همه مانده بودند که این خبر را چطور منتشر کنند؛ دیگر هیچ رقابتی بین خبرنگاران برای انتشار این خبر نبود؛ خبر سنگین بود و دردناک؛ همه با هم صحبت میکردند که چطور این خبر را باید منتشر کنند؛ چه تیتری باید زد؛ چرا که در این خبر، فاجعهای بس عظیم نهفته بود: کودک هشت ماهه بیدفاعی در جریان یک سرقت به اشتباه ربوده و اکنون جسدش پیدا شده بود ... همه با هم میگفتیم به مادرش چگونه گفتهاند او حالا چه میکند و چگونه میتواند مرگ نوزاد هشت ماههاش را تحمل کند.
خبر با تمام تلخیاش منتشر شد، اما فاجعه بیشتر این است که چگونه یک کودک، 6 روز ربوده شده و اکنون جنازهاش در همان ماشین سرقتی در گوشه یک خیابان در پاکدشت پیدا شده است.
اما سوال تنها همین نیست بلکه سوالات بیشتری در اذهان پدید میآید آیا در آن خیابان هیچ رهگذری وجود نداشته؟ آیا هیچ گشت پلیسی به ماشینی که 6 روز در یک معبر به طور ثابت پارک شده مشکوک نشده؟ آیا پلاک این خودروی سرقتی در سامانه پلیس منتشر نشده؟ و چندین سوال دیگر.
پلیس اعلام کرده که سارقین خودرو را دستگیر کرده و سارقان گفتهاند که در همان لحظه اول پس از سرقت، خودرو را با کودک رها کردهاند و امروز جنازه بنیتای هشت ماهه به دلیل گرما، تشنگی و گرسنگی با جمود نعشی پیدا شده است.
برای خودم و مردم سرزمینم ناراحت شدم که بیخبر از هم با بیعاطفگی در خیابانها و شهر زندگی میکنیم؛ چرا هیچکس نباید بنیتای هشت ماهه را در ماشین ببیند. چرا هیچکس به درون این ماشین سرک نکشید، چرا حتی هیچ دزدی نخواست که این ماشین بدون قفل را بدزد.
سارقان اعلام کردهاند که ماشین قفل نبوده و در کنار خیابان رها شده و این مسألهای است که بیش از همه این پرسش را پررنگ میکند که آیا در آن خیابان هیچ دزد و سارقی هم نبوده که بخواهد ماشین بدون قفل را بدزدد تا لااقل به این بهانه بنیتای ما را ببیند و نجاتش دهد.
برایم سؤال است و شاید برای شما هم سؤال باشد که آیا در پاکدشت خیابانی داریم که هیچ دزد و سارقی در آن راه ندارد و اصطلاحاً خیابان امنی است؟ هیچ عابری در آن تردد نمیکند و هیچ خودروی پلیسی در آن پرسه نمیزند؟
به عنوان یک مادر دلم برای مادر بنیتا میسوزد ...؛ دلم برای خودمان هم میسوزد که چنین اتفاق شوم و دردناکی را در جامعه شهری خود شاهد بودهایم؛ میترسم از زندگی و اینکه این اتفاق برای هر یک از ما اتفاق بیفتد.
راست میگویند که عاطفه در شهرهای بزرگ گویا از میان رفته است و دیگر کسی از حال دیگری خبر ندارد چرا که اگر این گونه نبود تک تک عابران این خیابان باید صدای شیون و ضجه های نوزاد هشت ماههای که تشنه آب بوده و گرسنه شیر مادر را میشنیدند و یکی را خبر میکردند تا بنیتای ما را نجات دهد.
راست میگویند که همسایه از از حال همسایه خبر ندارد چرا که اگر کسی دلش میسوخت شاید بنیتای هشت ماهه اینگونه رها نمیشد.
هرچند تمام این مطالب بر اساس اخباری است که در جراید منتشر شده و اعترافاتی است که سارقان دستگیرشده اعلام کردهاند و شاید در بازجوییهای بعدی و اخبار آتی پلیس، نکات دیگری به دست آید که برخی از ابهامات موجود این فاجعه را حل کند و پاسخ دهد اما به نظر میرسد اینها چیزی از عمق این فاجعه کم نمیکند زیرا که هر کدام ما به عنوان یک انسان در قبال هم نوع خود مسئول بوده و هستیم.
منبع:فارس
انتهای پیام/