«من در دهههای 80 و 90 در «بالتیمور» بزرگترین شهر ایالت مریلند و در «برانکس» نیویورک با چشیدن طعم فقر بزرگ شدم. به یاد دارم در آن زمان باید قبل از تاریک شدن هوا به خانه میرسیدم تا از گزند خیابان های ترسناک در امان بمانم. من در جامعهای زندگی میکردم که از حال یکدیگر غافل بودند و به نظر میرسید همیشه در محاصره هستم.
فقر معضل ترسناکی است، یک شرایط مسحور کننده است که تأثیر آن در خانه، مدرسه، محل کار و سلامت ما دیده میشود. این در حالیست که بیش از نیم قرن پیش «لیندون جانسون» سی و ششمین رئیس جمهور آمریکا خواستار جنگ بی قید و شرط برای ریشه کن شدن طاعون فقر در کشور شد.
اگر آمریکا انگیزه و تلاشی را که برای پیروزی در جنگهایی مانند جنگ افغانستان دارد به مبارزه با فقر اختصاص میداد ما امروز در شرایط بهتری زندگی میکردیم. اما 53 سال از خواسته تاریخی جانسون میگذرد ولی تعهد و مسئولیت کافی به تحقق آن اختصاص داده نشد. نتیجه این است که ما راه زیادی تا پیروزی در این جنگ در پیش داریم.
موضوع متاثرکننده این است که آنچه تاکنون جنگ با فقر بود به جنگ با فقرا تبدیل شده است. از سیاستهای مسکن در دهه هفتاد گرفته تا سیاستهای مالیاتی دهه 80، اصلاحات رفاهی و عدالت کیفری دهه 90 و سیاستهای آموزشی و لایحه بهداشتی دهه حاضر؛ آمریکا همواره تاریخی بیشرمانه از اتخاذ سیاستهایی که مردم را در فقر نگه میدارند داشته است. این موضوع باید روشن شود که فقرا قربانیان فقر هستند نه مجرمانی که آن را ایجاد میکنند. فقر یک تفکر و دیدگاه نیست و دشواریهای پیش روی یک نسل کوهی هستند که سختی صعود از آن قابل تصور نیست.
با سیاست های دولت فعلی آمریکا، 45 میلیون آمریکایی که در فقر زندگی میکنند به طور بیسابقه ای آسیبپذیر میشوند. در حال حاضر، نرخ فقر در میان کودکان آمریکایی در برانکس 2 از 5 نفر است. اگر ساکنان فقیر نیویورک را در یک شهر جای دهیم، آن شهر پنجمین شهر بزرگ آمریکا خواهد بود. فقر در آمریکا نتیجه اتخاذ سیاستهای اشتباه و یک بحران 50 ایالتی است. باید سیاست های اشتباه اصلاح شوند. از بین رفتن فقر یعنی هیچ خانواده و کودکی نباید گرسنه باشد و دریافت امکانات تحصیلی مناسب ربطی به منطقه زندگی آنها نداشته باشد. آمریکا همیشه جنگ هایش را با هدف پیروزی آغاز میکند، مبارزه با فقر هم باید با همین دیدگاه آغاز شود.»
انتهای پیام/