی دربارۀ چگونگی عمل کردن در مقابل دشمن وجود نداشت. راوی در طول مدت فعالیتش هر زمان به موفقیتی رسیده از شیوههای شخصی بهره برده و گاهی با آزمون و خطا به پیروزی نائل گشتهاند. آقای بشیری در کربلای 5 با هوشمندی توانستهاند چند تن از اسرای ردۀ بالا ارتش عراق را جلوی دوربین کشورهای انگلیس، امریکا، فرانسه و بسیاری کشورهای دیگر ببرد و آنها به حقانیت ایران در جنگ نابرابر اعتراف کنند. این مصاحبه به قدری برای صدام گران تمام شده بود که بعد از آن گفت که ایرانیها نیروهای ما را شستوشوی مغزی دادند و این موضوع برگ برنده ایران محسوب شد.
طبق صحبتهای گفته شده، تیم روانی از سال 65 وارد این کار شکل میگیرد و به صورت حرفهایتر انجام میشود. پس میتوانیم نتیجه بگیریم که تا پیش از این ما بسیاری از اطلاعات را از دست داده بودیم؟
طبیعتاً همینطور است. موضوع دیگر این است که هر چند تا سال 1365 کار موفق خودانگیختهای در زمینۀ جنگ روانی از سوی مدیریت وقت جنگ روانی انجام نشده است اما برخی از نیروهای ما به صورت فردی کارهایی انجام دادهاند که عملیات روانی موفقی را در پی داشته است.
از آقای بشیری کتابی با عنوان «گزارش یک بازجویی» قبلاً منتشر شده بود. رهبر انقلاب بر این اثر تقریظی نوشتهاند و بر وجود مبالغه و یکسویی در کتاب اشاره کردهاند. موضوعی که بعد از مطالعه دو سه فصل نخست «پوتین قرمزها» برایم پیش آمد این بود که راوی طوری مسائل را تعریف میکند که نیروهای ما کمال انسانیت را رعایت میکنند و نیروهای مقابل که اسرای رتبه بالای عراقی هستند، عقبه سیاهی دارند که یا زیر بارش نمیروند یا از آن دفاع میکنند. چطور میتوان به این بخش از خاطرات اعتماد کرد؟ آیا شما در این زمینه راستیآزمایی کردید؟
عدم اطلاع دقیق ما از آن فضا، این حس را به ما منتقل میکند. اگر «پوتین قرمزها» را تا نیمه کتاب بخوانید قطعاً احساس شما عوض میشود، چرا که در فصول بعدی به برخی از جنایاتهای این افسران اشاره شده است. برای مثال راوی تصویر منفوری از مجید شندوخ جاسم ارائه میدهد، در عین حال این را هم میگوید که وی افسر توپخانهای بوده که بارها دزفول را بمباران کرد. حمله به مردم غیرنظامی و کشتار آن همه کودک کاری نیست که هر نظامیایی به آن تن دهد اما مجید شندوخ این کار را کرده است.
ارائه پاسخ جیشعمی دربارۀ سرنوشت غواصان ما در کربلای 4 که گفته بود: «ما نیروی پاتککننده بودیم ... قصد کشتار نداشتیم اما تعدادی از غواصان ایرانی شهید شدند و عدهای اسیر ...»، استرس او در انتخاب واژهها و بیان حالت او یعنی اضطراب چشمهای جیشعمی و بعد آشکار شدن جنایت عراقیها در خرداد 1394 در منطقۀ ابو فلوس صداقت راوی را میرساند.
یکی از مسئولیتهای خاطرهنویس این است که این اسناد و حرفها را ارزیابی کند و به نوعی راستیآزمایی انجام دهد. شما برای اینکه به مخاطب اطمینان دهید که این خاطرات، تاریخ است و در آن غلو نشده، چه اقداماتی انجام دادید؟
گفتوگوی با آقای بشیری اولین مصاحبۀ من نبود! مصاحبهکننده باید آنقدر هوشمند باشد که با تکنیکهایی صداقت یا عدم صداقت راوی را متوجه شود. ضمن اینکه آقای مرتضی سرهنگی که مهمترین مرجع مستندنگاری خاطرات جنگ هستند در اردوگاههای اهواز حضور داشتهاند. گاهی بعد از صحبتهای راوی، از آقای سرهنگی میخواستم اطلاعات بیشتری دربارۀ شخصیت مذکور بدهند. اطلاعات ایشان همواره با گفتههای آقای بشیری همپوشانی داشت. ضمن اینکه کتاب را چند تن از همرزمان ایشان مطالعه کردهاند و به مطلب خلاف واقعی اشاره نکردهاند.
