سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

تعجب علیخانی از روش پولدار شدن مرد روستایی/ تلخ‌ترین حرفی که مسیر زندگی‌ مهمان ماه عسل را تغییر داد

پانزدهمین برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی روایتگر زندگی ابوالفضل خانجانی بود.

به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ پانزدهمین برنامه ماه عسل روایتگر زندگی ابوالفضل خانجانی بود. 

خانجانی در خصوص زندگی خود گفت: متولد 63 در روستای ریحان از توابع شهرستان خمین هستم دو برادر و چهار خواهرم دارم، پدرم کشاورز بود و به خاطر مشکلات زندگی و وضعیت مالی خود من هم در زمین‌های کشاورزی کار می‌کردم. حتی در یک زمانی خانواده من متصدی حمام بودیم و به ازای رفتن حمام مقداری گندم به ما می‌دادند. البته برخی‌ها که گندم نداشتند مواد مخدر به پدرم می‌دادند و او را معتاد کردند و این امر شرایط زندگی ما را سخت کرد.

وی ادامه داد: به دلیل داشتن سه خواهر، ازدواج آنها خود خواسته نبود اما برای اینکه تعداد اعضای خانواده ما کمتر شود خیلی زود ازدواج کردند. یکی از آنها قلم خوبی داشت و داستان می‌نوشت. در مورد جهیزیه خواهر بزرگ من باید بگویم چون بیشتر جهیزیه پلاستیک بود تا مدتی باعث سرکوفت خانواده ما بود. از طرفی کار کردن ما هم نتیجه نداشت. چرا که دستمزد خیلی کمی دریافت می‌کردیم حتی بعضی‌ها دستمزدی نمی‌دادند.
 
در ادامه خانجانی عنوان کرد: در آن دوران برای رفتن به مدرسه مشکل زیادی داشتم. یکی از همسایه‌های ما تقریبا همه امکانات اولیه را برای فرزندان خود فراهم می‌کرد که این مسئله  برای ما آرزو بود. در آن روزها آرزوهای کوچکی داشتم با خدا دعوا می‌کردم که چرا در این خانواده روستایی به دنیا آمدم. شاید اگر تهران بودم همسایه‌ای کمک می‌کرد. خیلی سوال داشتم که چرا شرایط زندگی ما این طور است.
 
در بخش بعدی برنامه ماه عسل همسر ابوالفضل خانجانی حضور پیدا کرد و در خصوص ازدواج خود گفت: زمانی که ازدواج کردیم از کودکی او اطلاعی نداشتم اما بعد از مدتی که برایم تعریف کرد او را باور کردم اما از آنجا که لباس و کیف مدرسه به تعداد بچه‌ها در خانواده آنها وجود نداشت ابوالفضل همیشه صبر می‌کرد تا برادرش از مدرسه بازگردد و او از کیف و وسایل برادرش استفاده کند واقعا باور نکردنی است چرا که ما تقریبا هم دوران هستیم اما ما چنین مشکلاتی را نداشتیم.

قهرمان اصلی زندگی این هفت فرزند برادری بود که برای درس خواندن بقیه از آنها جدا شد و به تهران آمد و هنوز هم ازدواج نکرده است و به گفته ابوالفضل خانجانی برادر بزرگ او خود را قربانی دیگر فرزندان خانواده کرد. 

ابوالفضل خانجانی ادامه داد: به خاطر اینکه یک نفر را داشته باشم که به من روحیه بدهد با همسرم ازدواج کردم. من نیمه گمشده خودم را در سن 20 سالگی پیدا کردم.

در دوران دانش‌آموزی او را دیده بودم اما این آشنایی تمام شد و در رفت و آمدی که به خانه خاله‌شان در خمین می‌آمدند دوباره پیگیر شدم و آدرس خانه آنها در تهران را گرفتم.

وی افزود: تصور می‌کردم که وقتی به خواستگاری بروم جواب رد می‌شنوم به همین خاطر با عمویم به خواستگاری رفتم، اما برخوردی بسیار عجیب از پدر همسرم دیدم. پدر همسرم از سختی زندگی من خبر داشت و با اینکه همه در خواستگاری مخالف بودند مرا به عنوان داماد قبول کرد.

همسر ابوالفضل ادامه داد: دختران معیارهایی برای ازدواج دارند برای من مهم این بود که ابوالفضل مرا خیلی دوست داشت.

وی ادامه داد: پس از ازدواج اولین شغل من فروش دو کیسه سیب‌زمینی و پیاز بود و به مرور مغازه‌ای را اجازه کردم و میوه فروش شدم.

