به گزارش
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ بی شک مؤمن و کسی که به عظمت خداوند واقف است و مقام رحمانیت و نعمت های پروردگار را می شناسد، لذت نجوا و گفت و گوی خصوصی با خدا را درک می کند و همواره در پی آن است که محل خلوتی بیابد و به خصوص ماه مبارک رمضان که بهار دعا و مناجات است، با خدای خود سخن گوید و به خواندن دعاهایی چون دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی بپردازد و از این گذر پیوند عاشقانه خویش با معبود را استوارتر سازد. انسان های غافل طعم گفت و گوی با معبود را نچشیده اند، از این روی علاقه ای به خلوت با خدا و مناجات با او ندارند، اما مؤمنان راستین نیک می دانند که گفت و گوی با خدا چه لذتی دارد و کسی که در پی دعوت خدا به توفیق خلوت با معبود و گفت و گوی خصوصی و عاشقانه با او نائل آمده به چه مقام و منزلتی دست یافته است.
شاعر : سیروس بداغی
یا رب قسم به خونِ شهیدان مرا ببخش
مولا به قطره قطره ی باران مرا ببخش
من تحبسُ الدعاء شدم از بارِ معصیت
افتادم ار دوباره به زندان مرا ببخش
از جهل و بی بصیرتی ام ای خدایِ من
سیلی زدم به صورتِ قران مرا ببخش
گفتی ز مکر و فتنه ی شیطان ولی خدا
گشتم مطیعِ مطلقِ شیطان مرا ببخش
هنگامِ معصیت که سراسر بود سَراب
غافل شدم زِ آتشِ سوزان مرا ببخش
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
یا رب به حقِ پاکیِ آنان مرا ببخش
با صد امید آمده ام بر دَرت کنون
سوگند بر علی شهِ خوبان مرا ببخش
گفتی نظر کنم همه دم سویِ عاشقان
من آمدم به محفلِ خوبان مرا ببخش
دائم (بداغی) از گنهش گریه میکند
گوید خدا به حرمتِ انسان مرا ببخش
شاعر : وحید دکامین
من را سحر برای خودت انتخاب کن
با توبه آمدم روی من هم حساب کن
طومار جرم من نکند رو کنی به حشر
ستار باش و پرده بپوشان، حجاب کن
"من مستحق آتشم از کرده های خویش"
اشک مرا بیار و حساب و کتاب کن
بخشش همیشه کار بزرگان بُوَد..خدا
من کرده ام گناه، تو امّا ثواب کن
بد کرده ام خدا، تو بسوزان مرا ولی
دوزخ نه، کربلا ببر، از غم کباب کن
روزی که بر سرم لحد آوار می شود
خاکم به زیر پای علی بوتراب کن
عمریست زیر پرچم سالار زینبم
آن را که نیست اهل ولایت عذاب کن
شاعر : یوسف رحیمی
امشب میام سوی تو با آشفته حالی
با چشمای پر اشک و با دستای خالی
امشب ندارم توشه ای غیر از نداری
برگشته با پای خودش عبد فراری
*******
بد کردم اما می دونم تو خوب خوبی
ای مهربون من تو ستار العیوبی
من پناهم ای پناه بی پناها
آخه کجا دارن جز اینجا روسیاها
******
امشب بگیر دستم رو که افتادم از پا
بدجوری رو دست خوردم از بازی دنیا
شرمندگی از تو منو خیلی سوزونده
اما مرامت من رو تا اینجا کشونده
**********
تو آتیش قهرت آره باید بسوزم
اما به شوق مهر تو شب می شه روزم
من بد شدم اما با من بد تا نکردی
شرمنده ای مثل منو رسوا نکردی
*****
جونم رسیده از غم دلتنگی بر لب
دارم هوای کربلا بدجوری امشب
از اشک گرم و آه سردم توشه دارم
امشب هوای دیدن ششگوشه دارم
شاعر : سید محمد میر هاشمی
به اشک و ذکر سحرگاه عادتم دادی
تو شور عشق و شرار محبتم دادی
دلت گرفت که بی دست و پایی ام دیدی
سحر به سیر مناجات همتم دادی
لباس پاره و مهمانی عظیم خودت
شفیع من شدی اذن شراکتم دادی
به جای این همه خوبی فقط بدی کردم
ولی تو قهر نکردی و فرصتم دادی
مرا که مستحق دوزخ و مجازاتم
شمیم رأفت و حکم برائتم دادی
هزار مرتبه از نفس خود کمین خوردم
دوباره آمده بر توبه جرأتم دادی
هزار پاره دل از زهر معصیت دیدی
سحر ز شور حسینیه شربتم دادی
مرا که رانده ز هر جا و هر کسی بودم
مقام سینه زنی ولایتم دادی
برای آنکه زنم سنگ عشق بر سینه
به نام عادت الاحسان جسارتم دادی
که گفته کرب و بلا من نرفته ام هر شب؟
به کوی پاک حسینی عزیمتم دادی
تمام کن کرمت را که در رکاب یار
شهادتم برسانی، سعادتم دادی
شاعر : محمود ژولیده
از کجا آمده ام تا به کجا می بری اَم
بی پر و بالم و با دست دعا می بری اَم
هر شب از لطف تو هم سُفرۀ اَبرار منم
این چه لطفی است که با دل همه جا می بری ام
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
که تو با توبه ای از دل به سَما می بری ام
با وجودی که ندارم هنری می دانم
عاقبت هم تو شبیه شهدا می بری ام
آنقدر دورِ تو جبریل صفت می گردم
تا بگویند مرا زیر کسا می بری ام
بارِ من مانده زمین، مشتری ام کیست؟ حسین
عَن قریب است که تا خون خدا می بری ام
منم آن سائل خوشبخت که مهمان رضاست
ای خوش آندم که به ایوان طلا می بری ام
از نجف پای پیاده چه صفایی دارد
اربعینی که مرا کرب و بلا می بری ام
صحنِ بین الحرمین است همان سعیِ صفا
کعبه اینجاست ، صفا مروه چرا می بری ام؟
روزه آن نیست که با جرعه ای افطار شود
روزه آن است که لب تشنه مرا می بری ام
یا رب این خونِ سر و خونِ گلو نذر حسین
خرّم آنروز که با "واعطشا" می بری ام
آنکه از زیر سم اسب تو را می خواند
گفت اَلحمد که راضی به قضا می بری ام