راوی در طول جنگ یادداشتهای محدودی نوشته بودند که ایشان را در بیان دقیق و صحیح خاطرات کمک میکرد. یادم میآید یک روز دفترچهای را با خود آوردند که دستنویس کتاب «نقاط قوت و ضعف ارتش عراق» بود.
علاوه بر این بنده با الحاق مدارک و عکسها به کتاب، اسناد کارم را ارائه کردهام. ضمن اینکه در هر موضوعی به سراغ منابع مکتوب رفتهام و نهایت تلاشم را کردهام تا مستندات آن موضوع را در پینوشت بیاورم. برای مثال وقتی مرکز اسناد ملی ایران در رؤیت و ارائه اسناد بازجویی پاسخ منفی داد، سعی کردم لااقل یک نمونه از بازجوییهای راوی را در کتابی بیابم و ارائه دهم که خوشبختانه شرح بازجویی سرلشکر علی حسین عوید العگاوی را در نشریهای یافتم و در کتاب آوردم.
من در مورد هرکدام از افرادی که نامشان در کتاب میآید، در نشریات و کتب پیشین تحقیق و جستوجو میکردم تا بتوانم اطلاعات درستی ارائه دهم یعنی همان کاری که یک محقق در ارائه سابقۀ پژوهش انجام میدهد. فکر میکنم حساسیتی که بنده در ارائه اسناد و پینوشتها توجه داشتهام، همکارانم در این حوزه ندارند. ضمن اینکه به این موضوع هم توجه داشتهام که از حد خارج نشوم و در ارائه پینوشتها زیادهروی نکنم.
کتاب «گزارش یک بازجویی» در دهه 60 منتشر شد. کتابهای دفاع مقدس در آن زمان ویژگیهای خاص خود را داشتند، از جمله اینکه چون به فضای جنگ نزدیک هستند، نوع روایت آنها به نوعی حماسی است. روایت آقای بشیری برای روایت خاطرات «پوتین قرمزها» با آنچه در «گزاری یک بازجویی» عنوان شده، چه تفاوتی داشت؟
به نظرم اگر قرار بود که آقای بشیری «پوتین قرمزها» را بنویسند، با همان لحن، همان توصیفات و همان ادبیات مینوشتند. بنده ضمن اینکه سعی کردهام لحن راوی را حفظ کنم، قدری از حواشی کاستهام. همچنین لحن نوشتاری و گفتاری آقای بشیری قدری متفاوت است و من کتاب را بر اساس صورت گفتاری ایشان نوشتهام. به رغم اینکه من داستاننویسم و میتوانم از فضاسازی و توصیفات بهره بیشتری ببرم اما از آن صرفنظر کردم تا اثر از حال و هوای مستند دور نشود. در روایت آقای بشیری به وجه انسانی رویدادها توجه ویژه داشتهام. تصور میکنم «پوتین قرمزها» جای خودش را در فضای خاطرات جنگ پیدا میکند و مستقل از من و راوی اثر حرف خودش را خواهد زد.
اشاره کردید که بعد از ورود آقای بشیری به تیم جنگ روانی، اطلاعات خوبی از اسرای درجه بالای عراقی کسب شد که احتمالاً درجهبندی دارد و بخشی از آن میتوانسته به کمک نیروهای ایرانی در عملیاتهای بعدی بیاید. کدامیک از اطلاعاتی که راوی استخراج کرد، برگ برندهای برای ما در جنگ به شمار آمد؟
فراموش نکنید آنچه در کتاب «پوتین قرمزها» آمده در قرارگاه اطلاعات خاتمالانبیا در زمان جنگ رخ میدهد و بخش وسیعی از این اطلاعات سری است و در کتاب نیامده. پیشتر عرض کردهام آقای بشیری به دقت صحبت میکردند و مراقب بودند مطلبی خارج از منابع اطلاعاتی نگویند.
در مقدمه کتاب به سختیهای کارتان اشاره شده که بخشی به دسترسی به اسناد اختصاص دارد. در مورد این بخش کمی بیشتر توضیح دهید.
البته در مقدمه از سختیهای کار نگفتم. تنها به عدم همکاری مرکز اسناد ملی ایران اشاره کردم که توضیحی لازم برای مخاطب کتاب بود. بنده برای استفاده یا لااقل رؤیت اسناد با آرشیو ملی مکاتبه کردم، همانطورکه پیشتر اشاره کردم این امکان را به من ندادند.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/