سهل ممتنعی که مسعود رجوی برای سازمان تدارک دیده بود حرکت سریع نیروها و تصرف تهران ظرف 48 ساعت بود. او ادعا می کرد:
"کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حدّ توان و اِشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند.
بهطور مثال بغداد تا مرز ایران 180کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ، ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است و همینطور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است، اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم".
نطفه این عملیات، در تهاجم های موفقیت آمیز منافقین به مهران و پیراندشت بسته شد. از آن زمان تا شب عملیات فروغ جاویدان شعار "اول مهران، بعداً تهران" مانند ذکری روزانه بارها بارها تکرار می شد. پیروزی هایی که چندان پایدار نبودند اما خوراک مناسبی برای پروپاگاندای سازمان جهت متقاعد کردن نیروهایش برای هجومی گسترده به ایران بود.
زمان علیه رجوی بود. چند روزی بود که قطعنامه توسط ایران امضا شده بود و عملا با آتش بس سودای رهبری ایران و ارتش آزادی بخشش در بیابان های دیاله به سرابی مبدل می گشت.
هر روز در پادگان مارش پیروزی نواخته می شد. گوینده رادیو صدای مجاهد آن چنان اخبار پیروزی های دومینو وار ارتش عراق را با آب و تاب می خواند که هیچ شکی در تحقق وعده های سازمان باقی نمی گذاشت. مانورها و آماده باش های وقت و بی وقت خبر از عملیاتی قریب الوقوع می داد. تا آنکه لحظه موعود فرارسید. پس از غروب آفتاب 31 تیر ماه، مسعود رجوی در جلسه ای اضطراری با حضور همه اعضا اعلام کرد:
دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود.
جمعیت سر از پا نمی شناخت، شعار و کف و سوت سالن را پر کرده بود.
رجوی اسامی فرماندهان را یکی یکی می خواند و بی مقدمه خاصی عملیات شهرها را به آنان می سپرد:
" فتحالله! تو میروی قزوین و تاکستان را میگیری. یکی از هدفها علاوه بر مراکز سپاه، لشکر 16 قزوین است.
محمود! خوب فهمیدی که باید به کجا بروی؟ یکدفعه به قائمشهر نروی! تو اول به همدان برو، کار و مسئولیت خودت را انجام بده، بعداً که به تهران آمدی مازندران را به تو میدهم".
مشخص بود که از قبل جلساتی در رده های بالایی سازمان گرفته شده و جلسه عمومی نمایشی است.
با این حال بسیاری از نیروها به تازگی به اشرف آمده بودند و صد ها نفر نیز از اسرایی بودند که به وعده های منافقین فریفته شده بودند و توان رزمی مناسبی نداشتند. اما سدی محکم در برابر اظهار عقیده وجود داشت، ایدئولوژی انقلابی سازمان.
رهیافتی که آخرین سنگر فردیت و وجود انسان را فتح می کرد و فرمان عقل را در دست می گرفت. دیگر تو بدون سازمان معنایی نداشتی حتی تصور مخالفت و رسوخ اندیشه ای بجز اندیشه مسلط گناهی نابخشودنی تلقی می شد.
صدام یک ماه پیش از شروع عملیات در مصاحبه ای اعلام کرده بود" بالاخره روزی خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک جمهوری اسلامی نخواهد آمد و بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همینطور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید"
بر همین اساس نیروهای سازمان فکر می کردند پس از ورودشان، مردم دسته دسته به ایشان می پیوند و خاطره "راهپیمایی بزرگ" انقلاب چین را در ذهن تداعی می کردند. رجوی به یگان ها دستور می دهد تا کسانی که حاضرند با ما بیایند را از پادگانها و مراکز سپاه مسلح کنید و هرچه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. در این عملیات مردم به حمایت از ما برمیخیزند. در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود، آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد.
مریم و مسعود و اعضای بلند پایه سازمان در اشرف ماندند و فرمان حمله را در سحرگاه 3 مرداد از کیلومترها دورتر صادر کردند.
در کمال ناباوری ستونی چند کیلومتری از نیروهای منافقین طبق برنامه ریزی و تحت حمایت نیروی هوایی عراق به ایران وارد شدند. با پیشروی سریع در عرض چند ساعت توانستند شهرهای کرند و اسلام آباد غرب را تصرف کرده و به دروازه های کرمانشاه در تنگه چهار زبر برسند.