مهمان برنامه ماه عسل اظهار داشت: ما در خمین زندگی می‌کردیم تا اینکه پیشنهاد نگهبانی کارخانه‌ای به من شد با توجه به اینکه خانه ما در خمین اجاره‌ای بود تصمیم گرفتم همسرم و دخترم را که تازه به دنیا آمده بود را به اتاق نگهبانی بیاورم. زمستان سختی را سپری کردیم اما در یک شب که هوا بسیار سرد بود فرزندم دچار ضعف شد و به خاطر اینکه من نگهبان بودم همسرم با یکی از دوستان دخترم را به دکتر بردند.

ابوالفضل خانجانی در ادامه خاطره‌ای تلخ تعریف کرد: در کودکی پدرم برای امرار معاش خانواده به تهران می‌آمد اما کرایه را نداشت من نزد طلا فروشی که او را می‌شناختم، رفتم و از او خواهش کردم به من پول قرض بدهد که من پول را به پدرم دادم و عید آن سال که پدرم به شهر خودمان آمد گفتم پول فلانی را می‌خواهم بدهم. او گفت من پول دادم. اما دو ماه بعد با یک دوچرخه‌ای که با بدبختی خریده بودیم در خیابان همان طلافروش با ماشین از کنار من عبور می‌کرد که پس از احوالپرسی گفت بچه گدایی برای تو خیلی زوده! 

علیخانی گفت: خیلی به شما برخورد؟

ابوالفضل ادامه داد: کاش برمی‌خورد له شدم اما هیچ وقت از یادم نرفت و موثرترین جمله در زندگی من بود. البته گذشته من سخت بود و دیگر برنمی‌گردد اما آن گذشته هر روز برای بچه‌های دیگر تکرار می‌شود.

در بخش دیگر برنامه علیخانی پیرامون فصل متفاوت زندگی ابوالفضل خانجانی گفتگو را ادامه داد و گفت: به من بگو چگونه وضعیت زندگی‌ات تغییر کرد؟ اینکه اختلاسی در کار بود، رانتی بود یا اینکه گنجی پیدا کردی؟ (خنده)

ابوالفضل خانجانی ادامه داد: اگر خودم هم به جای شما بودم می‌گفتم گنجی پیدا کرده است. از آنجایی که همسرم شرط گذاشته بود که ادامه تحصیل بدهم همزمان در آن کارخانه که کار می‌کردم مدرسه شبانه دیپلم رشته انسانی گرفتم و در کنکور رشته مدیریت صنعتی قبول شدم و بعد از اثبات خودم همزمان با نگهبانی کار فنی و مسئولیت انبار را به من دادند و این اعتماد صاحب کار باعث شد تجربه‌های خوبی را به دست آوردم.

بعد از مدتی برای اولین بار لب تاپ و گوشی گرفتم و تحقيقات دوستانم را انجام می‌دادم و به جای پول کتاب می‌گرفتم .

وی افزود: به پيشنهاد یکی از اقوام به عنوان مشاوره در کارگاه آنها کار کردم و 300 تومان حقوق گرفتم در صورتی که حقوق ثابت من 500 تومان بود. به مرور زمان همکاری من با کارگاه چاپ بیشتر شد.

در حوزه چاپ پرچم، فعالیت خودم را ادامه دادم و در این حوزه ایده‌های بسیاری است که شاید هیچ کس سراغ آن نرفته است. اما زشت‌ترین حرکت این است که نماد کشورمان را چین تولید کنند. مرداد ماه سال 90 به همراه دو نفر از دوستانم شرکت را با 10 میلیون تومان تأسیس و با توجه به تعداد بالای بیکاری در شهر خمین کارخانه را آنجا شروع کردیم و در این مجموعه 500 نفر به طور مستقیم و غیرمستقیم کار می‌کنند. ما با این مجموعه کارآفرین برتر هم شدیم.

در بخش پایانی پدر و مادر ابوالفضل خانجانی حضور پیدا کردند و نسبت به موفقیت او خوشحال بودند. 


گزارش از الهام قبادی

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۰
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۵:۱۵ ۰۴ شهريور ۱۳۹۶
با عرض سلام؛
آقای " احسان عليخانی " هم خودشون و هم برنامه هاشون بهترين هستند
ناشناس
۱۳:۴۱ ۰۴ شهريور ۱۳۹۶
خجالت آوره
ناشناس
۱۲:۵۳ ۰۴ شهريور ۱۳۹۶
احسان عليخانی هم خودشون و هم برنامه هاشون بهترين هستند
ناشناس
۰۶:۰۹ ۰۴ شهريور ۱۳۹۶
سلام آقای " احسان عليخانی " هم خودشون و هم برنامه هاشون بهترين هستند؛ با اين که در سال فقط دو بار و به نظرم در بهترين موقع های سال ، برنامه هاشون رو به تلويزيون ميارند، تأثيرگزاريشون بالا و موفقيت آميز بوده؛ هم تأثير گزاری و هم خلاقيتشون بالا و قابل تحسينه؛ و اين نکته رو هم عرض کنم که هميشه در دل و ذهن مخاطبانشون باقی می مونن؛ اميدوارم که بتونيم همواره قدر و ارزش چنين بنده ی خوب خدا رو بدونيم؛ و اميدوارم که هيچوقت دل شکستگی يا ناراحتی برای ايشون پيش نياد؛ خدا ياورشون باشه؛ سلامت و پايدار باشند؛ آمين.
مری
۲۳:۲۸ ۲۳ تير ۱۳۹۶
رد پای قایق هیچ ربطی ب جرکت الان قایق ندارد. آدم ب وجد میاد از چنین جوانی. حال تیک عصبی چ اهمیتی داره؟ مهم همت خودشه.
زهرا
۲۲:۰۴ ۰۷ تير ۱۳۹۶
درسته که ایشان از بعضی جهات پیشرفت چشمگیری داشتند ولی متاسفانه همه چیزها رو لو میده

