بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان منافقین باتجربه پیشین بهسرعت به جمعآوری اسلحه و گسترش شبکه انسانی سازمان پرداخت. یکی از اقدامات آنان برای ایجاد تشکیلات فراگیر، ایجاد کانونهای محلات بود. در اطراف میدان خراسان - محله زندگی دوران جوانیام- کانون بشارت وابسته به این سازمان مسئول جذب بخشی از جوانان جنوب شهر بود.
مسئولیت این کانون را آقای ابوالفضل نقاد – پدر ایشان جانباز قیام 15 خرداد 1342 هستند – داشت. کانون بشارت در کوچه جنب داروخانه رازقی در خیابان خراسان به محلی برای فعالیت منافقین تبدیلشده بود. پس از شورش خیابانی 30 خرداد 60، ابوالفضل نقاد دستگیر و روانه زندان شد.
در گفتوگوهای نیروهای انقلابی با اعضای سازمان منافقین در زندان که در راستای آشکارسازی چهره واقعی این سازمان بود، ابوالفضل نقاد در سال 61 توبه کرد و از زندان آزاد شد و در تکاپو برای حضور در فعالیتهای انقلابی بسیج در مسجد همتآباد برآمد.
حساسیتهای خاص آن دوران نسبت به مسئله نفوذ سازمان منافقین در نهادهای انقلابی و سابقه حضور ابوالفضل نقاد، باعث شد که برادران عزیزی همچون محمد مو گویی و علی شمسیان نسبت به حضور ایشان با دیده تردید بنگرند– هر دو بزرگوار در سال 1362 شهید شدند- ابوالفضل نقاد با آگاهی از چنین برداشتی به ما گفت: «میدانم، میترسید که همچنان به عقیده پیشین و همسو با منافقین باشم، اما من خطاطی بلد هستم و با کمک امکانات شما میتوانم شعارهای انقلابی و سخنان حضرت امام خمینی (ره) را بر روی دیوارها بنویسم به این صورت از مسجد نیز خارج هستم و خیال شما راحت خواهد بود که از اظهار علاقه ام برای کار در بسیج قصد سوءی ندارم. » پس از مدتی ابوالفضل رهسپار جبهه شد و در همین اثنا ازدواج کرد.
من در عملیات بیتالمقدس چهار(عید سال 67) در اطلاعات و عملیات بودم و بهصورت اتفاقی پشت ارتفاعات تیمورژنان برادر عزیزم ابوالفضل را دیدم؛ این چهره مؤدب و کتابخوان بسیار غمزده بود؛ دلیلش را پرسیدم؛ گفت: « در دوراهی سختی گرفتار شدم؛ بیشتر زمانها در جبهه هستم، برخیها گفتند باید بین حضور در جبهه و همراهی با همسرم یکی را انتخاب کنم» پرسیدم چکار میکنی؟ بهسرعت پاسخ داد: « مشخصه در جبهه خواهم ماند.» - البته همسر محترمشان همیشه با ایشان زندگی کرد- پس از آن ابوالفضل نقاد در لشگر باقی ماند؛ مرداد 1367 در عملیات مرصاد و در مبارزه با سازمان منافقین – که روزگاری آنان را حمایت میکرد- در اسلام آباد غرب مزد توبه و مجاهدت در صراط مستقیم را با شهادت گرفت. حر انقلاب اینگونه ندای ارجعی الی ربک را شنید و بهای بهشت را اینگونه با انجام امتحانات سخت پرداخت کرد.
در دهه شصت سازمان منافقین با تحلیل اشتباه از وضعیت کشور شورش خیابانی و ترور مردم و مسئولان را آغاز کرد. در آن دوران با مجاهدات شهید لاجوردی زندان محل بازگشت افراد فریبخورده بود و بسیاری از افراد توبه کردند و از زندان آزاد شدند و حتی افرادی که همچنان بر نظرات خود پافشاری میکردند ولی اهل توطئه و انتقام نبودند با نگاه اغماض به آنان نگریسته میشد.
دراین میان افرادی باقی ماندند که بر نفاق پافشاری میکردند و اهل توطئه علیه مردم بودند - همزمان با عملیات سازمان منافقین در فروغ جاویدان، برنامه ریزی و هماهنگی برای آشوب زندانها داشتند – حضرت امام ره دستور تشکیل هیات قضایی سه نفره را صادر نمودند و فرمودند این هیئت از افراد مجرم و زندانی منافق پرسوجو کرده و بر اساس اظهارات خود آنها قضاوت نمایند.
اگر فرد منافق اصرار به ادامه مقابله با انقلاب اسلامی و مردم و همراهی با دشمنان این کشور دارد مجازات شود و اگر فقط به زبان، همراهی با منافقین را رد میکند مجازات نشود. این نهایت لطف به قاتلان و همراهان آنانی بود که هفده هزار بیگناه ایرانی را کشته بودند و باز در خدمت صدام به ایران حمله کرده بودند.
مطمئناً سازمان منافقین الگو و پدران داعش امروزند؛ آنان سه دهه قبل با عملیات مهندسی، ترورهای خیابانی و بمب گزاری آغازگر اقدامات تروریستی در ایران بودند و حالا داعش همان اقدامات را تکرار میکند. آیا برای افکار عمومی اغماض نسبت به جنایتهای داعش قابلپذیرش است؟ که برخی از افراد در جهت مظلومنمایی این سازمان برآمده و چشم خود را بر جنایت های ایشان که هنوز ادامه دارد بسته اند؟
سالیانی است که خط تحریف تاریخی رخدادهای انقلاب اسلامی در کشور در تکاپو برای جابهجایی شهید و جلاد است. نسل جوان نیازمند آگاهی عمومی و مطالعات بیشتر است. باید در قالب کتاب، نشریات و فیلم (مثل فیلم ماجرای نیمروز) به جامعه آگاهی داد و پیگیری حقوقی جنایات منافقین را در مجامع حقوقی داخلی و بین المللی داشت. امری که پیرامون آن بسیار کوتاهی شده است.
انتهای پیام/