شهر در آستانه سقوط بود اما هنوز کسی نمی دانست که چه فاجعه ای در حال وقوع است. بسیاری از نیروها و امکانات نظامی راهی جنوب شده بود تا راه لشگر بعثی که به چند کیلومتری آبادان رسیده بود را سد کند.
مناطقی که وجب به وجب آن با خون هزار شهید طی ماه ها عملیات و سختی های فراوان به دست آمده بود چند ساعته سقوط کرد.
فشار های خارجی پس از صدور قطعنامه 598 علیه کشورمان به شدت افزایش یافته بود. درست یک هفته پس از تصویب قطعنامه در شورای امنیت 400 نفر از حجاج ایرانی در کشور عربستان شهید شدند. با این اقدام، دولت عربستان در هماهنگی با برنامههای امریکا و عراق تلاش نمود تا حتی ایام حج را تبدیل به یک فشار جدید علیه ایران بنماید.
آمریکا اسکورت نفتکشهای کویتی در خلیج فارس را آغاز کرد. نفتکشهای زیادی مورد اصابت قرار گرفت و ناوگان جنگی امریکا در خلیج فارس دست به حملات بیسابقهای علیه ایران زد. در مجموع امریکا حدود 9 ماه به طور مستقیم وارد جنگ با ایران در خلیج فارس شد.
از مردادماه 1366 جنگ شهرها وسعت بیسابقهای یافت و شمار زیادی از غیر نظامیان در معرض مستقیم آسیبهای جنگ قرار گرفتند.
بسیاری از کارشناسان آشفتگی و ناهماهنگی نیروهای نظامی کشورمان را در روزهای منتهی به مرداد 67 را ناشی از عملیات مبهم والفجر 10 می دانند. عملیاتی که نیروی موثر نظامی کشور را در محور حبلچه_سلیمانه متمرکز کرد و پس از یک ماه در نوروز 67 با فتح کوتاه مدت حلبچه پایان یافت. اما ترک استحکامات دفاعی در جنوب و ناتوانی فرماندهان در ساماندهی مجدد نیروها باعث شد تا نه تنها پس مدت کوتاهی فاو و سپس جزایر مجنون توسط عراق باز پس گرفته شود بلکه شهر هایی همچون دهلران، مهران، مریوان، خرمشهر و آبادان نیز در یک قدمی سقوط بودند.
منافقین به سرعت پیش می رفتند گویی هیچ چیز نمی توانست مانع هجوم منافقین بشود. اما معجزه ای در راه بود، تیپ 12 قائم.
یک گردان تیپ 12 قائم از قرارگاه رمضان بیآنکه از حمله منافقین مطلع باشد و قصد رفتن به سومار را داشت، در مسیر به طور اتفاقی در دشت حسنآباد با منافقین درگیر میشود. خدا میخواهد تا شرایط را مهیا کند که منافقین تا رسیدنِ نیروهای رزمنده معطل بشوند. فردماندهان هرگز فکر نمیکردند که دشمن در آنجا که 170 کیلومتر از خط درگیری دور بود، پیدایشان بشود. عراق در هشت سال جنگ، نهایت تا ارتفاعاتِ گیلانغرب آمده بود. حتی تا پاطاق هم نیامده بود. کسی باور نمیکرد که دشمن از کرند و اسلامآباد هم رد شده باشد و به سمت کرمانشاه بیاید. لذا تا آماده شدنِ گردانها نیروهای اطلاعات - عملیات تصمیم میگیرند فرصت را از منافقین بگیرند و معطلشان کنند.
تا آنکه ابتکار عمل و هوش شهید صیاد شیرازی و همراهی لشگر 77 روح الله باعث شد تا ورق به کلی برگردد. نیروهای ارتش، هوانیروز و نیز لشگر 27 محمد رسول الله با آتش بار سنگین بر روی منافقین از ادامه هجوم آنان جلوگیری کردند. دست آخر منافقین با عملیات تیزپروازان نیروی هوایی با بیش از 2500 کشته و هزاران مجروح غروب خونین فروغشان را به تماشا نشستند.
انتهای پیام/