مثل اعتیاد پدرش، و این وجهه خوبی نداره
و در مجموع یه تیک عصبی داره که اگر تمام دنیا هم نصیبش بشه بازم خوب نمیشه
موسوی
۱۹:۳۹ ۲۵ خرداد ۱۳۹۶
خیلی زیبا بود گفتگوی شما نقطه قوت شد برای ما من هم سرمایه دارم ولی نمی تونم چیکدر کنم خواستم با شما مشورت کنم
م
۰۱:۱۸ ۲۵ خرداد ۱۳۹۶
منم بچه خمینم آقای خانجانی دست مام بگیر
ناشناس
۰۰:۳۴ ۲۴ خرداد ۱۳۹۶
خواستن توانستن است خدا به همه ی جوان‌های کشور م امید بده وهمت
ناشناس
۲۲:۳۸ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
الان ایشون با 10 میلیون شروع کرد و بعد 6 سال میلیاردر شد ؟ یعنی با تورم سه برابر 90 تا 96 الان من با 30 میلیون شروع کنم 1402 میلیاردر میشم ؟
کمال
۲۲:۳۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
ما در در مملکت خودمان خیلی خیلی زیاد خانواده هایی داریم که در شرایط بدتر از این هم زندگی می کنند وبه نان شبشان محتاجند،نان را نسیه می خرند اگر بتوانند،انوقت دولتمردان ما به فکر سوریه و عراق و لبنان... هستند در حالیکه از پول بیت المال که حق این مردم هستش خرج این امور میشود واقعا ظلم است ظلم،چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
ناشناس
۱۷:۴۲ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
رمز موفقیتش آشنایی با رییس و معاون کارخانه ای بود که مدتی در شهریار با آنها همکاری کرد و مدیران آن کارخانه که هم سرمایه و هم تجربه کار اجرایی داشتند به این آقا کمک کرده و با او به علت داشتن ایده خوبش در احداث کارخانه جدیدشان شریک شدند
رضا
۱۶:۳۶ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
من خودم اهل خمین هستم یکی از انشاهای مادر شرکت آقای خانجانی کار میکنه
اینها متاسفانه در شرایط کاری و محیطی بسیار سختی کار میکنند
گذشته از این به کارگران آنجا حتی حقوق وزارت کار هم پرداخت نمیشه
این آقا زجر کشیده است که اینجوریه وای بحال زجر نکشیده هاش
ناشناس
۱۲:۴۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
چرا گریه نکردند
یاسر
۱۱:۴۸ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
برنامه جالب و آموزنده ای بود . ان شااله خیلی از جوانها بتوانند عبرت بگیرند و با همت خودشون زندگی خودشون و مملکت رو بسازنند
علی
۱۱:۱۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
این برادر عزیز وفعال و فقر چشیده لایقترین برای وزارت و مدیریت کلان در کشور هستن چون هم استعدادشو دارن هم محرومیت را حس کردن و مثل خیلیا لای پنبه بزرگ نشدن محروم کردن چنین اشخاصی از پست های کلان مدیریتی خیانته.
احمد
۱۱:۱۳ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
من متولد و بزرگ شده شهرستان خمین هستم . فقر مطلق و ضجر آور اون منطقه که شهر امام خمینی هم هست بسیار زیاده و متأسفانه هیچ دولت و مسئولی هیچگونه توجهی به منطقه خمین نکرده و نخواهد کرد
ناشناس
۱۰:۰۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
وخداوند هرکه را خواهد رزق بیشمارو بی حساب دهد
ناشناس
۰۹:۵۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
اخ ای جان .خدا به همه بچه های ایران کمک کنه .اینطور ادم ها کم نیستن .انشاالله همه موفق و سربلند باشند دل شاد به اندازه ای که یادشون بره تلخی های گذشته
ناشناس
۰۹:۵۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۶
اخ ای جان .خدا به همه بچه های ایران کمک کنه .اینطور ادم ها کم نیستن .انشاالله همه موفق و سربلند باشند دل شاد به اندازه ای که یادشون بره تلخی های گذشته