یکی سراغ تم اجتماعی میرود و دیگری سراغ تم عاشقانه. در این میان کتاب هایی دیده می شود که به موضوع دفاع مقدس و شهدا می پردازند. موضوعی که این روزها در حوزه ادبیات دفاع مقدس به رشته تحریر درمی آید، زندگینامه شهدای مدافع حرم است.
برخی نویسندگان به نگارش زندگینامه این شهدای گرانقدر همت گماشتند و دست به قلم بردند. از جمله این نویسندگان افروز مهدیان است. وی کتابی با عنوان «بادیگارد» نوشت. این کتاب را انتشارات روایت فتح منتشر و به بازار کتاب عرضه کرد.
کتاب «بادیگارد» را که باز میکنی با قدمه آن مواجه می شوی. در مقدمه کتاب آمده است:
و چه زیبا گفت آن پیر فرزانه «خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به شهیدان اقتدا خواهند نمود.» و امروز مدافعان حریم و حرم یکبار دیگر سرود رهایی بخش جهاد و شهادت که میراث گران سنگ محمد و آل محمد ( ص) است را نه در مرزهای ایران اسلامی که در پهنای مرزهای عقیدتی اسلام و ولایت طنین انداز کرده و تا آن سوی مرزها کشیدهاند.»
افروز مهدیان در مقدمه کتاب «بادیگارد» به ماجرایی اشاره میکند که سبب شد، وی درباره شهید عبدالله باقری بنویسد.
از این می گوید که در ابتدا نگارش زندگینامه این شهید را انتخاب کرده بود، ولی متوجه می شود نویسنده دیگری قرار است درباره وی بنویسد. این نویسنده در مقدمه کتاب این موضوع را به زبان می آورد که روزی در دفتر انتشارات روایت فتح متوجه می شود درخواست نویسنده ای که می خواسته درباره شهید عبدالله باقری بنویسد، برگشت خورده است. او نگارش کتاب را قسمت و تقدیر می داند.
در فصل آغازین کتاب «بادیگارد» متن روایتی را از مادر شهید عبدالله باقری می بینیم. راوی این روایت، مریم شیخ بهایی است. از همان آغاز کتاب با شیوه نگارشی روبرو می شویم که ما را یاد خاطره نویسی می اندازد. کتاب به زبان محاوره نوشته شده است. یعنی همان زبانی که من و شما روزانه از آن استفاده می کنیم. این مسئله سبب می شود خواننده کتاب با اثر بهتر ارتباط برقرار کند و در میزان صمیمیت اثر هم موثر است. البته از کتاب هایی که به شیوه خاطره نویسی نوشته میشود، چنین انتظاری می رود.
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
متولد سال چهل و یک هستم. تک دختر با شش تا برادر غیرتی. هم نازم زیاد بود هم نازکشم. پدرم از همه بیشتر. یتیم که شدم برادرها هوایم را داشتند، نمی گذاشتند آب توی دلم تکان بخورد. همه برادرهایم دربست در خدمت من بودند که ببرند و بیاورند و هر فرمانی بدهم اجرا کنند.
فصل دو هم با روایتی کوتاه آغاز می شود. سپس نویسنده ادامه زندگینامه را میآورد. زبان محاوره و صمیمی فصل اول در فصل دوم کتاب هم ادامه مییابد. نویسنده در این فصل هم زبان صمیمی خود را حفظ می کند تا بهتر بتواند خواننده را با خود همراه کند. دست مخاطب را بگیرد و آرام آرام تا انتهای داستان پیش ببرد.
در بخشی از این فصل می خوانیم:
خلاقیتش بعضی جاها خطرناک هم می شد. مثل آن باری که بادکنک های گاز هلیوم بیست و دوم بهمن فکرش را مشغول کرده بود و تصمیم گرفت بسازدشان. کلی با هم بحث کارشناسی کردیم و دست آخر فکرهایمان را یک کاسه کردیم و رفتیم سراغ گاز پیک نیکی. دور از چشم مادر آوردیم توی حیاط. توی بادکنک ها را یکی یکی پر کردیم.
در فصل های بعدی کتاب هم می توان همان روایت های کوتاه و زبان محاوره و صمیمی را مشاهده کرد. در پایان عکسهایی از شهید مدافع حرم، شهید عبدالله باقری آذین داده می شود. در واقع پایان بخش این کتاب نوشته های فصل آخرش نیست؛ بلکه عکس هایی از خود شهید در لباس نظامی، کنار خانواده، دوستان و کودکی اش است. با مطالعه کتاب «بادیگارد» می توان با زندگی و حال و هوای این شهید آشنایی پیدا کرد.
انتهای پیام/